سدسازی پیشینه عریض و طویلی در طول تاریخ توسعه کشورها دارد و همین پیشینه بلند بالا نشان داده که سدسازی خطرات و تهدیدهای بسیاری هم به دنبال خود خواهد داشت و اگر بر پایه اصول و مبنای صحیح کارشناسی – نه به آن تعبیری که در کشورمان لحاظ میشود – بنا نشود، فجایعی همچون سیل اوایل دهه ۸۰ در استان گلستان یا شکست سنگین مالی در دیگر پروژههای اینچنینی را موجب میشود. همانطوری که علم طبابت پس از گذشت قرنها به پیشرفت دست یافته و در فرآیند تکامل آن از تجربیات پیشینیان بهره برده شده، دیگر علوم نیز از این امر مستثنا نیستند. امروزه در کشورهای توسعهیافته مقوله سدسازی با وسواس و همچنین در نظر گرفتن تمامی مسائل دخیل در آن، مورد بررسی قرار میگیرد، آن هم در صورت ناچاری؛ به عبارت دیگر بربرها و ساکسونها – که البته قرنهاست گوی سبقت در دانش را از مردمانی چون ما ایرانیان ربودهاند – به این مهم پی بردهاند که بهجای تسکین درد، به دنبال راهحلی برای درمان قطعی باشند و این امر را در تعطیلی سدها و حتی از بین بردن آنها در بعضی کشورهای توسعهیافته نظیر آمریکا میتوان جست. با همه این اوصاف و با توجه به پیشینه طویل سدسازی در تاریخ، همچنان در کشور به تجویز مسکن برای فروکش کردن درد «اصرار» وجود دارد! باید توجه داشت که سدسازی تنها یک دانش نیست که با فراگیری آن به خود ببالیم و روزهای متمادی آن هم پیدرپی در رسانه ملی بادی در غبغب بیندازیم که در فلان شهر و بهمان دره سد ساختهایم و در حال صادرات این دانش هم هستیم! متاسفانه در ساخت سدها تنها به یک وجه امر – و البته کمارزشترینشان – پرداخته میشود و دیگر ابعاد ساخت یک سد، نظیر بعد اکولوژیکی، اجتماعی و فرهنگی – که هر کدام به شاخههای بسیاری تقسیم میشوند – در نظر تصمیمگیران کلان بیمقدار به نظر میرسند.
اساسا هر طرح توسعهای برای اجرا نیاز به ارزیابی زیستمحیطی دارد؛ یعنی ابتدا باید «کارشناسان امر و متخصصان» تمامی جوانب یک طرح و مکان مورد نظر برای اجرای آن را مورد بررسی قرار دهند و سپس پروژه تصویب نهایی شده و وارد فاز اجرایی شود. اما متاسفانه همواره در پروژههای توسعهای، بررسی و تصویب نهایی صورت میگیرد و نهایتا زمانی که کار از کار گذشته و بهانه هم چیزی نیست جز صرف هزینه بالا برای تحقیق و بررسی، بدون اعتنا به نظر کارشناسان محیطزیستی پروژه عملیاتی میشود.
به هر روی شرایط به گونهای رقم خورده و نگاه مدیران به شکلی است که هر نظر مخالف یک کارشناس محیطزیست، بیاهمیت تلقی میشود و دستگاههای توسعهای و عمرانی کشور، تنها به دنبال اهداف خود هستند و همین موضوع باعث شده اصل توسعه پایدار که به معنای «اجرای فرآیند توسعه به شکلی صحیح و اصولی و نیز با کمترین خسارت و تخریب منابع طبیعی و محیطزیست» بوده، کاملا به فراموشی سپرده شود.
همانطور که قبلا اشاره شد، نباید تنها به تجویز مسکن برای رفع درد اکتفا کرد؛ سدسازی اگرچه در دید اولیه نیازهای آبی و… ما را برآورده میکند، اما آیا ساخت یک سد تنها در صرف بودجه، بستن یک رودخانه و کانالکشی خلاصه میشود؟! در تعریف و توجیه هر فرآیند توسعهای باید جنبههای متعدد آن را هم مورد بررسی قرار داد و همچنین باید آینده یک پروژه هم مورد بررسی قرار گیرد.
امروزه مطالعات سازهای و ایجاد راهکارهایی برای بالا بردن ضریب ایمنی یک سد و همچنین زلزلهنگاری منطقه از جمله روشهایی هستند که برای امنیت هرچه بیشتر سدها لحاظ میشوند. بهطور مثال زلزلهنگاری از این حیث حایز اهمیت ویژه است که سدها – خصوصا سدهای بزرگ – به دلیل ایجاد فشار زیاد به پوسته زمین و تمرکز بر یک نقطه، میتوانند موجب وقوع زمینلرزه باشند و اگر فرآیند مطالعات زلزلهنگاری صورت نگرفته باشد یا سد در مقابل زمینلرزه دارای مقاومت نباشد، فجایع هولناکی رقم خواهد خورد.
در کنار مطالعات سازه و محاسبه دقیق مقاومت مصالح، آینده یک سد هم باید بررسی شود؛ یعنی وقوع بارانهای سیلآسا، جنگ و دیگر عواملی که میتواند باعث شکسته شدن یک سد و ایجاد خسارتهای جانی و مالی باشد، نظیر شکسته شدن سد خاکی «دشت» در استان گلستان در سال ۸۰ که خسارات زیانباری به بار آورد.
در کنار نکاتی که تاکنون ذکر شد، بررسی مسائل اکولوژیکی و فشار اقتصادی و اجتماعی هم از درجه اهمیت بالایی برخوردار است. متاسفانه در اجرای پروژههای توسعهای، یکی از جنبههای حایز اهمیتی که تقریبا به هیچوجه مورد توجه قرار نمیگیرد، معضلات اکولوژیکی بوده که این عدم توجه مصداق بارز عدم اجرای «اصل توسعه پایدار» است. تخریب جنگلها و مراتع یکی از شایعترین معضلاتی است که تناقض آن با توجیه دفع سیلاب سدها قابل هضم نیست!
برای مثال در همان سال ۸۰ و پس از حادثه سیل استان گلستان به دلیل شکسته شدن سد موجود، تیم تحقیق «کاهش سطح پوشش گیاهی کشور» را دلیل عمده بروز آن سیل اعلام کرد، که البته در همین موضوع هم تناقض وجود دارد؛ چرا باید در استانی که باقیمانده جنگلهای ارزشمند هیرکانی و یکی از برجستهترین پارکهای ملی جهان به لحاظ تنوع زیستی در آن وجود دارد، به علت «کاهش سطح پوشش گیاهی» وقوع سیل را شاهد باشیم؟!
نکته وقتی اسفناکتر میشود که وقوع سیل در یک قرن گذشته در استان گلستان پدیده نادری بوده و همزمان با قطع وسیع درختان و تخریب مراتع منطقه، پدیدهای به نام سیل و به آن شدت خودنمایی میکند. البته فاجعه سال ۸۰ استان گلستان تنها یک مثال از دهها مثال موجود است و باید در نظر داشت تخریب منابع طبیعی که فرسایش خاک و از بین رفتن زیستگاه حیات وحش و معضلات اکولوژیکی و درون اکوسیستمی و… را در پی دارد، آیا ارزش ساخت یک سد را زیر سوال نمیبرد و آیا بهتر نیست به جای اولین و سادهترین راهحل(!)
به دنبال پروژهها و راهکارهایی بود که هم اصل توسعه پایدار را لگدمال نکند و هم در کنار حفاظت از منابع طبیعی، ما را به اهدافمان سوق دهد؟
اما معضلی که شاید حتی از دیگر جوانب هم کمتر مورد توجه قرار گرفته، بعد اجتماعی-اقتصادی ساخت یک سد است. به هر روی برای ساخت یک سد، روستاها و شهرهای مجاور تحتتاثیر مستقیم و غیرمستقیم آن سد قرار میگیرند و گمان نمیرود اهالی این مناطق جایی در برنامههای مدیران داشته باشند.
تنها صرف خرید زمین و منازل روستاییان و پرداخت وجه مشابه را نمیتوان راهکاری برای کنترل معضلات اجتماعی حاصل از ساخت یک سد در نظر گرفت؛ چه بسا این روش سالها پیش و در طرح یکجانشینی و ساکن کردن دامداران پس از بیرون کردنشان از مراتع و عرصههای ملی و خرید املاکشان، شکست خورده و حاصل آن هم چیزی جز اعتیاد، فقر و دیگر مسائلی که گریبانگیر دامداران شد، نبوده است.
در هر حال سدها ساخته میشوند و توسعه غیراصولی همچنان ادامه خواهد داشت و تا زمانی که اصل توسعه پایدار مورد توجه ویژه قرار نگیرد، معضلات اکولوژیکی و اجتماعی بیشتری گریبانگیرمان خواهد شد.
*کارشناس محیط زیست
روزنامه بهار/۱۱ دی ماه ۹۱/ ص ۱۳
در لینک: http://www.baharnewspaper.com/News/91/10/11/2444.html