/ یادداشتی از دکتر اسماعیل کهرم/ استاد دانشگاه
والله بنده سر اسم این بزرگترین دریاچه روی زمین بهکل واماندهام. سابقا به راحتی آن را دریای مازندران مینامیدیم و اشکالی هم نداشت. چندی قبل در رشت سخنرانی میکردم، گفتم دریای مازندران، تذکر دادند که آقا این دریا در گیلان هم ساحل دارد! چرا دریای گیلان نه؟ به یاد دارم که رییسجمهوری کشور جمهوری آذربایجان به ایران آمد و در یک کنفرانس یکی از سخنرانان بازهم کلمه دریای مازندران را به کار برد و ایشان با اعتراض به آقای خاتمی گفت این نام مجعول از کجا آمده، میگویند خزر نگویید چون آنها یک قوم وحشی در شمال این دریا بودهاند، اما کاسپین چه؟ شاید این اسم همان کلمه اروپایی شده قزوین است کمااینکه عربها به آن بحرالقزوین میگویند! در گذشته اگر به کسی میگفتند اهل کجایی، میگفت گیلان یا مازندران. امروز میگویند: شمالی هستم. شاید ما هم بهتر باشد برای این مقاله لااقل اسم این دریای خاص را «دریای شمال» بگذاریم. به هر حال، دریای شمال روزگار خوبی ندارد و شاید هم خدای ناکرده مرده و ما خبر نداریم. آخر موضوع آن است که در طبیعت آثار مرگ مدتها آهسته آهسته بروز میکند و یهو میبینیم که کار از کار گذشته و یک تالاب یا دریاچه با مرگ ملاقات میکند. نمونه میخواهید؟ تالاب هامون در سیستان، دریاچه پریشان در فارس و بالاخره گل سرسبد همه، دریاچه ارومیه در آذربایجان غربی. گفتم که مرگ تدریجی به آهستگی یک دریاچه یا تالاب را در بر میگیرد ولی مهم آن است که ما آثار این مرگ تدریجی را میبینیم و متاسفانه در ایران برای جلوگیری از آن اقدامی نمیکنیم. هامون را مثال میزنیم. از مدتها قبل و از زمان معرفی ماهی آمور، نیزارها به تدریج ناپدید شدند، تعداد پرندگان کاهش یافتند و از وسعت ۲۴۰هزار هکتاری تالاب کاهش یافت. در سال ۱۳۵۳ تعداد پرندگان مهاجر در هامون ۷۲۰هزار بال بود و در سال ۱۳۸۰ این تعداد به ۳۰هزار بال رسید که نیمی از آنها تیر خورده بودند و قادر به پرواز نبودند. اینها مانند میزانالحراره، نشان از بیماری هامون داشتند ولی آیا ما توجهی به این مسئله کردیم؟
این مسئله در دریاچه پریشان و دریاچه ارومیه هم مشاهده شد. سالهای ۵۲ تا ۷۰، حدود ۴۰هزار بال فلامینگو و ۲۰هزار بال پلیکان زاد و ولد میکردند. چند سال است که حتی یک پرنده نیز در این دریاچه مشاهده نشده است!
و اما چه خبر از دریای شمال ما؟
یک نکته مهم که در دریای شمال و نیز در خلیجفارس ما مشترک است آن است که هر دوی این برندهای مهم آبی، محیطهایی بسته بودند. دریای شمال فقط از طریق کانال ولگا (۱۰۱ کیلومتر) و خلیجفارس از طریق تنگه هرمز (۵۶کیلومتر) با آبهای آزاد ارتباط دارند. بسته بودن سیستمهای آبی موجب میشود که آلودگیها در آنها برای مدتهای بعید باقی میماند. از طرف دیگر گردش آب موجب میشود که آلودگیها که مثلا در باکو به وجود میآید، به طرف شمال غرب و سپس شمال شرق و بعد از آن به جنوب شرق و بالاخره به جنوب غرب دریای شمال (انزلی) برسد. اما تحفه کشورهای شمال دریای شمال، عمدتا آلودگیهای نفتی است که میچرخد و میچرخد و به سواحل ما میرسد. ما نیز با وارد کردن انواع سموم دفع آفات نباتی به رودخانههایی که به دریا میریزند، نقش خود را ایفا میکنیم. فوک خزری تنها پستاندار دریای شمال با نام علمی Phoca Caspica در اثر آلودگی آب دچار یک بیماری پوستی شد که منجر به مرگ هزاران فوک شد. اگر به همین منوال پیش رویم، بهزودی (ظرف ۲۰ سال آینده) این جانور بسیار با ارزش به کل منقرض خواهد شد. از طرف دیگر ورود جانورانی که از طریق کانال ولگا به دریای مازندران راه یافتند، (تاژکداران) باعث از بین رفتن ماهیهای کیلکا که طعمه اصلی ماهیان خاویاری است، شد. این امر موجب کاهش قیمت ماهیان خاویاری شد در حالی که صید قاچاق اینگونه باارزش همچنان در پنج کشور ساحلی دریای شمال ادامه دارد. در هر ساحلی از دریای شمال که هستید، یکی دو ساعت در طول ساحل قدم بزنید، زبالهای که دریا از خود دور کرده و به ساحل افکنده، را میبینید که این احساس را به شما میدهد که کشورهای ساحلی، دریای شمال را زبالهدانی حیاط خلوت خود تصور کردهاند. با این تفاصیل آیا به نظر شما دریای شمال یک بیمار در حال احتضار نیست؟ خب در این شرایط آیا اقدامی برای جلوگیری از مرگ دریای شمال انجام میگیرد؟ به نظر شما اگر به همین روال پیش برویم، آینده دریای شمال چه خواهد بود؟
مرگ تدریجی دریای شمال ممکن است مدتی به طول بکشد ولی مرگ قطعی خیلی زود و قطعی صورت میگیرد.
باور کنیم.
منبع : روزنامه بهار / نشانی : http://www.baharnewspaper.com/News/91/09/16/553.html