بوم لرز و دل لرزه های ما

یادداشت زیر را سه سال پیش در سبز پرس نوشته بودم. دیشب بار دیگر، گوشه ای از سرزمین ما لرزید و ده ها نفر در زیر آوار بی مسوولیتی مسوولان و غفلت همگانی، جان سپردند. بازانتشار آن یادداشت را بی مورد نمی بینم:

من هر شب با ترس از«بوم لرز»* به خواب می روم! مردن به آهستگی در زیر آوار، مردن زیر بار ناتوانی و بی خیالی خود و در نکبت مسوولیت ناپذیری دیگران است؛ پس دادن تاوان نادانی کسانی است که حساب همه چیز را کرده اند، هم آنان که سازندگان و مهندسان پرمدعای سوداندیش را حساب پس نمی گیرند و شاید با آنان بر سر یک سفره نشسته اند!

  

 

بوم لرز، برای ما که می پنداریم محور آفرینش ایم، کژتابی زمین است که رنجی سترگ را بارمان می کند. اما، برای زیستمندان دیگر که با بوم سازگان هماهنگ هستند، نبض زمین است که گاه تند می شود ( و آنان، این نبض را می شنوند و از خطر می گریزند). 

   در پنجاه سالی که از عمرم می گذرد، چهار بوم لرز فاجعه بارعظیم (بویین زهرا، طبس، رودبار، بم) هر کدام با ده ها هزار کشته، و چندین بوم لرز کوچک تر یا با تاثیر کم تر (بیرجند، همدان، اردبیل، بلده، ...) هر کدام با صدها کشته را به یاد دارم. 4-3 بار هم در تهران، لرزش دلهره آور و هشدار دهنده ی زمین را حس کرده و بر خود لرزیده ام که آخرین اش، ساعت 14:30 چهار روز پیش بود.

    می گویند پیش بینی بوم لرز ممکن نیست؛ شگفتا، زمین چگونه باید هشدار دهد و آن که بخواهد پیش بینی کند به چه پیش نشانه های دیگری نیاز دارد؟! از قضا، در این مورد، نه تنها می توان خطر را از پیش دید، بلکه خود خطر به ما فرصت کافی برای محکم سازی ساختمان ها و دست برداشتن از کارهایی که خطر را بیشتر می کند داده است. اما به گفته ی مولوی: 

                   چشم باز و گوش باز و این عمی / در شگفت از چشم بندی خدا

    کسی که نخواهد ببیند، از نابینا نابیناتر است. آیا شش سالی که از زیر و رو شدن بم، یا بیست سالی که از ماجرای اندوهبار رودبار می گذرد، ذره ای در تغییر روش ما - مثلا جلوگیری از تجاوزمان به نقطه های پرخطر مانند کوه پایه ها و حریم گسل ها، تاثیر داشته است؟ در تمام این سال ها دیده ایم که این روند نه تنها رو به کاهش نرفته، بلکه فزونی هم یافته است. نمونه ی آشکار و گسترده ی این گونه ساخت و سازهای پرخطر را که پیش از رسیدن «روز واقعه» و پیچیده شدن تومار شهر هم به محیط زیست زیان رسان است، می توان در کوه پایه های شمال تهران دید که دامنه ی ساخت و ساز در آن با وجود قانون ها و مصوبه های پرشمار، همچنان از مرزهای مجاز بالاتر می رود.

   بوم لرز، نه به خودی خود، بلکه بیشتر به خاطر پیامدهای انسانی که ریشه در سودجویی های کوته بینانه و بی اعتنایی ها به منافع و سلامت همگانی دارد، برای زیست بوم ها زیانمند است. کافی است اشاره کنیم هم امروز که ما  در آسایشی نسبی به سر می بریم، امر محیط زیست در هیچ بخشی از زندگی روزانه مان جایگاه شایسته ندارد؛ وای به روزی که در پی خرابی خانه و کاشانه، آواره ی خیابان ها و بیابان ها شویم!

    چند سال پیش، در مقاله ای  با عنوان «زمین لرزه و محیط زیست»** به این موضوع پرداخته ام. علاقمندان می توانند  بخشی از آن مقاله را در اینجا بخوانند.   همچنین در صفحه های 57 و 58 کتاب  "شناخت بلایای طبیعی "، تالیف دکتر محمد باقر صدوق (چاپ دوم: 1387، انتشارات مهر کتیبه) بخشی از آن مقاله عینا آمده است. جا دارد که طرفداران محیط زیست، به این موضوع بیشتر بپردازند.

× به گفته  استاد باستانی پاریزی، کرمانی ها به زمین لرزه (زلزله)، بوم لرز می گویند؛ اصطلاحی است بجا و رسا.

× × مجله ی نقد نو، شماره ی 16، دی و بهمن 1385