ناگفته هاي روزگاري که عضو کميته ملي ارزيابي اثرات محيط زيستي بودم (بخش 1

خواستم ساختار موجود کميته  اي به اصطلاح ارزيابي محيط زيستي ( يا به قول خود حضرات زيست محيطي، که اگر فارسي را پاس بداريم و تحت اللفظي معني اش کنيم مي شود: زندگي که در آن محيط جاري است!! بهر حال ما مي گوئيم محيط زيستي و منظورمان محيطي است که در آن زندگي جاري است) نقد کنم.  حتماً يکي پيدا مي شد بگويد مگر خودتان بوديد چه تاج گلي بر سر اين محيط زيست زدي؟ گفتم اول فلاش بکي به گذشته بزنم و بعد برگردم به وضعيت افتضاح موجود، از خيلي ها پنهان نيست از شما هم پنهان نباشد. نه تنها کاري نتوانستيم انجام بدهيم بلکه خود داشتيم له مي شديم. نمي دانم اسم اش را استعفاء بگذارم يا چيز ديگر، واقعيت اين بود در وسط يکي از جلسات، جلسه را ترک کردم، ديگر هيچوقت در جلسات بعدي حضور پيدا نکردم، تا چند ماهي دعوت نامه مي آمد يکي دو مورد هم دعوت نامه را از طريق سازمان متبوع ابلاغ کردند و بلاخره استعفاء يا به بيان بهتر فرارم را به رسميت شناختند. تازه آن موقع بافت غالب کميته کارشناسي بود، يکي از اساتيد صاحب نام در محيط زيست طبيعي ، چند دانشجو دکترا با گرايش ارزيابي اثرات محيط زيستي و ... و همانطور مسئول جلسات يکي از معدود افراد صاحب نظر در ارزيابي اثرات صنايع بود.  نا خالصي هم در جمع کميته وجود داشت، يکي شان  که  از بد اتفاق اگر راست نظر مي کرديم پر خود را در آن مي ديديم،   بعد از بازنشستگي به خدمت دستگاه ديگري در آمده بود اساساً نماينده هر دستگاهي بايستي بخش فني مربوط به آن دائره از پروژه را پوشش مي داد ولي آن حضرت سرنا را از سر گشادش می زد با اين توجيه  که خود صاحب نظر در امور محيط زيست طبيعي مي باشد  در دفاع از پروژه هاي  ويرانگر داد سخن  مي داد، گويا دستگاه مزبور ايشان را توصيه به رقص مي فرمودند که ايشان به توصيه هم اکتفا ننموده بلکه خوش رقصي مي فرمودند. تعداد اين گونه افراد زياد نبود  اگر ديگر شرايط و فضاي تصميم گيري ناسالم و نا بسامان نبود تاثير گذاري معني دار نمي توانستند داشته باشند.
ادامه دارد