در پستی قبلتر به حکایتی پرداخته شد که به علم همانند کالائی بی ارزش میپرداخت.حکایتهای مقایسه ای بین علم وثروت از منظر دفتر انشای کودکان تا واقعیتهای روزمره زندگی نشان از این واقعیت دارد که در عصر کنونی نه تنها با ثروت میتوان به آسایش بهتری رسید بلکه علم را چون کالائی ابتیاع نمود.چیزی که ثروتمندان کم وبیش در زندگی با آن مواجه هستند وفقرائی چون من به کرات شاهد این موارد هستیم.
روزی از روزهای هفته قبل در قراری با یک مشاور املاک به منظور عقد قرارداد اجاره ای منتظر حضور مدیریت محترم آژانس املاک بودم.ساعت حدود 10 صبح بود که سروکله جناب مدیر با یک بی ام و- ام 5 یا 6 پیدا شد.جوانی 30 ساله با یک پیراهن سفید که لبه یقه آن منجق دوزی شده که دکمه های آن تا سر ناف باز بود و کتی مشکی و شلواری تیره از ماشین پیاده شد.موهای روغن زده وخصوصیات عنوان شده نشان میداد که باید یکی از بچه پولدارای بالا شهری باشد.بعد از ورود به دفتر ونشستن پشت میز پر زرق وبرق وچند دستور کاری به نوچه ها ومنشی های خانم که فلان ملک رو فلان کس نفهمه فروشیه وفلان بابا رو بگیر صحبت کنم و….. خلاصه وقتی صحبت ها به پایان رسید مشغول نوشتن اجاره نامه شد.منشی هم به کسانی که پشت خط تلفن بودند میگفت فلانی در حال نوشتن است اگر خیلی ضرورت دارد وصل کنم.اجاره نامه که تمام شد از هر یک از طرفین 900 هزار تومان ناقابل گرفتند که شد یک میلیون وهشتصد هزار تومان برای یک معامله واین درحالی بود که قبل وبعد از ما هم کسانی در صف بودند.
وقت صرف شده برای نوشتن شد نیم ساعت وتلفنها فرضن 10 تماس وبازدید هم حداکثر 10 بار که توسط مشاورین یا پادوها انجام میگرفت.اگر هم حساب روز شمار اجاره مغازه در بالای شهرو هم حساب کنیم تا مبلغ این حق مشاوره خیلی فاصله خواهد داشت. در طرف دیگر دفتر وصندلی روبروی ما پیر مرد گرگانی قصد داشت برای فرزندش خانه ای اجاره کند .
فرزندی که از قول پدر جزو نخبگان و دانشجوی صنعتی شریف بود وپدر سعی داشت با عنوان کردن این خصایص فرزند از بار مالی اجاره بکاهد.من رو به او گفتم :پدر جان این متاع شما اینجا خریداری ندارد.فرزند شما اگر نخبه جهانی هم باشد در این دیار باید آویزان دیگران باشد . کسی اینجا به تحصیلات فرزند شما خانه اجاره نخواهد داد.سالی دیگر باید به اجبار به خدمت سربازی رفته وپا بکوبد.فرقی در آنجا بین نخبه وخبره وعلیل وذلیل وفقیر قائل نیستند.البته در بیرون پادگان هم قائل نیستند.نه در هیج جای این دیار کسی برای فرزند تو تفاوتی قائل نیست و اگر خیلی خوش شانس باشد واز سوی دولت گشایشی در جهت جذب واستخدام نیرو صورت بگیرد تازه میشود یک کارمند جزء شبیه امثال من که بعضی وقتها از ناچاری ودرماندگی به سر وقت قلک بچه خود رفته وهمانند سارقان بالفطره با یک چاقو وبدون گذاشتن اثر انگشت وهیچ ردی اسکناس ها وسکه های درون آنرا از شکاف قلک بیرون بیاورد. برای اجتناب از ناراحتی پدر شرح حال خودم را گفتم فارغ التحصیل کارشناسی ارشد از دانشگاه تهران ورتبه ممتاز ورودی کارشناسی ارشد که در دهه هفتاد به اسب شاه میگفت یابو . که در گیر و دار این پارادوکس نامیمون زندگی چنان مستاصل است که اگر وابستگی های غیر اداری را نداشت باید مدرکش را گرد شهر میچرخاند تا مدیر آژانس دلش بسوزد وسکه ای در کاسه گدائی او اندازد. وقتی معتبرترین دانشگاه علوم پزشکی تهران به تعداد ورودی های کنکور سراسری ، دانشجوی ریالی وارد کلاس درس میکند آیا هنوز این واژه ها مفهومی خواهند داشت.آیا نشنیدی که سبزی فروش سر گذر به داشته ها،معلومات ومدرک تو حاضر نخواهد بود نیم کیلو سبزی دهد؟
در دنیای واقعی باید واقعی فکر کرد.عصر علم وتحصیل در این دیار سالهاست تمام شده وآنکه به امید پولدار شدن درس میخواند کاری عبث انجام میدهد.این موضوع در تمام دنیا صادق است که هر درس خوانده ای پولدار نیست .اما تفاوت اینجاست که درس خوانده های خارج از این دیار یک زندگی نسبتن مرفه خواهند داشت تا مجبور نباشند برای رسیدن به یک زندگی مرفه یا نسبتن مرفه سر عالم وآدمو کلاه بذارند یا تعهدات و سوگند خود را زیر پا گذارندیا تا بوق سگ کار کنند تا شکم خود واهل وعیال را سیر نمایند. اینها تفاوتهای فاحش در دانش آموختگان اینجا وجاهای دیگر دنیاست.اما دردناکتر اینکه فرزند او هم مثل خیلی از دانش آموختگان ممتاز این دیار قصد داشت تا پس از حل وفصل مشکل خدمت سربازی از این دیار رخت بربندد وخادم کسانی باشد که قدردانش خواهند بود.
وقتی از مشاور املاک بیرون میآمدم با خود گفتم این یکی از هزاران منابع قوی مالی بی درد سر در این جامعه است که نشان میدهد علم در کوره راه زندگی گم شده وهفتا هفتا دکتری هم به پشیزی نمیارزد “برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی که در نظام طبیعت، ضعیف پایمال است”
به تجربه معلومم شد پس از سی سال که قدر مرد به علم است و قدر علم به مال