دماوند و کوهپیماییهای کهن
1- در اسطوره
«مازندران در حوزهی اساطیر، یکی از نمادینترین و رازناکترین جایگاهها است و به سبب تسخیر ناپذیری، پناهگاه و پایگاه پادشاهان و پهلوانان تاثیرگذار بر سرنوشت سیاسی – اجتماعی بوده و البرز و دماوند از حصنهای استوار طبیعی و از عوامل شکوهمند تسخیرناپذیری تبرستان به شمار میآمدند. به سبب پیوند جدایی ناپذیر دماوند و البرز از یکدیگر، اغلب روایات منسوب به البرز، به دماوند نسبت یافته و به عکس. بر اساس متون پهلوی و کتب دینی زرتشتی، دماوند پناهگاه گیومرث، نخستین انسان اساطیری، و البرز کوهی مینوی و کهن الگوی بهشت اهورایی است. فریدون در البرز، نزد مرد خردمندی به نام برمایه، آیین جهانداری و جهانگیری آموخت و به یاری کاوه، ضحاک را در دماوندکوه به بند کشید. کیقباد از البرز به پایین آمد و به یاری رستم بر تورانیان چیره شد. کاووس هفت کاخ مشهورش را که نماد هفت اقلیم و جهان پادشاهی است، بر البرز بنا نهاد. از این رو، دماوند را به دلیل مجمع الاضداد بودن، زندان بدان و بهشت نیکان خوانده اند»(6). پیدا است که با این همه داستان و ماجرا که در دماوند گذشته یا دربارهی دماوند گفتهاند، ممکن نیست که در جهان واقعی، کوهپیمایی، و از جمله صعود روی دماوند، در ایران رایج نبوده باشد.
شکی نیست که اسطورهها ریشه در واقعیتهای زندگی دارند یا حامل جنبههایی از واقعیت هستند. میرچا الیاده، در تعریف اسطوره میگوید: «اسطوره نقلکنندهی سرگذشت قدسی و مینوی است، راوی واقعهایست که در زمان نخستین، زمان شگرف بدایت همه چیز رخ دادهاست. به بیان دیگر: اسطوره حکایت میکند که چگونه به برکت کارهای نمایان و برجستهی موجودات فراطبیعی، واقعیتی، چه کل واقعیت، یا تنها جزیی از آن پا به عرصهی وجود نهادهاست»(7). به بیان دیگر، اسطوره ها، شکلی از بیان واقعیت یا تفسیر واقعیت هستند؛ با این حساب، آن چه که در اسطورههای ایرانی دربارهی پرورش یافتن انسان در دماوند، ساخت و ساز در آن، جنگ در آن، و خلاصه زیست انسانی در آن آمده، صورتی از آن چیزهایی است که رخ داده است. فردوسی که در حدود هزار سال پیش می زیسته و داستانهایی بس کهنتر را نقل میکند که در آنها مردانی (و شاید زنانی) با انگیزههای گوناگون از کوهها بالا و پایین میرفتهاند، حتما ماجراهای کوهنوردی را دیده بوده است. حتی همان گونه که پیشتر اشاره شد، میتوان گفت که او خود کوهنوردی هم میکرده است.
طبری مینویسد: «چون شیث [پسر آدم، پدر کیومرث] بمرد، او را با برادرزادگان ناسپاسی افتاد؛ برخاست و با فرزندان خویش به کوه دماوند آمد و آنجا قرار گرفتند و بسیار شدند […] و آنجا شهرها و ماواها کردند.. و او مردی بود نیکو روی، و نیت نیکو داشت […] کیومرث را پسری بود مردانه، نام او هیشنگ (میشنگ) و این پسر همیشه بر کوهها بودی و خدای عزوجل را همی پرستیدی»(8).
فردوسی نیز چند بار نام دماوند را در شاهنامه آورده است، برای نمونه:
همی تاختی تا دماوندکوه / کشان و دوان از پس اندر گروه (در داستان خواب دیدن ضحاک، فریدون را)
که این بسته را تا دماوندکوه / ببر همچنان تازیان بیگروه . بیاورد ضحاک را چون نوند / به کوه دماوند کردش به بند (داستان بند کردن فریدون، ضحاک را)
یکی مرد بُد در دماوندکوه / که شاهش جدا داشتی از گروه (داستان ساختن خسرو، تاکدیس را)
البته میدانیم آن کوهی که در اسطورهها و دیگر نوشتههای کهن ایرانی با عنوان دماوند از آن یاد شده، با توجه به توضیحی که در مورد پیوستگی نامهای البرز و دماوند آمد، ممکن است که همین کوه 5609 متری در شمال شرق تهران نباشد. همچنان که ممکن است واژهی البرز هم لزوما بر همین رشته کوه در شمال ایران کنونی دلالت نداشته باشد(9). با این حال اما، از این گونه نوشتهها می توان نتیجه گرفت که رفت و آمد به کوهستانهای بلند ایرانزمین (از جمله، به بلندیهای دماوند) از دیرباز رواج داشته و کوهپیمایی و کوهنوردی(10) در این سرزمین، فنی است دیرپا.
2- در تاریخ قدیم
ادامه دارد.