ذخیره گاه ایرانی!

کوشان مهران- سبز پرس

در مقاله ی زیر، کوشان مهران به نقد کارهای حفاظتی ایران پرداخته و نگرش "منطقه فروشانه" ی مدیران ایرانی را با شیوه های مدیریتی دیگران مقایسه کرده است. 

 بزرگنماییهنگامی که در دهه هفتاد قرن نوزدهم میلادی اعضای کنگره ایالات متحده آمریکا تصمیم به پایه گذاری نخستین پارک ملی کشور بنام «یلوستون» گرفتند، به هیچ روی پایداشت و بقای گونه هایی چون «خرس گریزلی» و «گرگ خاکستری» و حتی «بیزون آمریکایی» برای آنان مطرح نبود و تنها به دلیل پاسداشت جاذبه های طبیعی این منطقه از تخریب و دست اندازی شرکت های چوب بری و بزرگ دامداران تصمیم به حفاظت گرفته شد. چندسال پیش از این عده ای از اعضای کنگره که نگران نابودی قریب الوقوع بیزون(بوفالو) در ناحیه دشت های بزرگGreat Plain شده و پیشنهاد مدیریت جمعیت و ممنوعیت شکار این گونه را داده بودند با مخالفت شدید وزارت جنگ روبرو شدند که وجود گله های بوفالو را به عنوان مهم ترین منبع تامین کننده نیازهای سرخت پوستان ناحیه دشت های بزرگ دانسته و کشتار آنها را مهم ترین راهکار شکست سرخ پوستان.

با تولید انبوه خودرو در آمریکا به تدریج گردشگری و طبیعت گردی از حالت لوکس خارج شده و طبقه متوسط روبه رشد نیز قادر به لذت بردن از طبیعت شدند و به همین دلیل از اوایل دهه 1920 امکانات گردشگری و طبیعت گردی چون پارکینگ و جاده های مناسب و متل و فروشگاه در برخی نواحی پارک یلوستون ایجاد شد؛ ولی هیچگاه نباید فراموش کرد که مسیرهای ایجاد شده در آن دوره در پارک، تنها از دیدگاه گردشگری بوده و به هیچ روی مقاصدی چون ارتباط بین شهرها و ایالت ها و زمین خواری را دنبال نمی کرد و چه بسا که در دیدگاه کنونی مدیریت پارک ها، این گونه جاده ها که حتی با وجود تمام تمهیدات مدیران پارک باعث تلفات در گونه های جانوری و جزیره ای شدن زیستگاه ها می شود، ایجاد نمی شد. اکنون به طور متوسط در سال سه میلیون گردشگر از زیبایی های پارک تحت نظارت و پایش مدام (و نه سلیقه ای و منقطع مدیران و کارشناسان پارک) و امکانات رفاهی ایحاد شده منطبق و سازگار با محیط بهره مند می شوند. 
در کنار ارزش بهره وری انسانی، هیچگاه نباید از ارزش بی همتا و یگانه این زیستبوم غافل شد. اکنون بیشترین جمعیت خرس گریزلی ایالات متحده به جز آلاسکا (در حدود 300 خرس) در این پارک وجود دارند و از سال 1920 جمعیت گوزن «اِلک» منطقه برای معرفی مجدد به زیستگاه هایی که این گونه در آن نابود شده بودند، همچون «مینه سوتا» و حتی «پنسیلوانیا» مورد استفاده قرار گرفته و نباید از ارزش جمعیت بیزون های پارک به عنوان یکی از آخرین بقایای جمعیت وحشی بیزون آمریکایی در اواخر قرن نوزدهم غافل شد.
یکی دیگر از تجربه های موفق مدیریت و بهره برداری از پارک های ملی مربوط به کشور هندوستان با جمعیتی میلیاردی و روبه رشد است. از هنگام استقلال هند در سال 1947 در حدود سه سال کشتار شدید و تعمدی باعث کاهش شدید گونه ها و نابودی زیستگاه های طبیعی شد و این چیزی نبود جز خشم و حس انتقام کورکورانه از استعمارگران بریتانیایی. 
کمپانی هند شرقی و بعد از آن دولت بریتانیا در طول قرن نوزدهم قوانین متعددی برای بهره برداری از جنگل ها و سپس حیات وحش ایجاد کرده بودند و در حالی که فلان روستایی به دلیل قطع درختی و یا شکار یک گوزن «چیتال» برای سیرکردن خانواده خود با چوب غیر قابل انعطاف قانون روبرو می شد، فلان افسر و یا نجیبزاده بریتانیایی همانند خرگوش به شکار «ببر» می پرداخت. 
پس از مدتی دولتمردان هند متوجه عمق فاجعه شده و دریافتند با عوام فریبی و چوب حراج زدن بر عرصه و اعیان کشور به عنوان دلسوزی برای مستضعفان نمی توان همواره کشور را اداره کرد و هرچند استعمار بسیار بد و پلید است، ولی روح هر قانون، اگر مجری آن را به دور از سوءنیت به اجرا درآورد، در آینده حافظ مناقع فرد فرد جامعه از جمله طبقات پایین(و آن هم جامعه ای چون هند با آن میزان فقر گسترده و شکم های گرسنه دهه های نخست پس از استقلال) خواهد بود. 
یکی از موفق ترین این تجربیات مدیریت زیستگاه «شیر ایرانی» Panther leo persica در جنگل «گیر» است. تا سال 1888 در کل شبه قاره هند تنها 15 یا 18 شیر برجا مانده که در یک جنگل متعلق به مهاراجه به عنوان شکارگاه خصوصی پناه گرفته بودند. در سال های بعد هرچند تعداد جمعیت شیرها رو به فزونی نهاد ولی به دلیل جزیره ای شدن زیستگاه و کاهش شدید گونه های گوزن چیتال و «آنتیلوپ نیلگای» و تغذیه از دام های اهلی همواره ثبات جمعیت این گونه در معرض خطر بود. با خارج کردن دام داران در محیطی خارج از جنگل و افزایش تعداد گونه های گیاهخوار، شانس بقای این گونه افزایش یافته و اکنون هرسال تعداد شیرهای بیشتری در خارج از مرزهای پارک درپی یافتن قلمرو جدید هستند و جز شیر، مردم محلی هم به دلیل ورود گردشگران خارجی و ارائه خدمات و فروش صنایع دستی به سطح رفاه بهتری دست یافته اند. 
در مورد جنگل گیر نیز ممکن بود همانند ایران عده ای از جوامع محلی را سوار بر تراکتور و وانت، چوب بدست به سراغ پاسگاه های محیط زیست فرستاد و به هر بهانه (همچون خودکفایی) هرسال بخشی از جنگل را به زمین خواران واگذار کرد و با تشویق متخلفان شناخته شده محلی به تیراندازی و کشتن محیط بانان، این رکن و پایه مهم پاسداشت منطقه را از هم فروپاشاند. ولی از دید عده ای در ایران، مدیران منابع طبیعی هند عقل معاش نداشته و با چوب حراج زدن به منطقه و حراج پروژه های نان و آبدار بین تیول های ریز و درشت، بنگاه های اقتصادی تحت نام دانشگاه و سازمان های مردمی بارِ خود را برای همیشه نمی بندند.
در خوشبینانه ترین دیدگاه، سیاست گذاران و بزرگان محیط زیست و منابع طبیعی ایران فرسنگ ها از حقیقت عریان دور هستند. «سِرجان ملکم» که از سوی کمپانی هند شرقی از «کلکته» به بارگاه ملائک سپاه فتحعلیشاه آمده بود در یکی از مجالس سلام که خاقان مغفور غرقه در در و گوهر و تاج کیانی بر سر بر تخت طاووس و متکای مروارید دوز لمیده بود، به آرامی از یکی از درباریان می پرسد که اگر به جای ضل الله تاجدار بودید اکنون چه می کردید، پاسخ شنید که فورا تاج کیانی را به زیر بغل زده و با تمام جواهرات به خدمت شما در کلکته می آمدم!
با شرایط کنونی حاکم بر گلِ سابقاً سرسبد پردیسانیان یعنی «پارک ملی گلستان» باید پیش از این ها شاهد حاتم بخشی به پایین ترین بها و منطقه فروشی می بودیم. منطقه ای با این همه پتانسیل و جاذبه های طبیعی اکنون به خرابه ای بدل شده و چه بهتر که زودتر آن مختصر مرال و پلنگ و بلوط و آزاد هم نابود شوند تا منطقه را به بهترین مشتری سفارش شده واگذار کنیم. 
وقتی چند هزار هکتار از زیستگاه های عموماً دشتی «هفتاد قله» به دوستان واگذار شده و آن مدیر سازمان محیط زیست مژده اتصال بخشی دیگر به جای مناطق از دست رفته می داد، باید منتظر منطقه فروشی آن هم در گلستان می شدیم. نفرت انگیز تر آنکه پس از آن شاهکار هفتاد قله، دوستان در کوس و کرنا خبر احیای نسل آهوی هفتاد قله را نواختند. 
در هر کشور دیگری حتی پاکستان، بسیاری از پرسش های مطرح شده درباره مدیریت پارک گلستان مساله ساز می بود: داستان تعریض آزادراه به کجا انجامید و این بار باز کدام یک از بزرگان محیط زیست محلل پروژه بودند، پول هایی که بابت طرح های گردشگری پارک پرداخت و دریافت شده بر چه مبنایی بوده است، این میزان پروژه های نان و آبدار از آنالیز سرگین بهاره مرال تا ادرار زمستانه پلنگ چه حاصلی داشته و برخی واحد های کوچک و بزرگ دانشگاهی و برخی کارشناسان که بار خود را بابت اجرای این گونه نمایش ها بسته اند، چه زمانی پاسخگوی این خیانت در امانت ها خواهند بود؟