در طی یک دهه اخیر منطقه ” استراتژیک زاگرس ” مسیر توسعه را به ناپایداری گذرانده و در حوزه مدیریت مخاطرات محیط زیست نیز شاهد غفلت های بی شماری بوده است؛منطقه ای که امروز همگان به اهمیت و جایگاه راهبردی آن در مبحث مهمی همچون حفاظت از چرخه آب و غذا آگاه اند.
در این بین و با در نظر گرفتن شرایط خاص اقليمي که بر کشور حاكم است،حفاظت از داشته های طبیعی زاگرس امری ضروری و حیاتی است که برای نگهداشت آن برنامه ریزی اصولی و خردمندانه به شدت احساس می شود.این در حالی است که در سالهای اخیر برنامه های حفاظت از جنگلها و مراتع زاگرس آنچنان که شایسته است پیگیری نشده تا امروز ما شاهد عمیق شدن بحران در این منطقه باشیم؛از سوی دیگر برخی اظهارت غیر کارشناسی نیز بر حل اصولی بحران حاکم بر جنگلهای بلوط سایه انداخته که خود می تواند بحرانی جدید در این منطقه به شمار آید.
بر بنیاد آماری که وزارت نیرو در ماه های اخیر منتشر ساخته تنش آبی گریبان سرزمین را گرفته و اینک 37 میلیون ایرانی در معرض بی آبی قرار دارند که اگر غفلت مدیریتی در حوزه زاگرس تداوم یابد بی شک باید منتظر بحرانهای خاص اقتصادی و اجتماعی نیز باشیم.در این بین باید به این نکته اشاره کرد که منطقه زاگرس مهمترین سیستم کوهستانی کشور را در بر گرفته و به دلیل پوشش غنی جنگلی و مرتعی می تواند تا 40 درصد از منابع آبی کشور را تامین و در شرایط بحرانی مرهم موثری برای کشور به شمار آید.
به دیگر سخن،زاگرس در بسیاری از بخش های تاثیرگذار اقتصادی همچون صنعت،کشاورزی و تامین امنیت آب و غذا نقش موثری در پایداری سرزمین ایفا می کند؛این در حالی است که در یک دهه اخیر این منطقه با چالش ها و بحران های فراوانی روبرو شده که تحقیقات نشان می دهد 90 درصد از مشکلات حال حاضر در جنگلهای زاگرس دلایل بیرونی داشته و تنها 10 درصد به مسائلی همچون آفات و بیماری ها باز می گردد؛در این بین باید این نکته مهم اشاره کرد که در سالهای اخیر آنچنان که سزاوار است برای کنترل مشکلات حاکم بر این سرمایه ملی اقدام نشده است.
اگر امروز بلوط های زاگرس مرزهای بحرانی را رد کرده اند،نتیجه سالها بی توجهی به راهبردهای علمی و فاصله گرفتن از عملکردهای اجرایی منسجم و هم راستا با توسعه پایدار است.از سوی دیگر اقتصاد ضعیف در استانهای زاگرس نشین زندگی و آینده جوامع محلی را به وابستگی هر چه بیشتر به طبیعت نزدیک کرده و همین عاملی است برای تخریب و برداشت های بیشتر از منابع جنگلی به ویژه درختان بلوط که می توانند خدمات بی شماری را به همراه داشته باشند؛این در حالی است که می توان از موضوع اقتصاد سبز به عنوان راهبرد مفقود شده زاگرس یاد کرد که میدان را برای سیاست های شتابزده،سودهای اقتصادی کوتاه مدت و اهداف یک جانبه باز گذاشته است.
این یک حقیقت انکار نشدنی است که هیچ سرزمینی با جمع کردن ترین ها پیشرفت نکرده لذا توسعه یک منطقه تنها در احداث بلندترین و عظیم ترین سدها خلاصه نشده و حضور صنایعی همچون پتروشیمی و پالایشگاه ضامن یک اقتصاد پایدار که مبتنی بر توان اکولوژیک سرزمین باشد،نبوده و نیست.
هنگامی که در بسیاری از استانهای زاگرس نشین کارخانجات،صنایع و شهرک هایی وجود دارند که به دلایل اقتصادی به بن بست رسیده اند،آیا منطقی است به جای تفکر و احیای اصولی شرایط به سراغ صنایع جدید برویم؟هنگامی که مناطق حساس جنگلی و زیستی ما از ارزشگذاری اقتصادی محروم مانده اند و از برنامه آمایش سرزمین نیز بی بهره اند،آیا اصرار و یا موافقت بر استقرار سیستم ها و برنامه های جدید اقدامی خردمندانه است؟هنگامی که توان اکولوژیک زاگرس را به درستی در نیافته ایم امری عاقلانه نیست که با چشمانی بسته به استقبال یک صنعت جدید برویم؛صنعتی که این گونه وارد یک منطقه شود همچون یک گونه مهاجم عمل کرده و در نهایت تمامی منابع را بلعیده و خروجی در خوری نیز در پی نخواهد داشت.
از سوی دیگر برداشت های غیر اصولی از منابع طبیعی نیز شرایط را بیش از پیش بحرانی کرده است؛در این بین نگاه سرد نظارت بر شرایط جنگلهای زاگرس از یک سو و دست هایی که به دنبال سوء استفاده های مالی هستند از سوی دیگر عرصه را بر این منابع تنگ کرده است؛در حقیقت بهره کشی های فراوان از تنوع زیستی زاگرس به معنای تاراج سرمایه های یک ملت بوده و سکوت در برابر آن نیز خیانتی آشکار به نسل های آتی است.
این نکته را همه مردم می دانند که زاگرس نیازمند توسعه است اما تنها بر اساس برنامه های اصولی،خردمندانه و کارشناسی شده است که می توان این منطقه ارزشمند را برای نسل های آتی حفظ کرد؛برای نجات یک سرزمین تنها دلواپس بودن کافی نبوده و نیست،باید برای پایداری شرایط ایستاد و خردمندانه عمل کرد.