همانند سالهای گذشته بیاييد کمی به زمین و محل زندگیمان هم بیاندیشیم. حتی یک ساعت هم که شده.
... “ساعت زمین در فروردین 1394”
اولین بار که خودم می نویسم.
صدرا تقریبن از ابتدای زندگی که امکان انتخاب را فهمید مستقل بوده. شاید به دلایلی بعضی اوقات تفکرات پوسیده ما والدین و یا مسائل خاص در جهت حفظ جان وی!!!! انتخاب را از وی گرفته باشد ولی در مجموع حس استقلال و انتخاب را خیلی زود تجربه کرد. الان هم دیگر موقعش بود که وبلاگش را خودش تحویل بگیرد. امیدوارم مثل پدرش در امر نوشتن تنبلی پیشه نکند. ... “تحویل وبلاگ صدرا به خودش!”
World Soil Day 2014
Soils have been neglected for too long. We fail to connect soil with our food, water, climate, biodiversity and life. We must invert this tendency and take up some preserving and restoring actions. The World Soil Day campaign aims to connect people with soils and raise awareness on their critical importance in our lives.
Food and Agriculture organization FAO
خاک برای مدت زمانی طولانی نادیده گرفته شده است. ما نتوانسته ایم ارتباط خاک را با تامین غذا، آب، اقلیم، تنوع زیستی و در نهایت زندگی برقرار کنیم. ما باید با اعمال روش های حفاظتی رویه حاضر را تغییر دهیم. کمپین روز جهانی خاک امیدوار است تا مردم را با خاک آشنا کرده و سطح آگاهی آنها را نسبت به اهمیت ویژه خاک در زندگی انسان بیان کند.
... “روز جهانی خاک مبارک”
تابناک خبری را منتشر کرده بود که بد ندیدم دوستان هم در جریان قرار بگیرند.
به گزارش «تابناک»، از جمله نکات مغفولی که دوست داران حیات وحش توجه به آن را موجب دیده شدن زیبایی های طبیعی، آگاهی دادن به جامعه و در نتیجه فراهم آمدن فرصت مراقبت بیشتر از حیات وحش کشور میدانند، تهیه فیلمهای مستند حیات وحش است که از قضا انواع خارجی آن مشتریان پر و پا قرصی در کشورمان پدید آورده اما هنوز در کشورمان اهمیت پرداختن به آن درک نشده است.
اما هر چه مسئولان این مهم را ندیده گرفته و در نتیجه کوتاهی ایشان، حیات وحش کشور روز به روز به شرایط وخیمتری مبتلا میشود، هستند کسانی که با تمام توان به یاری محیط زیست آمده و گاه کمترین مجالی را برای معرفی گونههای مختلف جانوری به مردم و در نتیجه مقابله با کشتار بی رحمانه آنها از دست نمیدهند.
اصل ماجرا را در ... “دیدن «هما» برای من که خوشیمن بود؛ بگذارید آدرس ندهم!”
بخواهم هم نمی توانم از آژانس شیشه ای بلیط نمایش لطیف اثبات تناقضهای جامعه را نخرم، نمی توانم از کنار راین بگذرم و کرخه را نادیده انگارم، نمی توانم تندی رقابت عشق را از روبان قرمز جدا کنم و هرگز نخواهم توانست چشمهایم را بدون بوی پیراهن یوسف پالایش دهم. در کنار تمام این نتوانستنها، مگر می شود عشق به زندگی را از گوشه گوشه هیچ های منجیل جدا کرد؟ مگر می توان شاخه های زیتون را در پاییز تنها گذاشت و آیا می توان طعم گیلاس را فراموش کرد؟ مشق من اینهایند، دفتر من هم گم شده است در هزارتوی روستای زندگی و کسی نیست آن را برایم بیاورد. من اندیشه ام خاکستری است من با اینها زندگی کرده ام. بگذاریم فعلن هر آنچه می خواهند بگویند. حاتمی کیا برای من همان حاتمی کیای آزانس شیشه ای است و کیارستمی هم همان کیارستمی خانه دوست کجاست. ... “زیر درختان کنار آژانس شیشه ای!”
خانهام آتش گرفتهست، آتشی جانسوز. هر طرف می سوزد این آتش، پردهها و فرشها را، تارشان با پود. من به هر سو میدوم گریان، در لهیب آتش پر دود؛ و زمیان خندههایم، تلخ، و خروش گریهام، ناشاد، از درون خستهء سوزان، می کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد! خانهام آتش گرفتهست، آتشی بیرحم. همچنان می سوزد این آتش، نقشهائی را که من بستم بخون دل، بر سر و چشم در و دیوار، در شب رسوای بی ساحل. وای بر من، سوزد و سوزد غنچههائی را که پروردم به دشواری. در دهان گود گلدانها، روزهای سخت بیماری. از فراز بامهاشان، شاد، دشمنانم موذیانه خندههای فتحشان بر لب، بر من آتش بجان ناظر. در پناه این مشبک شب. من بهر سو می دوم، گریان از این بیداد. میکنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد! وای بر من، همچنان می سوزد این آتش آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان؛ و آنچه دارد منظر ... “فریاد”
مرغ سحر ناله سرکن، داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرربار این قفس را بَرشِکَنُ و زیر و زِبَر کن
بلبل پَر بسته ز کنج قفس درآ، نغمهٔ آزادی نوع بشر سُرا
وَز نفسی عرصهٔ این خاک توده را پرشرر کن
ظلم ظالم، جور صیاد آشیانم داده بر باد
ای خدا، ای فـلک، ای طبیعت، شام تاریک ما را سحر کن
نوبهار است، گل به بار است، ابر چشمم، ژالهبار است
این قفس، چون دلم، تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آه آتشین
دست طبیعت گل عمر مرا مچین
جانب عاشق نِگَهای تازه گل از این، بیشتر کن
مرغ بی دل شرح هجران مختصر، مختصر کن
عمر حقیقت به سر شد، عهد و وفا بی اثر شد
ناله عاشق، ناز معشوق، هر دو دروغ و بی ثمر شد
راستی و مهر و محبت فسانه شد
قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی، وطن ... “مرغ سحر”
درویش عزیز مطلبی را در خصوص چیت بال منتشر کرده که بد نیست خوانده شود. حداقل برای من دایی جان ناپلئون خیلی مفید بود! رفرنس اصلی مطلب را در خبرآنلاین هم می توانید ملاحظه فرمایید.
"بسیاری میگفتند: امکان ندارد فیفا پیشنهاد دوستداران محیط زیست ایران را بپذیرد و اجازه دهد تا نقش یوز بر پیراهن اعضای تیم ملی فوتبال ایران در آوردگاه برزیل بدرخشد. اما همه دیدیم که این اتفاق رخ داد! نداد؟ امروز هم، همان منفینگران تلاشهای فعالان محیط زیست و سازمان تحت هدایت معصومه ابتکار را برای معرفی و حمایت از طرح چیتبال و زیستتوپ انکار کرده و میکوشند تا از اهمیتش بکاهند. با این وجود، گاه نمیتوانند دلواپسی خود را از احتمال موفقیت این طرح فراملّی پنهان سازند! چرا که میبینند آرام آرام، دنیا کلاه از سر برداشته و دلواپسی آفرینندگان زیست توپ را درک میکند ...
شمارش معکوس برای شروع بزرگترین رخداد ورزشی جهان در پنجمین ... “رمزگشایی از دلواپسی آفرینندگان زیست توپ! (محمد درویش)”