اینانلوی عزیز، این طبیعت گردی نیست!

عباس محمدی- ایرن

این داستان “طبیعت گردی” هم درایران ما، به لطیفه گویی سیاهی بدل شده است! از مسوولان محترم اداره های دولتی که برای ترویج آن، دره به دره و کوه به کوه دنبال جای بکر می گردند تا با یافتن سرمایه گذار خودی و فراهم ساختن “تسهیلات” بانکی برای او، و سپس تجهیز منطقه به جاده و هتل و فروشگاه و تله کابین و ریسه ی تیر چراغ برق، بهره برداری و ورود به آن عرصه های طبیعی(؟!) را برای “هم میهنان عزیز” ساده کنند؛ تا دوستان گرامی کوه نورد و طبیعت پیما که ابتدا با عشق به طبیعت پا به کوه و دشت گذاشتند و چند صباحی بعد که چهار تا سوراخ سنبه ی کمتر دست خورده ی مملکت را یافتند، با فریادهای «یافتم، یافتم بهشت گمشده را!» گروه گروه جماعت را به آن جاها کشاندند و برای آن که به تریج قبای مشتریان عزیزشان برنخورد، در برابر آن چه که ایشان با طبیعت بی زبان کردند، هیچ نگفتند. و آخر سر از همه: مبلغان صدا و سیمایی این گونه طبیعت گردی که در هر برنامه، با معرفی کنار و گوشه های کشور به صدها هزار نفر آموزش ندیده، و بسیاری اوقات با ترویج روش های مخرب ورود به طبیعت، مقدمه ی فاتحه خوانی بر طبیعت نیمه جان کشور را فراهم می سازند. 

محمدعلی اینانلو، می تواند نمونه ی یک شکارچی مسوولیت پذیر یا بدل شده به شکاربان و طبیعت دوست باشد. همچنین می تواند با روابط عمومی خوب، صدای گیرا، و هنر نسبی اش در برنامه سازی، کمک حال طبیعت کشور و شخصیتی موثر در آموزش شیوه های ورود مسوولیت پذیر به طبیعت باشد. و البته تا کنون تاثیرهایی هم در بیان مشکلات محیط زیست کشور داشته است. اما، گویا ویروس آن بیماری که مسوولان محترم دولتی و صدا و سیما را وا می دارد برنامه های “زرد” ساده پسندانه به خورد مردم دهند، گریبان او را هم گرفته است. اینانلو، در بسیاری از برنامه های خود، مبلغ خودرو سواری و آتش افروزی در عرصه های طبیعی است؛ این در جامعه ای که وابستگی به خودروی شخصی به شکل های گوناگون تبلیغ و توصیه می شود، مردم چندان اهل پیاده روی و ورزش همگانی نیستند، و سهل انگاری در مراقبت از داشته های طبیعی فراگیر است، می تواند بسیار خطرناک باشد.

صحنه های راندن خودروی چهار چرخ متحرک در بیرون از جاده؛ روی علف و مرغزار، در رودخانه، در تالاب، و در عرصه های دست نخورده ی بیابانی (مانند آن چه که در برنامه ی “طلوع” شبکه پنج، 23/1/91 دیدیم)، نماها (لانگ شات ها)ی طولانی نشستن کنار آتش، و توصیه به درست کردن کباب و خوردن چلوکباب (باز هم برای مثال، در همان برنامه) از موتیف های همیشگی برنامه های محمد علی و آرش اینانلو است. این صحنه ها، در واقع نه ترویج طبیعت گردی، بلکه تاکید بر همان روش های سنتی به صحرا زدن که ملاحظه ی خاصی برای حفظ طبیعت نداشته، با ابزارهای امروزین و مخرب تر است.

از اینانلوهای پدر و پسر که زحمت زیادی در مستند سازی از طبیعت می کشند و در این برهوت بیگانگی و دشمنی با محیط زیست می توانند پیام آور عشق ملاحظه کارانه به طبیعت باشند، درخواست دارم تجدید نظر و اصلاحاتی را در تولیدات خود پیش بگیرند.

توضیح این که پیش از این نیز تلاش کرده ام سخن خودم (مضمون شبیه به این یادداشت) را از طریق رسانه ها، به اینانلو برسانم و یکی دو بار هم به صورت حضوری این نکته ها را به او گفته ام. شاید طرح صریح تر موضوع بتواند او و دیگر اشخاصی را که برای رسانه ی پر نفوذ تلویزیون برنامه می سازند، بهتر متوجه دغدغه ی ما کند.