تقریباً همه آمده بودند … هر کسی که نقشی در تولید محتوای کتابهای درسی وزارت آموزش و پرورش داشت، آمده بود و ظاهراً این برای نخستین بار بود که چنین گردهمایی گستردهای با عنوان: «نشست هماندیشی تبیین مبانی سواد و اخلاق محیط زیستی در نظام آموزش رسمی کشور» شکل میگرفت؛ یک گردهمایی کاملاً محیط زیستی که به شهادت بررسی فرمهای نظرسنجی که پس از پایان کارگاه در بین شرکتکنندگان توزیع شده بود، اغلب حاضرین از کیفیت مطالب ارایه شده در آن، ابراز رضایت میکردند. نگارنده امیدوار است که با تدوام برگزاری چنین نشستهایی بتوان بر کیفیت و کمیت مطالب و سرفصلهای محیط زیستی در کتابهای درسی به شیوهای جذاب اثر گذاشت و فرزندانی را تربیت کرد که وقتی صندلیهای حکومتی و مدیریتی را اشغال کردند، هرگز محیط زیست و منابع طبیعی را سد راه توسعه ننامند؛ هرگز غذای سنجابها را به مصرف دام نرسانند و هرگز به بهانهی ایجاد باغ شهر، بر داغ شهرهای وطن نیافزایند.
بگذریم …
نکتهی جالبی که در این گردهمایی و پس از پایان سخنرانیام توسط یکی از نویسندگان کتابهای درسی مطرح شد، به شدت برای من و اغلب شرکتکنندگان جالب بود. ایشان اعتراف کردند که در زمان نوجوانی، بسیار علاقهمند به آزار حیوانات و پرندگان بودند و البته از خداوند درخواست کردند که گناهانشان را ببخشد. وی سپس به خاطرهای تکاندهنده اشاره کرد …
روزی که با یک تکه کلوخ، محکم به پیشانی یک خر حملهور شد و پس از اصابت آن کلوخ، خون از وسط پیشانی خر سرازیر گشت … در حالی که ترسیده بود و بیم آن داشت که هر لحظه آن خر آسیبدیده به سمتش یورش برده و او را مهمان یک جفت لگد کند، اما با کمال شگفتی دید که خر فقط اندکی به او نزدیکتر شد و چشم در چشمش دوخت … وی میگوید: شاید میخواست از من بپرسد تو کیستی؟ تو آدمی و من خر؟! … لحظهای که سبب شد به شدت تکان خورده، احساس درماندگی و شرمندگی کرده و با خدای خویش عهد بربندم که دیگر سبب آزار هیچ حیوانی را فراهم نسازم.
در همین باره:
– بیاییم از هندیها یاد بگیریم.
– سیرک پردیسان و اخلاق محیط زیستی
– چرا بهترین تابوت برای پلنگها هنوز دکلهای برق است؟!