در ستایش خیال‌پردازی

جدید آنلاین – عباس محمدی

در ستایش خیال‌پردازی

کاش فروغ سرزندگی‌ها خاموشی نمی‌گرفت! آیدین بزرگی، مجتبی جراهی و پویا کیوان سال پیش در چنین روزی، یعنی 25 تیر 1392 به قله رسیدند. و در بازگشت برای همیشه گم شدند، روزهای تلخ و سختی داشتیم. یاد دوستان همیشه سبز و لبخندشان خاطره ای فراموش نشدنی است…
 

هنگامی که در حدود ساعت ۷:۳۰ بامداد پنج شنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲ آیدین بزرگی از جایی در نزدیکی‌های قلۀ ۸۰۴۷ متری برودپیک با  تهران تماس گرفت و گفت که او و دو همراهش، پویا کیوان و مجتبی جراهی، دیگر نمی‌توانند حرکت کنند و نیاز به کمک دارند، گویی که آب سردی بر چشم‌انتظاران آن سه کوه‌نورد بی‌باک ریخته شد.  

دو روز پیش از آن، ۲۵ تیر ۱۳۹۲، تیم جوان سه نفره، با به پایان رساندن “مسیر ایران” بر رخ جنوب غربی قلۀ ۸۰۴۷ متری برودپیک، به قله رسیده بودند. هزاران نفر منتظر بودند که تیم به پایین برسد تا در شیرینی نخستین “گشایش مسیر” (صعود به یک قله از مسیری صعود نشده)  که توسط ایرانیان روی یک قلۀ بلند انجام شده بود، سهیم شوند. اما، تا غروب شنبه که آخرین پیام‌های آیدین با تلفن ماهواره‌ای به تهران رسید، و تا سه روز پس از آن (۱ مرداد) که آخرین تلاش‌های جستجو به پایان رسید، حتا محل دقیق آن سه کوه‌نورد، شناخته یا دیده نشد و آنان برای همیشه به کوهستان پیوستند. 

یادداشت زیر را عباس محمدی (فعال محیط‌زیست، عضو هیات مدیرۀ انجمن کوه‌نوردان ایران) به مناسبت سالگرد حادثۀ برودپیک و به یاد آیدین بزرگی، پویا کیوان، و مجتبی جراهی نوشته است. 

آیدین بزرگی، مسیر جدید در برودپیک – پویش اول ۱۳۸۸

 

کاش می‌شد با رنج کم‌تری دستاوردهای گرانسنگ را به دست آورد! کاش می‌شد در حاشیه‌های امن، بی‌آن‌که سرمان به سنگی بخورد هم به پیروزی‌های بزرگ دست یافت! کاش می‌شد که شور زندگی، برای همگان پیوسته می‌بود! و ای  کاش که فروغ سرزندگی‌ها خاموشی نمی‌گرفت! 

اما، رسم روزگار چنین است… ، گریزی هم نیست، و شاید که لازم است چنین رنج‌ها باشد تا در کنار آن و در نتیجه‌ی آن، شور و عشق و مفاخره فراچنگ آید. با گام‌های آهسته و با گذران عافیت‌جویانۀ روزگار، چه چیز جز زیست کم‌مایه در دایرۀ هستی، و در بهترین حال، یک زندگی آسودۀ لرزان در کنار پرگار زمانه به دست می‌آید؟! 

سه جوان کوه‌پیمای ما را سرزنش کرده‌اند که چرا عقل را کنار گذاشتند و سرنوشت خود را با احساسات گره زدند. اما، آنان عاشق بودند، دل‌باخته‌ی طبیعت و ماجراجویی، عاشقانی با دل پاک بچه‌ها…، و جهان ما سخت نیازمند شور عاشقانه و پاک‌دلی کودکانه است. در این جهان، عاشق‌ترین عاشقان باید که جان دهند، چرا که بسیاری از عشق‌ها جرم‌اند و عاشق را به جرم خواستن می‌کُشند… . اما آن کس که کشته می‌شود، سرافکنده کشته نمی‌شود.** 

چه کسی می‌تواند ادعا کند که تنها با خرد عاقبت‌اندیش می‌توان زندگی کرد؟! اینک، ماییم و سه عاشق سربلند بر فراز کوهی سترگ؛ ماییم و پرده‌های مه کوهستان و دورافتادگی وهم‌انگیزی که از پس آن، غم‌آلودگی چیزهای دم‌دستی، و حتا خیانت خائنان به خاک – همان‌ها که زمین خدا را آلوده می‌کنند، به چشم نمی‌آید یا قدری تحمل‌پذیرتر می‌شود. چگونه می‌توان بی‌غرقه گشتن در ابر و مه دلدادگی، در شفافیت چشم‌آزار زندگی روزانه، و بی‌پرواز پر‌خیال پرستوها خوشبختی را حس کرد؟! مه‌آلودگی عشق و احساس لازم است تا در ورای آن، ملال عقل‌زدگی تلطیف شود. عاشق‌پیشگی و چشم‌نوازی شقایق‌های کوتاه‌عمر است که بر عمر طولانی و خاکستری آهسته‌روان کناره‌های زمین رنگ زندگی می‌زند. 

آیدین بزرگی، پویا کیوان، محمود بهادری و عباس محمدی

 برای شادمانه و پُر زیستن، در مه زیستن ضرورت است. آنان که در زیر نور عقل روز اندیش به سر می‌برند، آهسته آهسته رنگ می‌بازند و فرسوده می‌شوند؛ اما آنان که بر آن فراز رازآمیز، در هزارتوی سنگ در سنگ، در خلوتگاه دیو باد و عروس برف، در آوردگاه ستیغ خورشید و سوز چکادها… مستانه آرمیده‌اند، سرزنده‌تر از شهرنشینانی که گَرتۀ ناشیانه‌ای از زندگی را می‌مانند، همچنان در کار شورآفرینی هستند. 

می‌گویند خیال‌پرداز بودید؛ چه خوب! خیال‌انگیزی شماها است که این خاکدان را پرخاطره و عطرآگین کرده و زنگار از خرد خُردبین ما پاک می‌کند و آن را به کاری بزرگ و زیبا بر‌می‌انگیزد. رفتن به فرمان دل دیوانه در پی رویاها، آن چیزی است که زمانۀ ما کم دارد؛ می‌توان سبک و سنگین کرد، می‌توان زمینه‌چینی کرد تا بستر رویاهامان فراهم شود، می‌توان حساب و کتابی هم در رویاپردازی‌ها دخیل کرد… اما نمی‌توان فقط به این‌ها بسنده کرد. جان‌مایۀ اولیۀ دستاوردهای بزرگ و شوق‌برانگیز، خیال‌پردازی کودک‌وار است که خوراک روح‌های شورشگر را فراهم می‌سازد. 

پویا، مجتبی، و آیدین، شورشیان جهان کوه‌نوردی ما بودند. آنان شیفتۀ تغییر و اصلاح بودند، اما شاید بیش از آن، معترض درجا زدن‌ها و بی‌عدالتی‌ها و ابتذال در این عرصه بودند. ما، رویاپردازی‌شان را خوش می‌داریم، چنان که داستان‌های دیو و پری – و پیروزی خوبان- را در خردسالی دوست می‌داشتیم. می‌توان آنان را نقد کرد که چرا چنین بی‌پروا به کوه زدند، اما اگر چند سال دیگر شکیبایی می‌کردند تا بر کوله‌بار تجربه‌هاشان بیفزایند، محافظه‌کاری میان‌سالی گریبان‌شان را نمی‌گرفت… همانند کسانی که ده‌ها سال تجربۀ کوه‌نوردی ایرانی، و شاهد بودن بر فعالیت‌های نوجویانه‌ی جوانان کشورهای دیگر را هنوز ناکافی برای نوآوری ایرانیان می‌دانند؟! 

آن سه جوان، یکی از آرزوهای میلیون‌ها ایرانی را که عاشق کوهستان و کوه‌پیمایی هستند و دوست دارند که نام کشورشان در میان بلندپروازان پهنه‌های کوهستانی باشد، برآورده ساختند. یادشان، چونان چراغی در دل‌مان روشن خواهد ماند و هر گاه که احساس دلتنگی کنیم، با یادآوری خنده‌های جوانانه‌شان، و اگر سعادت همراهی‌شان را داشته‌ایم، با یادآوری لحظه‌هایی که همپایشان بوده‌ایم، در گذرگاه خاکی این روزگار آرامشی خواهیم یافت.

** با گرامی‌داشت یاد “نادر ابراهیمی” که جمله‌های ایتالیک را از او وام گرفته‌ام.

منبع: جدید آنلاین



Posted in: دسته‌بندی نشده