تغییر اقلیم، در چشم انداز کوه نورد (2)

خورشید چون دشنامی برمی آید...

                                              و زمین گرم تر می شود(2)

 

در مورد تغییر میزان ابرناکی می­توان به گزارش­های گوناگون کوه­نوردی رجوع کرد؛ زنده­یادجلال فروزان، در گزارش صعود خود به علم­کوه در زمستان 1364 اشاره کرده است که در آن منطقه: «...به طور معمول یک روز هوای گرم خوب داشتیم و دو روز هوای بد یا متوسط...»(12) و مطابق گزارش خودم از علم­کوه در زمستان 1368، از مجموع 16 روز برنامه، 5/4 روز هوای خراب(ابری) داشتیم(13).

 

پیش از دهه­ی هفتاد، ما به عنوان یک اصل، در منطقه­ی علم­کوه (و در خیلی منطقه های دیگر) برای برنامه­های زمستانی حداکثر دو یا به ندرت سه روز هوای خوب پی­درپی در نظر می­گرفتیم. اما از 6-5 سال پیش به این سو، بارها از دوره­های "هوای خوب"(بدون ابر) پنج شش روزه برخوردار  شده­ایم. مثلا در زمستان 1379 از مجموع 23 روزی که در منطقه صرف کار روی "مسیر انجمن" شد،  فقط چهار روز هوا واقعا خراب بود(14). در شهرها هم، کم شدن روزهای ابری و صاف بودن بی­سابقه­ی آسمان در روزهای پیاپی در فصل زمستان و بهار، کاملا محسوس است. در سال 1380، در ماه­های فروردین و اردیبهشت (ماه­هایی که در گذشته، غالبا هوا پر ابر و متغیر بود) تقریبا تمام روزها آفتابی بود و فقط مداوما بادهای تند می­وزید (که خود شدت تبخیر را چند برابر می­کند). همین صاف شدن سریع آسمان و ادامه یافتن آفتابی تند و بالاتر بودن میانگین دما نسبت به دهه­های گذشته است که سبب می­شود، برف­هایی که دیگر به ندرت در تهران می­بارد، به سرعت ذوب یا تبخیر و تصعید شود؛ و حتی در میانه و جنوب شهر، عملا برفی بر زمین انباشته نشود.

 کوه­هایی که تا 20-15 سال پیش، با سرپوشی از برف در بیشتر طول سال، با زیبایی و گیرایی جلوه­گری می­کردند، در این سال­ها برف کم­تری به خود می­بینند و پوشش سفید خود را زودتر از دست می­دهند. تا 25-20 سال پیش، از تهران می شد لک­های برف را بر رخ جنوبی توچال تا شهریور دید. بر رخ شمالی آن، گاه این لکه­ها تا بارش برف بعدی باقی می­ماند. در دهه­ی اخیر، معمولا آخرین لکه­های برف در رخ جنوبی توچال، حداکثر تا نیمه­ی تیرماه (و در سال­های خشک 80-1379 تا اواخر خردادماه) دوام آورد­ه­اند. در سال 1381 که میانگین بارش مهرماه 80 تا اردیبهشت 81 حتی از میانگین سی ساله بالاتر بوده است(15)، این لکه­ها فقط تا نخستین روزهای مرداد دوام یافت.

درگذشته­های دور، دریاچه­ی قابل توجهی در توچال (یا حوالی آن) وجود داشته است. ابودلف مسعر بن مهلهل که در عصر آل بویه (بیش از ده قرن پیش) به ری آمد و به دلیل اشتیاقی که به کوه­پیمایی داشت، توچال و دماوند را درنوردید، می­نویسد: «... در یکی از کوه­های ری دریاچه­ای دیدیم که پهنه­ی محاط اش قریب یک جریب بود... مقدار آب­اش در تابستان و زمستان نه کم می­گردد و نه زیاد، در یک روز از زمستان و بهار چندان آب بدان می­ریزد که اگر بر روی زمین جاری گردد، هر آینه دریایی خروشان خواهد شد. پیرامون این دریاچه نرگس­زارها و بنفشه­زارها و گلزارها است(16). در گذر زمان، با گرم شدن زمین و کم دوام شدن برف­ها، این(؟) دریاچه ابتدا به برکه­ای کوچک بدل شد (جلیل کتیبه­ای عکسی در کنار آن دارد که مربوط به سال 1324 است17)، و بعدا حالت حوضچه­ای فصلی پیدا کرد که معمولا تا حدودا تیرماه، یا در ترسالی­ها (مانند سال 1381) حداکثر تا اواخر مرداد ماه دوام می­آورد.

 اسکی­بازان قدیمی از برف­های سنگینی یاد می­کنند که در تپه­های شمیران و جاده­ی لشگرک بر زمین می­نشست؛ دکتر عبدالله بصیر از بنیان­گذاران ورزش شمشیربازی در ایران که به اسکی هم علاقمند بوده، در مورد وضع برف در سال­های پیش از 1320 می­گوید: «... در آن روزگار برف­های سنگینی در شمیران می­بارید و در بسیاری مواقع می­توانستیم روی تپه­های الهیه هم اسکی­ کنیم. ولی پیست اصلی همان پیست گردنه­ی تلو در 25 کیلومتری شرق تهران بود که به تسامح پیست لشگرک هم می­گفتند. پیست تلو حتی تا بعد از عید هم برف خوبی داشت ولی از سال 1320 به بعد کم­کم دچار کم­برفی شد(18). از سال 1332، تله اسکی تلو برای همیشه به پیست آبعلی منتقل شد. امروزه که شاید فقط یکی دو روز در بهمن­ماه برفی بر تپه­های تلو بنشیند (و دوام آن چند روزی بیش نیست) تصور این که روزگاری در تلو اسکی می­شده­است، دشوار است. محسن محسنین در کتاب راهنمای اسکی می­نویسد:" ... یک تله اسکی در سال 1353 در بلوار ارم شهر همدان نصب شد ولی از بد روزگار از همان سال آسمان با همدان قهر کرد و دیگر برف کافی نبارید. تا بالاخره در سال 1366 تاسیسات بالابر را در محلی پربرف و در 12 کیلومتری شهر در تاریک دره نصب کردند»(19).

در کلاردشت، کهن­سالان «از بارش برف­های سنگین در زمستان­های گذشته یاد می­کنند که در مواردی ارتفاع آن در مناطق مسکونی به حدود 170 سانتی­متر می­رسید. این برف­ها به توقف کامل فعالیت­ها و قطع ارتباط روستاها منجر می­شد. این میزان برف در سال­های اخیر جز در قله­های مرتفع منطقه، مشاهده نشده است(20).

در راه زمستانی رودبارک – سرچال (دامنه­های جنوبی دره­ها) در منطقه ی علم­کوه، چند دره­ی بهمن­گیر وجود داشت که کوه­نوردان زمستانی کار، گذر از آنها را از مهم­ترین خطرهای صعود زمستانی در منطقه می­دانستند؛ دره­ی سِرّه­کمر یکی از آنها بود. در اوایل دهه­ی شصت و پیش از آن، کوه­نوردان به طور معمول در میانه­ی روز دوم پس از حرکت از رودبارک به این دره می­رسیدند (به علت نبودن جاده­های ماشین­رو، و به علت برف­های سنگینی که باید می­کوبیدند). در زمستان 1362 که این دره را دیدم؛ آن قدر بهمن از این دره­ی فرعی به دره­ی اصلی – مسیر آب سرچال – ریخته بود، که کف این دره شاید در حدود صدمتر بالا آمده بود. در گذر از دره­ی سره­کمر، نفر اول ما که قد بلندی هم داشت (وحید عسگری) تا کمرگاه در برف نرم تازه باریده فرو می­رفت. شش سال  بعد، در زمستان 1368، نه تنها دره­های پایین­تر (حدود اکاپل) بهمن نداشت، بلکه از بهمن عظیم سّره­کمر هم نشانی نبود و فقط برف کم­عمقی در این دره دیده­ی می­شد(13). اما در بالاتر (کلنگ، لیزونک) باز هم خطر بهمن وجود داشت.

در زمستان 74(نیمه ی اول بهمن ماه)، سّره­کمر نه تنها بهمن نداشت، بلکه تقریبا برفی هم نداشت و ما تا پایین دره­ی اصلی رفتیم و از آنجا وارد دره­ی نفت­چاک شدیم که به علت تنگ بودن و رو به شمال بودن، در دهه­ی پیش از آن حتی تصور وارد شدن به آن در زمستان محال بود. در زمستان 79 دیگر حتی در دهلیزهای کنگلک و دره­ی لیزونک (ارتفاع تقریبی 3700-3600 متر) هم خطر بهمن وجود نداشت، و بسیاری کوه-نوردان کم­تجربه هم در کمتر از یک روز از رودبارک خود را به سرچال می­رساندند. در زمستان 80 (بهمن ماه) که پس از سه سال خشک­سالی، بارندگی خوبی داشتیم، بازهم خطر بهمن تا سرچال (3850متر) جدّی نبود.

در مردادماه 1359، هنگامی که از روی قله­ی سیاه­گوک به دره­ی هفت­خوان می­نگریستم، سطح عمده­ای از دره پوشیده از برف بود و یخ برف (Neve)های طولانی، شیب­های مابین تمامی قله­های هفت­گانه را پوشانده بود. اکنون بیش از ده سال است که یخ­برف­ها از میان رفته­اند و تابستان­ها، بالاتر از شکاف یخی گردنه­ی اصلی هفت­خوان هم، غالبا برف و یخی دیده نمی­شود. در تابستان سال­های 79 و 80، حتی برف اسپیلت (یخچال غربی) که مهم­ترین و معروف­ترین یخچال منطقه میان کوه­نوردان است، به کلی ذوب شده بود و در کف دره­های هفت­خوان و علم­چال که یخچال­های کوهستانی نمونه­وار ایران هستند، بر اثر جریان شدید آب ناشی از ذوب، گسستگی­های بسیار عمیق و بی­سابقه در یخ ایجاد شده بود؛ درمهرماه 80 حتی ما توانستیم در چند نقطه، از میان یخ­های گسسته، بستر سنگی این دره­های یخچالی را ببینیم و محمد نوری از این گسست­ها و کف یخچال فیلم­برداری کرد. حتی ما می­توانستیم "خط داغ" یخچال (مانند داغ آب در دریاچه­ی پشت سدها به هنگام پایین رفتن آب) را ببینیم که فرو افتادن یخچال را به میزان حدودا 20 متر نشان می­داد؛ گرانیت­های سفید و هوا ندیده­ای که تمایز آشکاری با سنگ­های تیره­ی بالای خود داشت، به تازگی از زیر یخ­های چند هزار ساله بیرون آمده بود.

در پای دیواره­ی شمالی علم­کوه، یک شیب یخ­برفی دائمی وجود داشت که در بعضی سال­ها، تا اواخر مرداد هم پوشیده از برف نرم بود و در شهریور و مهرماه، تازه پس از ذوب شدن این پوشش زمستانی، یخ­های قدیمی و آبی­رنگ آن بیرون می زد. در یک تابستان (12/4/1363) به یاد دارم که ریزش این برف­ها، هم­نوردمان – داریوش بابازاده -  را با خود پایین آورد و اگر طناب ثابتی که پای دیواره کار گذاشته بودیم نبود، شاید اتفاق ناگواری برای او پیش می­آمد.