گزارش حادثه ماناسلو
بهار 1390
حضور در ارتفاعات بالا تبعات و مشکلات
متعددی را برای انسان در پی داشته که مدیریت آنها نیازمند شناخت علایم و
خطرات آن است . هیمالیانوردی به واسطه لزوم حضور در ارتفاعی فراتر از تحمل
طبیعی انسانها , به خودی خود بستری خطرساز به شمار می آید .
هنگامیکه در دومین دوره هم هوائی به کمپ
دوم رسیدیم , وضعیت جسمانی تعدادی از اعضای تیم چندان رضایت بخش نبود . طی
شب مانی در کمپ دوم ( ارتفاع 6300 متر ) اینجانب مجبور به تجویز دارو برای
چند نفر شدم . مهمترین شکایت این افراد
سردرد و مشکلات گوارشی بود . شادروان عیسی میر شکاری از همان روزهای نخست
و حتی قبل از صعود به کمپ یک, بارها از سردرد شکایت داشت.
ابتدا تصور میکردم که سردردهای وی به دلیل مشکل دندان و آسیب لثه ایشان
است که پس از درمانهای مقتضی برای این موضوع , یقین پیدا کردم که این
سردردها به خاطر عدم تطابق با ارتفاع است .
طی یک شب اقامت در
کمپ دوم , حال عمومی عیسی بدتر شد ودر نهایت منجر به بروز استفراغ شد .
به ناچار برای وی آمپول دگزامتازون تزریق کردم که بعد از تجویز دارو و
کاستن از ارتفاع وضعیت نامبرده بهتر شد .در سومین دوره هم هوائی ( صعود نهائی ) و
بعد از استقرار در کمپ اول , سردردهای عیسی دوباره آغاز شد . البته بروز
سردرد از بدیهی و شایع ترین علایم در میان هیمالیا نوردان است بطوریکه به
تقریب اکثر نفرات تیم از این عارضه شاکی بوده و مجبور به استفاده از
داروهای مسکن شدند. نکته حائز اهمیت , اشتهای خوب وی در طی صعود بود . تا
رسیدن به کمپ سوم در ارتفاع 6900 متر , این روند کم و بیش ادامه داشت ولی
موضوع نگران کننده ای به شمار نمی آمد . با رسیدن به کمپ سوم دوباره اقدام
به معاینه و کنترل همه نفرات حاضر در تیم کردم . نفرات تیم زنجان در وضعیت
آرمانی نبودند ولی بیماری یا وضعیت خطرناکی هم نداشتند .این موضوع را به سرپرست فنی این تیم ( آقای
محمد حسن نجاریان ) متذکر شده و نگرانی خود را از این موضوع به وی اعلام
کردم . بعد از معاینه آقای کریم نادعلیان ( کوهنورد اراکی ) و شادروان
عیسی میر شکاری ( کوهنورد جیرفتی ) بنا وظیفه اخلاقی و پزشکی , به این دو
دوست اعلام کردم که وضعیت آنها رضایت بخش نبوده و با این شرایط توانایی
ادامه صعود را نخواهند داشت . به هر حال هر دوی این عزیزان تصمیم به ادامه
صعود گرفته و به پیشنهاد و هشدار من توجهی نشان ندادند
.از طرفی ساعتی بعد نیز آقای مسعود بیات منشی
( سرپرست تیم ) با بی سیم از کمپ دوم اعلام کردند که پزشک تیم خیلی سریع
باید پائین بروند . ایشان در توضیح علت این تصمیم به نامه فدراسیون
کوهنوردی اشاره کردند که در آن نامه پزشک تیم تنها مجاز به صعود تا کمپ
دوم می باشد ! جالب اینکه این موضوع زمانی به من ابلاغ میگردد که در کمپ
سوم مستقرهستم !؟ نکته دیگری که در این میان جلب توجه میکند , صعود آقای
بیات منشی ( سرپرست ) تا کمپ سوم است در حالیکه ایشان از منظر فدراسیون
کوهنوردی و بر اساس همان نامه فدراسیون می بایست در کمپ اصلی مستقر
باشند !!! درواقع بعد از صعود ایشان به کمپ های بالا , هیچ نیروی هماهنگ
کننده و پشتیبانی در کمپ اصلی نداشتیم !
آقای نجاریان با بی سیم مراتب نگرانی خود را
به آقای بیات منش( مستقر در کمپ دوم ) اعلام کرده و تآکید میکند که با
توجه به شرایط موجود , نیاز مبرمی به حضور پزشک در کنار بچه های تیم وجود
دارد که با مخالفت ایشان مواجه شده و دوباره به پائین رفتن من حکم میکنند
. موضوع نگران کننده ای که ذهن مرا به خود مشغول کرده بود وضعیت نامساعد
بسیاری از نفرات بود که احتمال و ضرورت مراقبت های پزشکی را قوت می بخشید
. چنانچه در ادامه روند صعود مشاهده میگردد که چهار نفر از اعضای تیم با
کمک اکسیژن موفق به صعود قله میشوند. آقای کریم نادعلیان نیز قصد صعود قله
را با اکسیژن داشتند که بدلیل مطلوب نبودن وضعیتشان , از کمپ چهارم مجبور
به بازگشت می شوند .
صبح روز بعد و قبل از صعود به کمپ چهارم با
عیسی صحبت کرده و دوباره به وی در مورد وضعیتش تذکردادم . او همچنان اصرار
به صعود داشته ولی با لبخند قول می دهد که اگر حالش در کمپ بالا بدتر شد
بازگردد .
پس از بازگشت نفرات از قله , حدود ساعت هشت
شب آقای نجاریان با بی سیم به من ( مستقر در کمپ دوم ) اعلام میکند که
عیسی میرشکاری هنوز در کمپ چهارم بوده و حال وی چندان خوب نیست . علائم وی
بی حالی , بی اشتهائی و سردرد اعلام میگردد . با توجه به دور بودن من از
فرد مصدوم و ناممکن بودن انجام معاینات دقیق پزشکی و دستیابی به تشخیصی
قاطع , بناچار با در نظر گرفتن اطلاعات ارائه شده توسط دیگران اقدام به
تجویز دارو میکنم . این روش ابداعی ما ایرانیان در هیمالیا بطور قطع در
سرتاسر جهان رقیبی نداشته و حیرت همه پزشکان کوهستان را نیز برانگیخته است
. ارتباط بی سیم من با کمپ چهارم تا صبح فردا قطع میگردد . ساعت 5.15 صبح
دوباره صدای آقای حسن نجاریان را میشنوم که از وخامت حال عیسی میرشکاری
خبر میدهد ! مکالمه طولانی من و حسن ادامه پیدا کرده و در حد امکان
اطلاعاتی از وضعیت عیسی بدست میآورم . به آقای نجاریان دستورات داروئی را
ابلاغ کرده و از وی میخواهم که برای عیسی اکسیژن وصل کرده و به سرعت
ارتفاع کم کنند. تردیدی ندارم که عیسی دچار ادم مغزی و به احتمال بسیار
زیاد ادم ریوی شده است . تماس بعدی من با آقای نجاریان در ساعت 8.30 صبح
میسر میشود . با تعجب مطلع میشوم که ایشان هنوز در کمپ چهارم هستند و
پائین نیامده اند !! تآکید مجدد من به پائین آوردن مصدوم بوده و اهمیت
حیاتی این مهم را بدفعات متذکر میشوم .به آنها توصیه میکنم که در صورت نیاز عیسی
را بسکت کرده و با سرعت به پائین حمل نمایند . در خلال این ساعات تماسهای
مکرری با کمپ اصلی برقرار کرده و دکتر علیرضا بهپور را که در کمپ اصلی
مستقر است از ماجرا مطلع کرده و از همفکری ایشان نیز بهره مند میشوم . حتی
از آقای دکتر بهپور تقاضا میکنم بخشی از داروها و تجهیزات پزشکی تیم ما در
کمپ اصلی را آماده کرده تا در صورت نیاز بوسیله شرپاهای تیم خودشان به کمپ
های بالاتر برسانند . ایشان نیز کمال همکاری را در این خصوص بعمل آورده و
با توجه به اینکه سرپرست تیم ما در کمپ اصلی نبوده و به کمپ دوم صعود کرده
اند , از ایشان میخواهم که در چادرعمومی تیم ما مستقر شده و در برقراری
تماس ها از طریق بی سیم اصلی به ما کمک نمایند
.تماس بعدی من با آقای نجاریان حدود ساعت 10
صبح است که ایشان اعلام میکند در محل مناسبی قرار نداشته و از بدی وضعیت
هوا و وزش باد شدید صحبت میکنند . از طرفی بوضوح نفراتی که در حال پائین
آمدن از کمپ چهارم هستند را مشاهده میکنم . دوباره تماس ما قطع شده و چند
ساعت بعد آقای نجاریان با بی سیم به ما اعلام میکند که هوا به شدت سرد
بوده و حال عمومی عیسی نیز رو به وخامت نهاده است . وی اشاره میکند که همه
شرپاها و نفرات همراه پائین رفته اند و تنها حسین مقدم در عملیات امداد به
او کمک میکند . در تماس بعدی نیز حسین مقدم اعلام میکند که وضعیت بحرانی
است و آنها به شدت به کمک نیاز دارند . در همین تماس به حسین اعلام میکنم
که به هر شکل ممکن یک آمپول دگزامتازون دیگر به عیسی تزریق کنند . از طرفی
وضعیت را به دکتر بهپور اطلاع داده و طی تماس های متعدد بعدی با ایشان وآقای محمود هاشمی در کمپ اصلی تلاش میکنیم راهی برای برقراری ارتباط با
شرپاهای تیم خودمان در کمپ سوم پیدا کنیم ( بی سیم نیما شرپا ساعتها ست که
جواب نمیدهد) ! در نهایت و با همت این عزیزان در کمپ اصلی و از طریق بی
سیم تیم های کره جنوبی و هندوستان تیمی کمکی برای یاری رساندن به افراد
درگیر در عملیات از کمپ سوم به سمت کمپ چهارم صعود میکنند .این تیم متشکل از 3 شرپای نپالی خودمان بوده
که با کمال تآسف , هنگامی به آقایان نجاریان و مقدم می رسند که عیسی
میرشکاری جان باخته است . از طرفی اینجانب و آقای مسعود بیات منشی به امید
کمک و امداد رسانی به نفرات درگیر در حادثه , حدود ساعت 4 بعدازظهر از کمپ
دوم به طرف کمپ سوم صعود میکنیم . حدود نیم ساعت بعد از حرکت ما , هوا
خراب شده و بارش شدید برف و وزش باد آغاز میگردد . صعودی سریع و بی وقفه
به سمت کمپ سوم ادامه یافته و 3 ساعت بعد در تاریکی و طوفان به کمپ سوم می
رسیم .همه نفرات تیم و شرپاها غیر از عیسی
میرشکاری در کمپ سوم هستند . چند صد متر بالاتر از کمپ سوم عیسی جان باخته
است !! صادقانه آرزو میکردم ای کاش در آن لحظات بحرانی و حیاتی در کنار
همنوردانم و بخصوص عیسی میرشکاری بودم. هر چند که نمیدانم تا چه حد
میتوانستم به پیشگیری از این حادثه یا نجات او کمکی نمایم , اما به
بیهودگی حضور خود در هزار متر پائین تر یقین پیدا کردم .
با احترام
دکتر مسعود حمیدی
منبع:ardeshow.blogfa.com