ر
رويشگاه زاگرس در باختر ايرانزمين، نهتنها بزرگترين جنگل طبيعي كشور با
وسعتي بيش از ششميليون هكتار به شمار ميآيد، بلكه راهبرديترين رويشگاه
طبيعي وطن هم محسوب ميشود، چراكه تقريبا تمامي رودخانههاي مهم و دايمي
ايران از بستري سرچشمه ميگيرد كه نامش زاگرس است. رودخانههايي همچون
كارون، كرخه، دز، خرسان، زايندهرود، مُند، سفيدرود، زرينهرود، سيمينهرود
و… به ديگر سخن، اگر حال زاگرس خوب باشد، يعني 40درصد از اندوخته آبي
ايرانيان را ميتوان تضمينشده دانست و هرگاه كه روزگار زاگرس پريشان باشد،
آنگاه بايد به صورتي جدي نگران پريشانحالي سرزمين مادري بود. و شوربختانه
امروز بسياري از شناسهها مويد آن است كه حال زاگرس خوب نيست! هست؟ كافي
است نگاهي بيندازيم به اظهارات فريبرز غيبي، متولي رسمي اين رويشگاه
بينظير در سازمان جنگلها، مراتع و آبخيزداري كشور كه نهتنها از خطر
خشكيدگي در 33درصد از جنگلهاي زاگرس خبر داده است، بلكه آشكارا به اين هم
بسنده نكرده و سخن از قريبالوقوع بودن مرگ بومسازگان (اكوسيستم) زاگرس در
تمامي موجوديت شش ميليون هكتاري آن به ميان آورده است. نگرانكنندهتر
آنكه ظاهرا مهمترين دليل تخريب شتابان زاگرس هم برخلاف نظر برخي از مديران
مصلحتانديش! ريشه در خشكسالي و تغيير اقليم ندارد! دارد؟ وقتي كه از زبان
مديركل وقت منابع طبيعي استان چهار محال و بختياري ميخوانيم كه فقط سالي
هزار هكتار از جنگلهاي اين استان در كورههاي ذغال سوخته و نابود ميشود؛
وقتي كه ميدانيم اين رقم در كل زاگرس در عددي بزرگتر ضرب خواهد شد؛ وقتي
كه در همين سال گذشته بيش از 35هزار هكتار از جنگلهاي زاگرس در اثر بيش از
يك هزار مورد رخداد آتش سوزي نابود شد؛ وقتي كه ريزگردها و سوسك چوبخوار
امان جنگلهاي زاگرس را بريدهاند، وقتي كه فقط در سبزكوه – كه يك منطقه
حفاظتشده هم هست! – در طول 28 سال (1354 الي 1382) وسعت اراضي كشاورزي بيش
از 5/3برابر افزايش يافته و به همين نسبت از قلمرو منابع طبيعي كاسته شده
است؛ معلوم است كه در كل زاگرس چه بلوايي برپاست و چگونه تغيير كاربري دارد
كارمايهها را در باختر ايران ميمكد و مهمترين كارخانه توليد آب
ايرانيان را به تاراج ميبرد. از همه اين موارد دردناكتر شايد گزارش
مستند سال گذشته مرتضي ابراهيمي رستاقي از كارشناسان پيشكسوت سازمان
جنگلها، مراتع و آبخيزداري كشور باشد (با عنوان: ابعاد كنوني تهديدات تنوع
زيستي در چشمانداز زاگرس مركزي با تاكيد بر پوشش جنگلي) كه بر بنياد
مطالعات و بررسيهاي دقيق خود خبر از كوتاه شدن ارتفاع متوسط تودههاي
جنگلي زاگرس از 12متر به هشت متر داده و افزون بر آن، ميگويد: تاج پوشش
حدود 75درصد از اين تودههاي جنگلي به كمتر از 25درصد كاهش يافته است. به
نظر ميرسد اگر به دنبال بررسي نشانههاي مرگ زاگرس هستيم، از قضا بايد
همين دو شاخص اخير را جديتر از بقيه مدنظر قرار داده و با دوريگزيني از
پردهپوشيهاي مجازي و غيرواقعي، شجاعانه واقعيتها را با مردم و مسوولان
ارشد نظام در ميان نهاده و هشدارهاي لازم را در بزنگاههايي كه هنوز امكان
جبران مافات وجود دارد، بيان كنيم. به راستي چرا بايد قدمت طرحهاي مديريت
جنگل در زاگرس تنها به حدود يك دهه برسد، در حالي كه از تاسيس نهاد متولي
جنگلها در كشور حدود يك قرن ميگذرد؟ و چرا بايد – به گفته معاون وقت
مناطق خشك و نيمهخشك سازمان جنگلها) فقط 10ميلياردتومان براي حفاظت و
صيانت از جنگلهاي زاگرس در سال اختصاص يابد؟ آن هم در شرايطي كه براي ساخت
سدهاي متعددي كه در زاگرس چون قارچ در حال رويش هستند، به طور متوسط بيش
از 500ميلياردتومان در سال هزينه ميشود!! بار ديگر تاكيد ميكنم، زاگرس
اگر بيمار باشد؛ زاگرس اگر پژمان باشد؛ يعني ايران افسرده است؛ سرزميني كه
نتواند شادابي زيستمندان گياهي و جانورياش را در بخش مطلوب اقليمياش
تضمين كند، هرگز نخواهد توانست تا روزگاري شاد براي مردمش هم بيافريند و
اين آموزه اصلي پيدايش شاخصي است كه از آن با عنوان «شاخص سرزمين شاد» ياد
ميكنند و كشور ما در طول سه سال اخير بيش از 20 رتبه در اين شاخص تنزل
مقام يافته است. باشد كه از اين هنگامه تلخ درس گرفته و نشان دهيم كه عملا
به روح حاكم بر اصل 50 قانون اساسي خويش معتقد بوده و از هر نوع فعاليتي كه
محيط زيست زاگرس را تخريب كرده و بدينترتيب، حيات اجتماعي رو به رشد مردم
را مختل كند، ممانعت به عمل خواهيم آورد.
مأخذ: روزنامه شرق، دوشنبه 03/05/90