پس از آن که حدود ۱۵ سال از همه سو فریاد برآمد دریاچه ارومیه در شرف نابودی است، در آستانه انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی شماری از نمایندگان فعلی
واکنشهایی نشان دادهاند. اما انگار قرار نیست آن فریادها شنیده شود.
دکتر اسماعیل کهرم، استاد دانشگاه، از نخستین کسانی بود که فاجعه ارومیه را
هشدار میدادند. او در مصاحبهای گفت وضع ارومیه خوب نیست و اضافه کرد
نمیتوان با یک پیچگوشتی بزرگ، ساعتی ظریف را تعمیر کرد. سال ۱۳۸۱
انوشیروان نجفی، معاون وقت سازمان محیطزیست (در دوره ریاست معصومه ابتکار)
در گفتوگو با نشریهای از پیشبینی تلخی خبر داد: ۱۲ ... “سه دهه تلاش برای نابودی ارومیه”
بالاخره نوبتی هم باشد، نوبت مرکز پژوهشهای مجلس است. بعد از سالها فریاد و
فغان دوستداران محیطزیست گزارش کپیشده منتشر کرده که نشان میدهد
تالابهای ایران رو به نابودی حتمی است.
در این گزارش آمده است که «دلایل متعددی از قبیل کاهش حجم آب در اثر عوامل
طبیعی و انسانی، ورود آلایندههای مختلف بیولوژیکی، شیمیایی و فیزیکی به
محیطهای تالابی و عدم رعایت حریم زیستمحیطی و اکولوژیکی تالابها، تغییر ... “حدیث عجب و وجب”
نوشتن درباره مالزی همچنان ادامه دارد اما به دلیلی که شاید بتوان آن را
تنبلی نامید در آتشنوشت منتشر نشده است. گاهی میاندیشم آتشنوشت جایی است
برای آرشیو و جمعشدن مطالب نوشته در یک جا.
امروز متوجه شدم که هفت یادداشت/گزارش درباره مالزی را در آتشنوشت منتشر
نکردهام و هنوز هم نمیدانم ضرورتی دارد که همه آنها را اینجا باز انتشار
بدهم؟ تنها وسوسهای که میتواند ترغیبم کند به باز انتشار همان واقعیت
تکراری است که بیثباتی نام دارد. شاید آن سایت روزی تعطیل یا فیلتر یا
محدود شود و دسترسی به آن بخش از نوشتهها از بین برود. از طرف دیگر
میگویند که هر رسانه هر قدر نحیف (نظیر همین وبلاگ) خوانندگان خودش را
دارد باید برای آنان مطالب را در دسترس قرار داد.
القصه، از اسفندماه به این سو مطلبی درباره مالزی در آتشنوشت منتشر نشده
است. اینک یادداشت/گزارشی را میخوانید منتشر شده در آخرین ماه سال ۸۹ ... “درباره آن مشاهدات”
پرندهای است با قدرت استتار فوقالعاده، آوایی خوش و پراکندگی وسیع در
آسیای جنوب شرقی. علیرغم قدرت استتارش، برخی پرندهدوستان معتقدند محال
است به جنوب شرق آسیا سفر کرد و آن را ندید. این پرنده را بلبل دم زرد
(yellow-vented bulbul) نامیدهاند.
با کمی دقت میتوان آن ... “بلبلی با تاجی سیاه و شکمی سفید”
اگر فرض کنیم وبلاگستان محیطزیست یک باغ است لاجرم هر
وبلاگ درختی و هر صفحه از آن برگی است. در شرایطی که باغ و درخت مثله میشود نمیتوان
انتظار داشت برگها و درختان وبلاگستان نیز یکی پس از دیگری خشکانده نشوند.
مسدود شدن، محدود شدن یا به محاق رفتن دو وبلاگ محیطزیستی
در مدت زمان کوتاهی نشان میدهد آستانه تحمل نقد و انتقاد تا چه میزان پایین آمده
است. خوانندگان ... “باغ بیبرگی همین جاست”
بر پایه رسم مالوف و سنت مرسوم، ناشران از اهالی رسانه انتظار دارند که
اگر کتابی برای قلم/کیبورد به دستان ارسال میکنند دستکم آن کتاب معرفی
شود. بدین نمط از دوست روزنامهنگاری که سابقه چندین ساله دارد در حوزه
محیطزیست و دبیر گروه اجتماعی بوده است در بس بسیاری از نشریات، سوال کردم
و چند نفری را معرفی کرد که میتوانند دست همکاری بدهند و شیر ایرانی
را معرفی کنند. با ارسال ایمیلی از ناشر تقاضا کردم کتاب را برای دو جین
از اهالی رسانهها بفرستند. یکی دو تنی از این گروه گفتند که امکان معرفی
کتاب در نشریه وزینهشان وجود ندارد. همان موقع سوال پیش آمد که چرا نشریات
مینالند از تیراژ پایین کتاب و استقبال نکردن مردم از این کالای فرهنگی و
در برخی مواقع به اصطلاح فرهنگی. وقتی رسانهها خود در معرفی آثار مکتوب
همتی ندارد آیا نمیتوان نتیجه گرفت بیمیلی به مطالعه در اهالی آن
رسانهها ... “خلط مبحث یا ماجرای آن مصاحبه لعنتی”
هدفمند کردن یارانهها آتشی به درختزارهای ایران انداخته است و میتوان
اثرات آن را بیش از حریق ۵۰ روزهای دانست که جنگلهای شمال را به نابودی
کشید. اگر درختان استانهای شمالی ایران ظرف ۵۰ روز سوختند، معلوم نیست
شعلهای که هدفمندی یارانهها به جنگلها انداخته چه مدت زبانه بکشد.
در سرزمین خشک و بیابانی ایران، عرصههای جنگلی در دو بخش غرب و شمال کشور چون نواری باریک امتداد یافته است.
جنگلهای شمال این کشور چون نواری حاشیه باریکی را در مجاورت دریای خزر به
طول ۸۰۰ کیلومتر سبز کردهاست که سه استان را در بر میگیرد.این عرصه از
یخبندان دوران سوم زمینشناسی، باقی مانده و به همین دلیل آن را جنگلهای
باستانی نیز لقب دادهاند.
هر روز از مساحت این جنگلهای تاریخی و باارزش کاسته میشود. بر اساس گزارش ... “آتش ابدی در جنگلهای ایران”
چندی پیش که آتش جنگلهای شمال ایران را درمینوردید، با یکی از مدیران
وبسایتی انگلیسیزبان که وظیفه اطلاعرسانی را از اوجب واجبات میداند
گفتوگو کردم و پیشنهاد دادم که برای آن واقعه و رخداد تلخ گزارشی بنویسم.
موضوع مورد موافقت قرار گرفت و کار آغاز شد.
تنظیم آن گزارش که ... “برای درویش و رحمانی”
بخشی از فرهنگ ثبت نشده ایران
نکته ضروری: مطلب
زیر، بسیار مناقشه برانگیز است و دوباره صفآرایی موافقان و مخالفان شکار
را به دنبال دارد. دو موضوع را نباید فراموش کرد؛ اول. اگر تفنگ به دست که
شکارکش است بداند برای چه و به چه منظور شکار میکند شاید بیدلیل به هر
جانوری تیراندازی نکند. دوم، غذا و طبخ آن بخشی از فرهنگ یک کشور است درست
مثل جاجیمبافی و صنایع دستی. حفظ آن نیز لاجرم، حفاظت بخشی از فرهنگ به
شمار میرود.
.............
شكار موضوعی است مناقشهبرانگیز. این واژه، دو گروه موافقان و مخالفان را
رو در روی هم قرار میدهد. هر دو گروه –چنانچه افراطی نباشند- نظراتی دارند
كه درست مینماید و پذیرفتی. بسیاری از شكارچیان برای خود اصولی دارند،
اینان معتقدند شكار بهانهای است برای حضور در طبیعت و میان خود و
شكاركشها كه به هر جنبندهای در هر فصلی از سال تیراندازی میكنند فرق
قائل هستند. ... “غذاهایی كه با گوشت شكار طبخ میشود”
ورود ببرهای روسی به ایران از همان ابتدا مناقشهبرانگیز بود. کارشناسان
منتقد، از آغازین روزهای انتشار این خبر در مصاحبه با رسانهها اعلام کردند
حفاظت منطقه میانکاله به بهانه احیای نسل ببر مازندران رویایی بیتعبیر
است. این افراد با نیمنگاهی به کارنامه ناموفق سازمان محیطزیست در ارتباط
با احیای نسل مرال و گور و گوزن زرد پیشبینی کردند ببرهای قفسی سرنوشتی
متفاوت نخواهند داشت. خاصه آن که اقدامات اولیه برای آمادهسازی زیستگاه
گربههای 300 کیلویی در پناهگاه حیاتوحش میانکاله در استان مازندران انجام
نشده است. چسبیدن قاچ زین و حفاظت مناطق و حیاتوحش موجود از دیگر نکاتی
بود که کارشناسان منتقد به آن اشاره میکردند.
با این همه معرکهای به راه افتاد، خیل عظیم و علاقمند به حیاتوحش در باغ
ارم گرد هم آمدند تا ورود فرخنده فال و همایون اثر ببرهای روسی را به چشم
خود نظاره کنند. چندی نگذشت که معاون محیططبیعی سازمان محیطزیست ... “رویای غرش ببران”