برعکس ترکیه مسلمان ،در کشور ما،همه می دانیم آسان نیست گپ و گفت و تعامل با یک خانمی که از بستگان بسیار نزدیکت نباشد،ولو بیست سی سال از یکدیگر همسال نباشند.
یادم است چند سال پیش، بهترینم،مادرم که بیمار بود، را دکتر می بردم از خیابان سوار تاکسی شدیم ،یک خانم از قبل درون تاکسی نشسته ،من نشستم و آنگاه مادرم،چون برای مادر پیر و بیمارم سخت بود وسط بنشید و کنار پنجره سوار و بعد پیاده شدن هم برایش بهتر بود،راننده کهاز آیینه دید من میان نشسته ام،چنان با تندی با من برخورد کرد که چرا میان نشسته ام ،گفتم این خانم مادر پیر من است ،ترمز زد گفت یا پیاده می شوید یا جایت را جابجا می کنی ،من هم دیدم شاید دیر شود،پیاده شدیم و مادرم میان نشست و من این ورش،مادرجان روانت شاد مارا ببخش،ما را ببخش
امروز ،ساعتی پیش در ترکیه،خانمی را کنار در خانه ا ش دیدم ، داشت به گربه هایش خوراک می داد.بهش سلام گفتم و چند جمله ترکی که از کتاب و اینترنت یاد گرفته ام باهاش سر گپ را گشودم ،نخست گمان کردم نکند ناراحت شود یا شوهرش.ولی برعکس،بسیار به گرمی با من برخورد کرد گفت نامش ناز است و نام گربه هایش را هم ،یکیش را به یاد دارم چیچک
به او گفتم ما هم درایران نامهای ناز مانند گلناز،مهناز،شهناز،فرح ناز و مانندش را داریم که بسیار برایش جالب بود.
از گل که ترک ها گول می گویند وسبزی هایی که هم نام ترکی است گفتم مانند لاله، زنبق، نرگس ،یونجه ،توت ،بادام، پیاز ،سبزی و پیرنج که بسیار برایش جالب بود .سخن ازاین ها نیست،در ایران همه بیگانه ،نا آشنا و مشکوک به هم هستیم و نخست تفسیر منفی داریم به همه چیز،ولی اینجا ر ترکیه براستی مردم خوبی دارد بسیار ساده،مهربان،خوش برخورد بویژه با من ایرانی و همه جا ایران را همسایه( قمشه komşe ) یا برادر می گفتند چقدر برایم دلپذیر است این نگاه پر مهر اینها به ما برخلاف آنچه که رسانه محترم ما سالها وانمود نمود و مرم ایران گمان و پندار وارونه ای یافته اند و اکنون در یافتم که چرا مولانا به ترکیه پناه آورد ….و چه زیبا سرود این شعر را گرامی شاعر گیلانی .محمّد فرح بخش:
1- عزرائیل هم بیکار می شود وقتی من و تو فرشتۀ مرگ یکدیگریم
2-مواظب باش / وقتِ دعوا /دیگر کسی چاقو در نمی آورد جنگ ها، همه نرم شده /مردم /حرف در می آورند