شبی با دکا

یادداشت زیر را سعید رضایی، یکی از دوستان که برای نخستین بار در یک نشست دکا (دیده بان کوهستان انجمن کوه نوردان ایران) و در کارگاه گفتگو درباره ی "آشپزی و محیط زیست" حضور یافته بود، نوشته است:

 در غروبی دود آلود و ‌‌سنگین‌‌‌‌‌، از خیابان لاله زار‌نو، با قدم های ‌‌‌‌تند از روی خاطرات و خیابان، هردو ، به سرعت رد شدیم و در کنار ساختمانی قدیمی ایستادیم. شماره درست بود محل را پیدا کرده بودیم؛ اما احساس گرسنگی!

 می شد با وقت باقیمانده کمی آن را برطرف کرد به دنبال چیزی برای خوردن بودیم که صدای آرامی گفت سلام! چهره ای  آشنا و مهربان با تکه نانی در دست .

 

پسر شاد ومسرور سفر به یاد ماندنی، ما را به سمت  ساختمانی که لحظاتی قبل در کنارش ایستاده بودیم هدایت کرد.

 رسیدیم. چهره های آرام ، صمیمی، عمیق و اما پر درد، سرشار از احساس و عشق با تبسمی تاثیر گذار به استقبال آمدند.

 

گره های دوستی نه در هیرکانی و پیش پای آن درخت هشت صد ساله که در لایه های زمینی گسترده تر و عمیق تر بسته شده بود.

 در دور دست های تاریخ  شاید در زمانی که زمین به عنوان گهواره ای  برای بو‌‌‌سه ی حیات بر گزیده شده بود، همه چیز خوب پیش می رفت و زمین فعالانه در زادوری و نگه داشت پرورده های خویش کوتاهی نمی کرد. میلیاردها سال بگذشت و فرگشت این بازی زیبا و اعجاب آور آفرینش، دست آورد عجیبی را شعبده کرد.

بناگه آشفتگی و پریشانی، و آن روح موزون و آهنگ دل انگیز طبیعت،  در لحظه ای به صدای گوشخراشی تبدیل شده که نواختش را یکی از همین میلیاردها میلیارد گو نه های دست پرود ه اش بر عهده گرفته بود، گوئی این موجود کوچک سفره خود را جدا کرده .

زمین، این ماوای کهن با چند میلیارد سال سن دچار دردی مهلک و زخمی خراشان ، بیاد میآورد چگونه از میان دهشتناک ترین  و هول انگیزترین حوادث آسمانی جان سالم بدر برده  ودر مداری مطمئن آرامش یافته و اما  اینک  زخم خورده  از درون!

 آیا امیدی هست؟!

اتاق کوچک آپارتمان شماره ۵۹۰  خیابان انقلاب، آن شب میزبان معدود آدم هایی بود که سودای روزگاران پیشین را داشتند و از هراسی می گفتند که بر دل و جانشان رخنه کرده بود و دلهره ی جدا افتادگی و گفتن از آوار اعداد و ارقام فاجعه ... .

آرزوهای کوچک، آرزوهای بزرگ، قدم های کوچک، قدم های بزرگ و گفتن از بایدها، شایدها و احساسات خام و پخته.

 و آن شب کمی آموختیم؛ در خوردن ما چیزی است که به آن نغمه ناساز، پیوند می زند. و خوردن  تنها یک  کرده نیست بلکه یک کردار است و نه دریک رفتار بلکه در رفتارهای آموخته ، ردش را بایدجستجوکرد.

و همچنانکه به این نواهای تازه گوش میدادیم، شوق همراهی در ما شعله می گرفت ودر انتها  گویا زمین  در آن شب دود آلود سنگین با نگاهی متبسم به دنبال قدم های ما به بدرقه آمده بود.

              30  مهرماه 92