آنژل





   آنژل فرشته خوشگل و باهوشی بود که همیشه با سوالات هوشمندانه اش مرا بسوی حقیقت و راز های هستی هدایت می کرد...

   مثلا وقتی یک روز از من پرسید چرا انسان هائی که در دنیای شما حکومت میکنند به فکر این کره زمین و محیط زیست و موجودات روی آن نیستند من ابتدا واقعا پاسخی نداشتم که به او بدهم...  بعد از کمی فکر گفتم...چرا بعضا به فکر هستند ولی شاید نه بطور خیلی جدی...در واقع بعد از به اصطلاح خودشان  صنعتی شدن بود که متوجه شدند چه کار های اشتباهی هم دارند انجام میدن...             

   متاسفانه هنوز هم باور های غلطی وجود دارد که اغلب بر اساس این باور ها دارند حرکت میکنند .مثلا  این باور غلط که رشد اقتصادی از هر چیزی مهم تره .                             

   آنژل گفت ، از اون بالا ها می دیدم که جزیره های کوچک و زیبائی بخاطر پدیده گرمایش می رفتند زیر آب... 18 تا جزیره...و الان هم جزایر مالدیو و مارشال هم دارن میرن زیر آب و حاکم اونجا دنبال محلی برای اسکان جمعیت 300000 نفری اش میگرده...راستی به حیوانات بی گناهش فکر کردند..  نسل بعضی از موجودات را اصلا خود انسان ها نابود کردند...

   حرف های آنژل منو به فکر فرو برد و به قانون تضادی که در حیات و طبیعت وجود دارد رسیدم...    

   گفتم ،آنژل ... موجودات دیگر میتوانند بطور طبیعی تضاد هائی را که با طبیعت دارند حل کنند . اما انسان ها  در شناخت و حل تضاد هایشان با طبیعت و دنیای پیرامون خود مشکل دارند...                               

  ( دلم نیامد به آنژل بگم که بعضی از انسان ها به چه جنایتهائی دست زده اند یا اینکه حتی بعضی از انسان های به اصطلاح با سواد اعتقادی به علم و دانش به جز عواید مادی ان ندارند )

  آنژل با چشمان قشنگش مرا نگاه کرد و طبیعی بود که با هوش سر شار و علاقه ای که داشت بخواهد بیشتر بداند و بهمین خاطر از من پرسید...تضاد ها را چگونه میتوان حل نمود...؟         

  گفتم ، توسط درک و شناخت طبیعت و دوست داشتن آن ، که همان دوست داشتن خودمان است... مثلا اگر بدانیم که تراکم زیاد و توزیع غلط جمعیت به طبیعت و خودمان  چه لطمه های زیادی میزند شرایط  بهتری را برای شهرهایمان فراهم خواهیم کرد...یا اگر برای مردم شغل و کار بهتری فراهم کنیم و فرهنگ سازی کنیم شاید کمتر روی آورند به شکار حیوانات و اره کردن درخت های جنگل ها...

  آنژل گفت ، من عاشق فرهنگ سازی ام...ولی نگاه کن مثل اینکه  بارون وایساد...  گفتم ،چه خوب...هوا عالی شده ...بریم کمی قدم بزنیم و راجع به فرهنگ سازی صحبت کنیم...