نقدی بر یادداشت کوشان مهران

نادر ضرابیان، از اعضای فعال انجمن کوه نوردان ایران در لواسان، و یک مدافع دلسوز محیط زیست است که در منطقه ی خود، نقش برجسته ای در افزایش آگاهی ها و حساسیت محیط زیستی داشته است. او یک “فعال” محیط زیست به معنای واقعی است؛ یعنی هر گاه که لازم باشد، در برنامه های پاک سازی، درخت کاری، خرید و پخش علوفه برای حیات وحش، بسیج کوه نوردان، و مانند این ها حضور می یابد. نادر، یک ستاینده ی پر احساس “فرهنگ ایرانی” است و هر جا که گوشه و کنایه ای به مردم ایران حس کند، حتی از سوی دلسوزان طبیعت ایران، سخت برآشفته می شود. انتقادهای او در این زمینه، دامن خود من را هم گرفته است!

در یادداشت زیر (که من، بی اجازه، کمی “زهر” ش را گرفته ام) او به نکته های ارزنده ای اشاره می کند. در عین حال، مایلم به او بگویم که گاه، اشاره ی آدم ها به “بی فرهنگی و منفعت طلبی” و مانند این ها، نه آن که از روی بدخواهی باشد، بلکه در واقع از روی عشق سوزانی است که به همین آب و خاک دارند، و نمی توانند ببینند که کسانی به آن جفا می کنند. در میان این عاشقان، قطعا یکی هم کوشان مهران عزیز است… .

در ضمن، یادآور می شوم که نظر کوشان در مورد ضرورت اجرای قانون برای حفظ محیط زیست را باید خیلی با دقت مطالعه کرد؛ آیا حفظ حقوق شخصی هم با موعظه و آموزش و فرهنگ سازی انجام می شود، یا بیشتر با وضع و اعمال قانون؟!

 

نوشتار محیط زیستی با چاشنی متلک به مردم!

 جناب کوشان مهران درمقاله “آموزش یا اجرای قانون” (دیده بان کوهستان 28/5/91) باز هم، دست نوازشی(!) به سر مردم ایران کشیده اند. در این یادداشت، ایشان می فرمایند: هنگامی که در فرانسه با آن فرهنگ بالا وامکانات کم مانند آموزشی وفرهنگی، “آموزش” نتوانسته مردم را وادارکند که از کشتن گونه های مختلف جانوری و پاک تراشی جنگل ها جلوگیری کند چه گونه می تواند در ایران، این مردم   «فرصت طلب و هفت رنگ» را از چنین کارهایی باز دارد؟ وبعد این نتیجه را گرفته اند که قانون باید محکم وقاطع اجرا شود و الی آخر. نکته ی مهمی که در مقاله ی ایشان به آن اشاره شده، این است که مردم فرانسه با وجود امکانات آموزشی وفرهنگی کم مانند وحاکم بودن قوانین مدنی محکم، حدود هفتاد درصد از پوشش جنگلی را ازبین برده و تعداد زیادی ازگونه های جانوری را منقرض کرده اند، درحالی که وضعیت محیط زیست در ایران با وجود نبود امکانات مناسب آموزشی، بی اعتمادی و بی توجهی مردم به قوانین مدنی وحاکم نبودن آن و تمام خصوصیات منفی که ایشان به مردم نسبت می دهند اگر از فرانسه بهترنباشد، بدتر هم نیست. ما شاهد هستیم که در منطقه حفاظت شده ورجین، درچند کیلومتری پایتخت، با کمک گروه های مردمی ومحیط بانان بیش از دو هزار و پانصد راس قوچ ومیش، کل وبز، دو قلاده خرس، تعداد زیادی گرگ، روباه، گراز، کبک و پرندگان مختلف شکاری زندگی می کنند و در زمستان ها گروه های کوه نوردی با خرید وپراکندن علوفه در ارتفاعات ورجین، به بقای این جانوران کمک می کنند. جالب است بدانید این دوستان چندسالی است که با جمع آوری کمک های مردمی وخرید ذرت وگندم، به قوهای مهاجر سیبری  برای گذراندن زمستان در آبگیرهای فریدون کنار، یاری می رسانند. پس منظور ایشان از این مقایسه و این یادداشت چیست؟

  

جناب کوشان فرموده اند که مردم ایران، فرد گرا و منفعت طلب هستند وگریزان از فعالیت های جمعی،  و نقل قولی هم به عنوان شاهد ادعایشان از دیپلمات فرانسوی آورده اند. مشکل از این جا ناشی می شود که مستشرقین ودیپلمات های اروپایی نا آشنا با فرهنگ ایرانی، از روی لایه ی سطحی وظاهری این مردم پیچیده وچندلایه، درباره ی آنان قضاوت نادرست کرده اند و این دستاویزی شده برای بعضی از روشن فکران داخلی. درست مانند این که شما با دیدن جلد یک کتاب، در مورد محتوای آن نتیجه گیری کنید.

ایرانیان هیچ گاه فرد گرا ومنفعت طلب نبوده اند بلکه برعکس، اتحاد وهمبستگی بسیار قوی در بین آنان وجود داشته و دارد. اگر غیر از این بود که نمی توانستند چند هزار سال با وجود حمله و هجوم های متوالی اقوام مختلف، ایستادگی کنند و باقی بمانند. ملتی دروغ گو، فریب کار، دله دزد، نادان، بی سواد و بی فرهنگ چگونه توانسته خودرا از زیر یوغ قوم وحشی و خون خوار مغول ، رها کند؟ چرا ایرانی، مغول نشد ولی مغول، ایرانی شد؟ (و این حکایت تمام متجاوزان به این سرزمین بوده است) پاسخ روشن است: اتحاد وهمبستگی درونی ایرانیان برپایه فرهنگ مبتنی بر دین و اخلاق.

اتحاد و همبستگی و فعالیت های گروهی درکشورهایی که  قوانین مدنی محکم  برآن ها حاکم است، بسیار متفاوت است با اتحاد و همبستگی در کشورهایی که مردم آن کمتر در امور حکومتی به بازی گرفته می شوند و قوانین مدنی حاکم نیست ومردم اعتمادی به آن ندارند و قوانین نانوشته ی فرهنگی قوی برروابط  آنان، حاکم است. اتحاد درحالت اول تا زمانی پای برجاست که حکومت و دولتی باشد و عدالت را در بین مردم برقرار کند مانند بسیاری از کشورهای غربی. دراین کشورها اگر تعادل اجتماعی به هم بخورد واعتماد مردم ازدست برود، اتحادی در کار نخواهد بود. ولی درحالت دوم که بیشتر در جوامع شرقی با سابقه ی تمدن چند هزار ساله حاکم است، هیچ گاه اتحاد وهمبستگی در بین مردم از بین نمی رود چرا که مردم روابط خود را برپایه ی قوانین فرهنگی بنا می کنند؛ مانند ملت ما. درایران هرگاه مشکل حاد اجتماعی، مانند اشغال کشور به دست اقوام مهاجم بیگانه وی ا بی اعتمادی و ناامیدی به حکومت به وجود می آمد، مردم با توجه به ضمیر ناخودآگاه تاریخی و با حفظ اتحاد درونی، ریز شده ودر گروه های کوچک مانند خانواده و قبیله تلاش می کردند که از خود و فرهنگشان محافظت نمایند و در فرصت مناسب درقالب یک ملت واحد به صحنه باز می گشتند و این رمز پایداری و جاودانگی ملت ایران بوده که غربی ها را به قضاوت غلط و مغرضانه ، وادار کرده است.

و یک نکته: جناب مهندس درویش در دو یادداشت اخیر خود (اینجا و اینجا) در وبلاگ مهاربیابان زایی، از زاویه ی دیگری به نقش آمریکا در تخریب محیط زیست (به تعبیر استاد مرحوم کامبیز بهرام سلطانی) پرداخته و در آن، به خوبی چهره ی پلید این اسوه ی دروغین دموکراسی و آزادی را روشن کرده است. نکته ی مهمی که توجه من را جلب کرده این است که برخلاف مواردی که درویش کنایه ای به ایرادهای فرهنگی ایرانیان داشته، خبری از کامنت نویسان غرب زده در ذیل این دو پست نیست! از ایشان سپاسگزاری می کنم.

امیدوارم خداوند جناب کوشان را به راه راست هدایت کند.