این یادداشت را در پی مرگ غمانگیز همایون محبوب، کوهنورد جوانی که در تلاش برای گذر زمستانه از ستیغ دوبرار، در ساعت 3 بامداد 21 بهمن 1374 به علت رانش برف جان باخت، نوشتم*.
درد جوانمرگی را گاه میشود تا اعماق وجود حس کرد، و تلخترین شکل آن را به چشم دید؛ همایون محبوب جوان بود، با استعداد بود، و پرکار بود. چشمان گیرای او حکایت از روحی جاذب داشت، و رفتار آرام و متیناش نوید آن میداد که کوهنوردی باحوصله و همنوردی قابل اتکا در شرف شکل گرفتن است. از سبکسری جوانی چیزی نداشت، و از ادعا و تظاهر دور بود. جثهی پُر او قالب خوبی بود برای یک بنیهی قوی، و حسن سلوکاش نشان جوهرهای اصیل بود… و دریغا که این جان پر آرزو در زیر تودهای از برف بیاعتنا به سردی گرایید. اما این مرگ بی سر و صدا هم با همهی زودرسیاش بیتناسب با آن روح پر شور نبود؛ همایون از کوه پایین نیامد- با همهی تلاشهایی که صورت گرفت- تا در آخرین برنامه ی خود، زمانی هرچه درازتر را در جولانگاه محبوباش بگذراند. بگذار باز هم برف بر برف بنشیند و باد دیوانه زوزه سر دهد، دیگر او را باکی نیست که در عنفوان جوانی به آرامش کهنسالان دست یافته است.
و باز این پرسش کهنه که: چرا؟!
چرایی در کار نیست… این ورزش و تفریح نیست… بازی عشق و مرگ است، به مبارزه طلبیدن خود است، و ممزوج شدن با عناصر سهمگین طبیعت است. کسانی که دل به این راه ندادهاند به چون و چرا بر میخیزند، اما آنان با زبان دیگری سخن میگویند و با الفبای دیگری مشق زندگی را کتابت میکنند. راهپویانی که سر به عقل معاش و تدبیر روز نسپردهاند، دریادلاند و پای به کوه میگذارند تا از دریا و کوه فراتر روند. در این مسیر، سلامت جسم که هیچ، تمامی جان هم ملاحظهای است که در مرتبههای پایین قرار دارد.
***
در میان کسانی که کم و بیش زبان ما را میفهمند- یعنی در طیف گستردهی کوهنوردان- نیز هستند افرادی که فراتر نرفتن از حدود مطمئن را شرط اول کار میدانند. اما، واقعیت این است که کار جدی و نوی کوهنوردی یعنی فراتر رفتن از مرزهای امن. در واقع اجرا کنندگان هر کار کوهنوردی که ارزش گفتگو داشته باشد، حداکثر در لبهی “حاشیهی اطمینان” یا به عبارت دیگر در مرز میان امن و خطر حرکت میکنند. و کسانی که بهترین کارهای کوهنوردی جهان را به انجام میرسانند، با گذشتن از دل خطر به این هدف دست مییابند. چنین اشخاصی از حداکثر توان خود استفاده می کنند و در حین اجرای برنامه ذخیرهی احتیاط کمی برای خود در نظر میگیرند، چرا که باید از هر ذرهی انرژی در جهت اجرای کار بهره برند. در عین حال هر کسی هم که در یک برنامهی باارزش و دشوار شرکت میکند، تقریبا به طور کامل باید متکی به خود باشد. یعنی بداند که دست به چه کاری میزند و مسوولیت همه چیز را بپذیرد، چرا که در برنامههای سریع و کمنفر امروزین، مشکل که کسی بتواند در شرایط مخاطرهآمیز کمک زیادی به همراه خود بکند.
یک برنامهی باارزش، برنامهای است که سریع، سبکبار، با تعداد کم و در دشوارترین شرایط محیطی انجام شود (نگاه کنید به آییننامهی “کمیتهی صعودهای برگزیده”ی فدراسیون کوهنوردی) و چنین کاری – کم بردن وسایل و آذوقه، کم داشتن همراه، درگیر شدن با یک منطقهی پرخطر در شرایط جوی نامناسب- یعنی به پشت کشیدن کولهباری از خطر. کسی که مداوما کوهنوردی میکند، با هر برنامه بر این کولهبار میافزاید و به روز حادثه نزدیکتر میشود. بررسیهای آماری زیادی در تایید این نکته وجود دارد که ارایهی آنها را به بعد موکول میکنیم.
اما، داشتن تمرین کافی، کسب حس تشخیص درست و دید مناسب، فراگیری شیوههای حفاظت خود، و آشنایی با کمک های اولیه، میتواند حادثه را بسیار به تعویق اندازد یا درجهی خطر آن را پایین آورد. اکنون که روی دیوارههای خارج از کشور مسیر نو باز میشود (دیوارهی دمیرکازیک ترکیه- مرداد 74)، صعود قلههای بالای هفت هزار متر در دستور کار قرار میگیرد (کمونیسم- شهریور 74) و به صعودهای تکی بدون طناب «به خاطر جسارت در کار» جایزه میدهند (نخستین جشنوارهی صعودهای برگزیدهی سال- 7 بهمن 74) لزوم فراگیری اصول کوهنوردی جدید بیشتر احساس میشود.
در هر صورت باید خط روشنی میان کوهنوردی جدی (alpinism) از یک سو و گلگشت و دیگر اشکال مفرح کوهپیمایی از سوی دیگر کشید. مسلما مخاطب پیام فدراسیون کوهنوردی که در بهمن 74 چندین بار از رسانههای گروهی پخش شد و مردم را از رفتن به ارتفاعات منع میکرد، نمیتواند کوهنوردان باشد. کسانی که قصد انجام یک ورزش سبک و هواخوری ساده را دارند، میتوانند به پیادهروی در مسیرهای شناخته شده بسنده کنند و مطمئن باشند که به شرط رعایت اصول گردش در خارج از شهر، خطری برایشان پیش نخواهد آمد. اما آن کس که مثلا مجلههای Alpine Journal ، High و Climbing را میخواند و کوهنوردان مطرح در آن نشریهها را الگو قرار میدهد، بیتعارف باید بداند که برای دستیابی به هدفهای خود، حدی از خطر را پذیرفته و بخت خود را به داو گذاشته است.
و هنر و لذت کوهنوردی در همین پذیرش خطر و گذشتن از ورطههای آن است. با آگاهی به این نکته است که میتوانیم آمادگی بیشتر برای تحمل درد و رنج روزهایی که با پای خود از کوه پایین نمیآییم، و یا همنوردمان را پایین میآوریم، داشته باشیم.
* گاهنامهی آرش، شمارهی 11، خرداد 1375