محیط زیست و سینما

با نگاهی به فیلم نارنجی پوش

عباس محمدی- سبزپرس  

 

در جامعه ی روشنفکری ایران، چونان کل جامعه، امر محیط زیست هنوز جایگاه درخوری نیافته است. بهبود اوضاع محیط زیست درمانده ی کشور در گروی افزایش آگاهی و عمل همگانی است، و از آن جا که روشنفکران –در این جا: سینماگران- می توانند در شکل دادن شعور همگانی نقش برجسته ای داشته باشند، جا دارد که هر دلسوز محیط زیست، از این قشر درخواست کند که بیش از این ها به موضوع حفاظت محیط زیست بپردازند. چنین است که نارنجی پوش با تمام سادگی اش (و از قضا، به نظر من، به خاطر همین سادگی اش) رویدادی برجسته و شاید نقطه ی عطفی در تاریخ سینمای ایران باشد. ساده گویی و صراحت فیلم (که داستان "فنگ شویی" کمی به آن آسیب می زند) به اضافه ی ساختار ملودرامیک، طنزآمیز، و همه پسند آن، و البته نام مهرجویی که به تنهایی پشتوانه ی خوبی برای جذب مخاطب است، سبب شد که یک فیلم مستندگونه، بینندگان زیادی هم بیابد و از این راه، موضوعی حیاتی که در جامعه ی ما تا حد زیادی مغفول مانده، بازتاب شایسته ای بیابد ونظر خاص و عام را جلب کند.

 

داریوش مهرجویی، خود می گوید که (دست کم در چند فیلم اش) دغدغه ی «تاثیرگذاری اجتماعی» داشته تا شاید «با دیدن آن ها، به بعضی ها بربخورد و به اندازه ی خودشان قدمی برای حل شدن [آن معضلات اجتماعی] بردارند». او از دیدن «این همه کثافت و آشغالی ...که در این طبیعت زیبا داریم... خلق اش تنگ می شود» و می خواهد «با نگاه منتقدانه و اجتماعی... نه فقط روی مسوولان یا مراکز دولتی... [بلکه] روی مردم هم تاثیر»(1)بگذارد. نکته سنجی دقیق مهرجویی این که او، امر محیط زیست را معضلی اجتماعی (نه موضوعی صرفا علمی، یا دل مشغولی عده ای "احساساتی") قلمداد می کند. در واقع، بخش عمده ی تخریب و آلوده سازی محیط زیست که حیات اجتماعی ما را به چالش کشیده، نه نتیجه ی عامل هایی که درک آن ها منوط به شناخت مسایل فنی و علمی است، بلکه پیامد زیر پا گذاشتن اصول بدیهی زندگی اجتماعی، قانون شکنی، همه شمول نبودن قانون، و مساله هایی از این دست است.

چند نفر از منتقدان نوشته اند که «در  نارنجی پوش، از آن ساختار منسجم و تاویل پذیر... و آن سبک بصری خیره کننده ی» آثار خوب مهرجویی خبری نیست(2)، یا فیلم را «بیانیه ای ژورنالیستی... با بوی سفارش...»(3) خوانده اند، یا گفته اند که مهرجویی اندیشمند دیگر «حال و روز خوبی ندارد»(4)، و دیگر این که این فیلم، «فیلمی کاملا سفارشی و متاسفانه فیلم سفارشی بدی» است(5). اما، به نظر من حسین معززی نیا در نقد خود، بجا و درست، ارزش ناب فیلم را بیان کرده است: «مضمون نارنجی پوش در حال حاضر بسیار جدی تر از دغدغه هایی است که پری و داداشی و اسد و صفا در فیلم پری دارند، و ابدا این طور نیست که بگوییم حمید هامون درگیر مسایل وجودی بود و اما حامد آبان خودش را درگیر مسایل پیش پا افتاده کرده. به گمانم، نحوه ی زندگی اجتماعی امروز ما، رفتارمان با طبیعت، تلقی مان نسبت به حقوق فردی و جمعی مان، ... حساسیت مان نسبت به پاکی زمین و آسمان و دریا و جنگل [...] یک موضوع بسیار اساسی است و واقعا خوشحالم که یکی از سینماگران ما دغدغه ی پرداختن به این مساله را دارد...»(6). اضافه می کنم که یک اثر ارزنده و عمیق، لزوما آن نیست که با زبانی پر تاویل و تفسیر و با اشاره های فلسفی، یا با کاربست فن های ظریف و سخت فهم با مخاطب سخن بگوید؛ برعکس، بسیاری از ژرف نگر ترین نوشتارها، فیلم ها، و حتی آثار نقاشی، زبانی سر راست، و به همین دلیل برد و تاثیر گذاری بیشتر دارند. در مورد «سفارشی بودن» چرا فکر می کنیم که حمایت مالی یک بنگاه اقتصادی یا یک نهاد، از فیلمی مثلا "اکشن" اشکالی ندارد، اما حمایت از یک فیلم با مضمون اجتماعی عیب است؟! از قضا، باید بپرسیم که چرا نهادهای عمومی مانند شهرداری، اینقدر که صرف کندن  و دوباره سازی خیابان ها و بزرگراه سازی می کنند، صرف سرمایه گذاری های فرهنگی نمی کنند؟

در ارتباط با مضمون، چند انتقاد را هم به نارنجی پوش وارد می دانم: نخست، همان گونه که در بالا اشاره کردم، لازم نبود مهرجویی برای ارایه ی این فکر که نظم و آراستگی شهر یا خانه به نظام مند شدن اندیشه و ارتقای زندگی مدنی یاری می کند، فلسفه ی "فنگ شویی" را (که کمی با ساختار خودمانی فیلم بیگانه است) پیش بکشد. البته، سلیقه است... اما به نظر من شاید بهتر بود که مهرجویی از سنت های ادبی و فرهنگی خودمان مایه می گذاشت. مثلا از کلام عطار که: به صحرا شدم، عشق باریده بود... یا از سهراب سپهری: یاد من باشد کاری نکنم/ که به قانون زمین بربخورد. دیگر این که پاک سازی خانه نباید به معنای دور ریختن چیزهای قدیمی و خاطره ها باشد؛ در فیلم، به هنگام رفت و روب،رفتار مناسبی را با آلبوم عکس یا رادیوی قدیمی و آرایه های خانه که گویا مطابق سلیقه ی همسر سفر رفته بوده، نمی بینیم. و سوم این که هنگام شستن سبزی (یا ظروف؟) در ظرفشویی خانه، آب با شدت هرچه تمام تر باز بود؛ همان گونه که متاسفانه در بیشتر خانه های ما متداول است! دو مورد آخر، با اندیشه ی حفظ میراث فرهنگی و صرفه جویی در منابع (و در نتیجه، با بنمایه ی فیلم) تناقض دارد.

 

در این جا، بد نیست که برای درک موقعیت زیست محیطی ممتاز نارنجی پوش در سینمای ایران، نگاهی به کارنامه ی فیلم سازان ایرانی در این زمینه بیاندازیم:           

در میان مستند سازان کشور، افرادی هستند که فیلم های برجسته و به یاد ماندنی با موضوع محیط زیست ساخته اند (منظورم فیلم هایی نیست که فقط زیبایی طبیعت یا حیات وحش را نشان می دهد، بلکه منظور آن هایی است که مشکلات و چالش های محیط زیستی را طرح می سازند) که در میان آنان، تا جایی که من فیلم ناشناس می دانم، فرهاد ورهرام با آثاری مانند گذر شهر بر آب (درباره ی رود دره های تهران)، و  یکی بر سر شاخ بن می برید (درباره ی جنگل های شمال)، و... جایگاه برجسته ای دارد. فیلم هایی مانند حیات آبی خلیج فارس به کارگردانی سعید ابوطالب (1382)، مرگ دلفین ها به کارگردانی جعفر عبدی پور (1386)، ژئوپارک قشم  به کارگردانی مستند ساز و کوه نورد باقریحه رضا نظام دوست، فیلم مستند و ماجرا دار در جستجوی پلنگ ایرانی به کارگردانی فتح الله امیری که در جشنواره ی فیلم فجر 1390 برنده ی سیمرغ بلورین بهترین مستند شد، از مستندهای زیبا و تاثیرگذار زیست محیطی چند سال اخیر هستند. در میان مستندها، مادرم بلوط به کارگردانی محمود رحمانی فیلم سازی که اصلیت او از بختیاری های خوزستان است (قومی که بیشترین آسیب ها را از پروژه های سد سازی متحمل شده) کاری از هر حیث ویژه و تماشایی است. این فیلم را می توان اثری متفاوت در گونه (ژانر) مستند دانست که در آن واقعیت، حقیقت، تخیل و داستان پردازی در هم آمیخته شده و بیننده را سخت متاثر می کند. حتی در میان هنرمندان "مردمی" (از آن دسته هنرمندان که در تلویزیون و مراسم ها و کوچه و بازار آثار عوام پسند اجرا می کنند) گروهی را سراغ دارم که در مدرسه ها و مناسبت های خاص، برای بچه ها و بزرگ تران نمایشنامه های محیط زیستی اجرا می کنند (متاسفانه اکنون نام گروه را به یاد نمی آورم).

 اما در میان سینماگران ایران، به نظرم آثاری با مضمون یا اشاره های محیط زیستی بسیار نادر اند. در فیلم خاک آشنا به کارگردانی بهمن فرمان آرا، شخصیت اصلی فیلم (خود فرمان آرا) می گوید که برای فرار از آلودگی هوا و آلودگی صوتی تهران به آن نقطه ی دور از شهر آمده است. در همین فیلم، خدمتکار محلی خانه به مامور اداره ی برق می گوید که آتش زدن لانه ی زنبورها شگون ندارد، و ماموری که این کار را می کند، می میرد. در آخر فیلم هم "بابک" یک مشت خاک را عاشقانه در دست می گیرد. در فیلم به رنگ ارغوان، ابراهیم حاتمی کیا اشاره ی مشخص تری به یک موضوع اجتماعی- زیست محیطی دارد؛ گروهی دانشجو، در اعتراض به ساخت جاده در جنگل ابر تجمع می کنند و... . در این فیلم، یکی از چهره های شاخص و فعال محیط زیست ایران، دکتر اسماعیل کهرم، نقش استاد دانشگاه را دارد که در زندگی واقعی خود نیز چنین است.

آیا به جز این چند مورد، فیلم سینمایی با اشاره های محیط زیستی داریم؟ من دقیقا نمی دانم، اما در مقام یک فعال محیط زیست که خبرهای این حوزه را پی گیری می کنم، چیز زیادی در این زمینه نشنیده ام و از این رو، این را قرینه ای بر کم توجهی سینماگران ایرانی به موضوع محیط زیست که بی تردید یکی از مهم ترین چالش های پیش روی انسان امروز است، می دانم.

در سینمای جهان، در چند سال اخیر، آثار پر فروش و برجسته ای با موضوع های محیط زیستی ساخته شده است که یکی از معروف ترین آن ها، آواتار است. انیمیشن های معروفی هم با این موضوع تولید شده اند که برای نمونه می توان به انیمیشن ماداگاسکار، اشاره کرد که در آن یک شیر و پسرش در مبارزه با آدم هایی که در بالادست رودخانه سد زده و دشت را خشک کرده اند، به پیروزی می رسند و سد را خراب می کنند. به جز ساخت فیلم، اهالی سینما، در فعالیت های جنبی خود هم به حمایت از محیط زیست می پردازند. برای مثال، لئوناردو دی کاپریو یک مبلغ حفاظت محیط زیست است و حتی بنیادی برای افزایش آگاهی های محیط زیستی پایه گذاری کرده است.

در میان فیلم سازان و هنرپیشگان ایرانی، تا جایی که من می دانم، علیرضا خمسه، عرق زیست محیطی دارد و حتی می توان او را یک "کنشگر محیط زیست" خواند؛ در کارنامه ی او، اجرای تیاتر محیط زیستی با عنوان صلح و محیط زیست (1378)، داوری چهارمین جشنواره ی فیلم های سبز (1384)، مصاحبه های زیست محیطی، و حمایت از "طرح خجیربان" که انجمن پایشگران محیط زیست ارایه داده است (1390)، وجود دارد. مرضیه برومند، کارگردان و تهیه کننده ی برنامه های تلویزیونی، مدتی است که در حال ساخت یک مجموعه ی تلویزیونی با عنوان آب پریا است که در آن به مشکلات محیط زیست کشور پرداخته می شود. او خود را «یک آدم محیط زیستی، و عاشق طبیعت و دار و درخت و کوه» می داند(7). برومند برای ساخت بهتر مجموعه ی آب پریا، با نمایندگان چند سازمان مردم نهاد (ان جی او) محیط زیستی هم نشست داشته است. از این ها گذشته، در چند سال اخیر، اینجا و آنجا، انتقادهای گذرایی از اوضاع محیط زیستی کشور، از سوی سینماگران برجسته ی کشور خوانده ام: گله ی ناصر تقوایی از بریده شدن درختان جلوی موزه ی سینما، یادداشت پر سوز بهرام بیضایی از بریده شدن درختان در آجودانیه ی تهران و سنگ و سیمان کردن اطراف آن ها، و انتقاد مجید مجیدی از نابودسازی بافت تاریخی پامنار و باغ های شمیران... . در عین حال، نمی توان حرکت هایی مانند جشنواره ی فیلم های سبز و افتتاح "سینمای محیط زیست" توسط ستاد محیط زیست و توسعه ی پایدار شهرداری تهران (در موزه ی حیات وحش دارآباد، به مناسبت هفته ی محیط زیست 1389) را نادیده گرفت.

در پایان می خواهم نتیجه گیری کنم که جامعه ی سینمایی ایران چنان که باید و شاید به امر محیط زیست نپرداخته و در این میان، نارنجی پوش به عنوان یک فیلم سینمایی که "دربست" در خدمت بنمایه ای محیط زیستی است، جایگاهی برجسته و به یاد ماندنی داشته و خواهد داشت. امیدوارم که زین پس، بیش از این ها شاهد طرح دغدغه های زیست محیطی در آثار زیبای سینمای کشور باشیم. اطمینان دارم که کارگردانان و هنرمندان بزرگ ایران می توانند در ارتقای بینش زیست محیطی شهروندان مان طراح و ایفاگر نقش های بزرگ باشند.

 

پی نوشت

* فعال محیط زیست، مدیر گروه دیده بان کوهستان انجمن کوه نوردان ایران

1) ماهنامه ی فیلم، شماره ی 442، ص 21

2) آرش خوشخو، همان ماهنامه

3) احمد طالبی نژاد، همان ماهنامه

4) نیما قهرمانی، همان ماهنامه

5) مصطفی جلالی فخر، روزنامه ی اعتماد، 3/3/1391

6) ماهنامه ی فیلم، همان شماره

7) خبر آنلاین 3/1/1390