امروز دکتر شامخی هم برای مراسم یادبود یاسر به چیتگر آمد

امروز عصر به همت دبیرخانه مشورتی سازمان های مردم نهاد شهرداری تهران و به پاس دغدغه های همسرم “زنده یاد یاسر انصاری” برای حفظ محیط زیست و به منظور زنده نگاه داشتن یاد و نام او، مراسم آبیاری درختان پارک جنگلی چیتگر در عرصه ای که اسفند ماه سال گذشته توسط یاسر و برخی از سازمان های مردم نهاد درختکاری شده بود، برگزار شد.


در این مراسم نمایندگان زیادی از تشکل های مختلف زیست محیطی تهران حضور داشتند که جا دارد از همه این عزیزان تشکر کنم . همچنین نمایندگانی هم از اداره کل محیط زیست استان تهران و شهرداری تهران هم حضور داشتند و قبل از مراسم آبیاری به یادبود یاسر ، دونهال هم در همان محوطه کاشته شد.


اما آنچه بیش از پیش مرا شرمنده کرد و در عین حال حضورش تا حد زیادی تسلای قبل زخم خورده ام شد، حضور دکتر تقی شامخی ، استاد جنگل دانشکده منابع طبیعی دانشگاه تهران و همسر زنده یاد هاله سحابی بود . اگرچه غم از دست دادن سه عزیز بزرگوار یعنی مادر ، همسر و پدر همسر در این دو ماهه اخیر بر روح این استاد ارجمند سنگینی می کرد اما دکتر شامخی به پاس قدردانی از تلاش های یاسر برای طبیعت ایران و با وجود همه دردهایی که بر خودش و خانواده اش در این مدت وارد شده ، باز هم در این مراسم حضور یافت و دقایقی هم برای حاضرین از ستم هایی که در حق محیط زیست ایران روا داشته شده سخن گفت. دکتر شامخی عزیز و گرانقدر امروز با همه دردهایی که در دل داشت لحظاتی را در کنارم سخن گفت و از من خواست آنچه را که روح یاسر را شاد می کند انجام دهم و راهش را ادامه دهم.


حیقیقتا این چند وقت اخیر اگرچه گاه رنج ناشی از هجرت یاسر همچنان بر سر دلم سنگینی میکند، اما دوستان، اساتید ، همکاران و حتی مدیران زیادی با من در این غم بزرگ سهیم شدند که اگر نبود همین همدردی ها ، شاید امروز دیگر توان ایستادن هم نداشتم اما به لطف خدا و با حمایت روح یاسر عزیزم و همراهی و دعای خیر دوستان و امواج مثبتی که از چهارگوشه ایران و جهان برایم فرستادند و همچنان می فرستند، دارم در مسیری پیش می رم که قلب زخم خورده ام را درمان کنم تا بار دیگر بتوانم از مظلومیت محیط زیست ایران و حامیان بی ادعایش بگویم .


امروز حضور یاسر را در زیر سایه تک تک درختان پارک چیتگر و در جمع دوستانش حس می کردم  و امیدوارم به زودی زود بتوانم با کمک دوستان علاوه بر اینکه چراغ سبز پرس را روشن نگاه می دارم ، جنبشی را در راستای دادخواهی از طبیعت وطنم و به یاد یاسر عزیز به راه بیاندازم تا شاید قدری از آلام طبیعت کشورمان بکاهیم.


اما همانطور که امروز هم گفتم متاسفانه این خیلی بد است که تا وقتی کسی هست قدرش را نمی دانیم ولی وقت رفت همه از خواب بیدار می شویم. انگار باید سر از بدن ناصر پیروی جنگلبان شجاع گیلانی جدا می کردند تا یگان جنگل تشکیل می شد. انگار باید یحیی شاهکو محلی مقابل گلوله شکارچیان مظلومانه به شهادت می رسید تا سازمان محیط زیست متوجه مظلومیت بیش از یکصد محیطبان شهیدش می شد و انگار باید یاسر عزیزم من در ۳۲ سالگی می مرد تا جنبشی فراگیر در حمایت از محیط زیست و سبزپرس شکل بگیرد . به هر حال اگرچه یاسر همه زندگی من بود و با رفتنش غم بزرگ و وصف ناپذیری را بر سر دل من باقی گذاشت اما خوشحالم که لااقل مردنش هم منشا خیر شد تا خیلی ها به صف طرفداران محیط زیست بپیوندند و نیک می دانم یاسر روزی خوشحال خواهد بود که بدون تعارف ملاحظات را کنار بگذاریم و برای نجات طبیعت وطن فریاد زنیم و به دادخواهی از همه رودخانه های خاموش ، جنگل های ویرانه، تالاب های خشکیده و حیات وحش مظلوم و گرسنه وطن برخیزیم تا اگر گلستان ویران شد و اگر ارومیه به تاریخ پیوست لااقل نگذاریم جنگل ابر و کویر و حرا هم ویرانه شوند.