یه جای کار می لنگه!! – دل نوشته ی نیما اسکندری در دوبی سل
“با توجه به بارش روزهای قبل و برفکوبی سنگین در ارتفاعات تصمیم گرفتم بین دارآباد و توچال یکی را انتخاب کنم.5 شنبه بعد از ظهر در هوایی ابری همراه با بارش برفی که به تازگی آغاز شده بود به سمت دارآباد حرکت کردم.قبل از رسیدن به اتاقک پادگان (بالای یال)رعد و برق شدیدی زد و تمام محیط را روشن کرد.موبایلم را خاموش کردم و به سرعت به سمت اتاقک رفتم.سر انگشتانم احساس گزگز می کردم.نمی دانستم از سرما است یا به خاطر بودن در کانون رعد و برق.نور قرمز و بسیار شدیدی رخ دادصدایی نشنیدم.تمام آسمان روشن شد.بیناییم را از دست داده بودم.سر جایم ایستادم.چیزی را نمی دیدم.بدجور ترسیده بودم.دو سه دقیقه ای چشمانم را گرفته بودم و بعد کم کم همه چیز درست شد.اما نور قرمزی (شبیه جریان رعد و برق )جلوی دیدم بود .خودم را به درون اتاقک انداختم.جالب این بود که بعد از این ماجرا و و قطع موقت رعد و برق به سمت بالا حرکت کردیم. بارها شنیده بودم و خوانده بودم که در هنگام رعد و برق باید ارتفاع کم کرد و از لوازم فلزی فاصله گرفت.اما ما فقط اینها را می خوانیم و معلوم نیست کی قرار است از اطلاعات تئوری در عمل استفاده کنیم.انگار که رسیدن به قله در این هوا وحی منزل است.دوباره رعد و برقها شروع شده بود و ما از گفتن “دیگه کافیه.الان شرایط مناسب نیست خجالت می کشیم.این حماقت را پوست کلفتی می دانیم و صعود به هر قیمتی طبق معمول سرلوحه کار ماست.
هدفم از نوشتن این پست نوشتن گزارش برنامه نیست.مشکل این است فکر می کردم منطقی تصمیم می گیرم و از تجربیات دیگران درس می گیرم .دیگران را نقد می کردم که چرا درست تصمیم نمی گیرند.تقصیر خودشان است که حادثه می دهند.حالا خنده دار بود،در فاصله یک ساعتی تا آسفالت خیابان چیزی نمانده بود دچار صاعقه زدگی شوم. شخصاً در صعودهای زمستانی به دفعات شرایط متغییر آب و هوایی را تجربه کرده ام و بیواکهای خواسته و ناخواسته ای داشته ام و مشکلی با صعود در هوای طوفانی ندارم. اما صعود در طوفان و هوای متغییر یک چیز است و صعود روی یالی شبیه به خط الراس، در شرایطی که رعد و برقهای متوالی اتفاق می افتد چیز دیگری.”