نقد کتاب "تنوع زیستی و دانش سنتی"

عنوان: تنوع زیستی و دانش سنتی

عنوان فرعی:

 مروری بر راه­های عملی حمایت از دانش بومی و سنتی

به منظور حفاظت از تنوع زیستی

پدیدآورنده: مصطفی پناهی

نوشته­شده برای: سازمان حفاظت محیط زیست، و دفتر عمران سازمان ملل

ناشر: روناس، 1381، تهران

 نظام سرمایه­ سالار حاکم بر جهان، همه چیز را به کالاهایی برای مبادله و انباشت سود بدل ساخته است. نه تنها محصولات صنعتی و مواد غذایی و زمین­هایی که بر آنها این چیزها تولید می­شود، بلکه نیروی کار (ثمره­ی زندگی انسان­ها)، و همچنین منابع آب، جنگل و حتی دریا، و در یک کلام تمامی طبیعت را تا حد زیادی به کالا بدل کرده است و با استثمار پیوسته­ی آنها، بر سمند سودجویی سیری­ناپذیر می­تازد. یکی از چیزهای دیگری هم که در این نظام شکل کالا پیدا کرده، دانش و فن، و فرآورده­های آن مانند کتاب و تابلو و آثار موسیقی است. هر روز که می­گذرد، حاکمان جهان با ابداعات نوتر، کالایی شدن دانش را برای: 1- افزایش قابلیت خرید و فروش، و 2- به چنگ گرفتن برش­های هرچه بزرگ­تر از کیک علم و استفاده از آن برای اعمال سلطه، تشدید می­کنند.

 

نهادهایی همچون سازمان­ تجارت جهانی، ابزارهای پرتوان برای دیکته کردن شیوه­های اقتصادی سرمایه­دارانه است، و قراردادهایی همچون کنوانسیون مالکیت معنوی در همین راستا عمل می­کنند. این کنوانسیون، دانش و هنر را به شکل کالا تعریف می­کند و ابزار حقوقی برای خرید و فروش آن را فراهم می­سازد.

نتیجه­ی این کنوانسیون و سیاست­های سازمان متولی آن، یعنی سازمان جهانی مالکیت معنوی (WIPO) گران قیمت کردن دستاوردهای علمی، فنی و هنری بشریت، برای به­دست آوردن حداکثر سود از سوی سوداگران محصولات این دستاوردها است. در این رهگذر، دست­یابی فقیران جهان به علم و هنر و نعمت­های آن، دشوارتر و در نتیجه فاصله­ی آنان با اقلیت ثروتمند جهان بیشتر می­شود.

بندهای گوناگون کنوانسیون مالکیت معنوی، مانند دیگر قوانین و اصول سرمایه­داری، خوش ظاهر اند و چنین وانمود می­شود که به دلیل “همه شمول” بودن، عادلانه هم هستند. در صورتی که در این شمول همگانی، آنان که چیز زیادی ندارند (اکثریت)، سودی هم نمی­برند و فقط دیوارهای حایل­شان با اقلیت برخوردار از امکانات علم و هنر، بلندتر می­شود. یکی از ماده­های این کنوانسیون که در کتاب مورد بحث ما، مستند قرار گرفته، ماده­ی هشتم است و بر پایه­ی آن ادعا شده که «حمایت از دانش­های سنتی در سطح ملی و بین­المللی، باعث پیشبرد جذب کشورهای در حال توسعه و کمتر توسعه یافته در اقتصاد جهانی خواهد شد، آن هم با روش­هایی که امکان مشارکت آنها را فراهم می­آورد.»(ص47). در بند J ماده­ی هشتم، از متعاهدین خواسته­ شده که نسبت به «رعایت، نگهداری و حمایت از دانش، نوآوری­ها و اقدامات جوامع بومی و محلی دارای الگوهای زیستی سنتی مرتبط با حفاظت و استفاده­ی پایدار از تنوع زیستی، اقدام به عمل آورند و کاربرد گسترده­تر آنها را با اخذ موافقت و دخالت دادن صاحبان چنین دانش­هایی بهبود بخشند»(ص48).

از آنجا که روح غالب بر کنوانسیون، تقدیس مالکیت خصوصی و استمرار شیوه­های مبتنی بر بیشترین سودجویی است، سهمی برای “احترام” به داشته­های جامعه­های بومی که غالبا محروم هستند، در نظر گرفته شده­است. به عبارت دیگر، با به رسمیت شناختن حق این جامعه­ها در مالکیت بر “دانش­ها و نوآوری­ها”ی خود، حقوق مالکانه­ی جامعه­های برخوردار از ثروت و دانش بسیار، تثبیت و تقدیس شده­ است. اما، داشته­های جوامع بومی و محلی، بیشتر مبتنی بر منابع طبیعی است که ارزش مبادلاتی کم دارند، و به علاوه، راه­های ثبت حق مالکیت معنوی این گونه داشته­ها به دلیل ماهیت جمعی و سنتی آنها بسیار دشوار، و کم و بیش پرهزینه است.

تقریبا تمامی متن کتاب به نظام مالکیت معنوی، موضوع حمایت از دانش­های سنتی در این نظام، و حقوق مالکان اختصاص دارد، و برخلاف تیتر آن، در کتاب هیچ بحث مشخصی در زمینه­ی جایگاه حفاظت از تنوع زیستی در جامعه­های محلی و بومی نشده­است. خریدار کتاب، به احتمال زیاد آن را برای یافتن مصداق­هایی از زندگی هماهنگ با محیط زیست بومیان تهیه کرده­است، اما به جای آن، جمله پردازی طولانی درباره­ی مالکیت معنوی، قراردادهای ناظر بر این امر، ثبت اختراعات، ثبت نشان­های صنعتی و مانند این­ها، می­بیند. در واقع، بهتر بود که نام کتاب، فقط “مروری بر راه­های عملی حمایت از دانش بومی و سنتی” می­بود، و عبارت “تنوع زیستی” دوبار در تیتر تکرار نمی­شد. به نظر می­رسد که گنجاندن این عبارت در عنوان کتابی که برای سازمان حفاظت محیط زیست تهیه شده، در واکنش به موضوعی باشد، که گردآورنده در صفحه­ی192 به آن اشاره کرده­است: با عضویت رسمی ایران در سازمان­های جهانی مالکیت فرهنگی از اواخر سال1380، “شورای عالی هماهنگی مالکیت فرهنگی” در ایران شکل گرفته، اما «در ترکیب شورای مذکور، نقش سازمان حفاظت محیط زیست نادیده گرفته شده است.»

در هیچ جای کتاب، یک مثال مشخص و مستدل، از موثر بودن دانش­های سنتی یاشیوه­های زندگی بومی بر حفظ تنوع زیستی دیده نمی­شود، اما کلی گویی­هایی، مانند این که «هدف دانش های قدیم یا همان دانش بومی، به نوعی تنظیم خرد ورزانه میان انسان و طبیعت بوده تا نه به نابودی طبیعت و نه به هلاکت انسان بیانجامد»(ص183) فراوان به چشم می­خورد. خواننده­ای که تشنه­ی دریافت مطالبی در زمینه­ی نقش جامعه­های انسانی در حفظ یا نابودی زی­گونگی (تنوع زیستی) باشد، با خواندن پاراگراف­های طولانی و نثر کسل کننده­ی این کتاب، چیزی در نمی­یابد. اما در عوض، استنتاج­های شگفت­آوری را می­بیند. مثلا گاه، تعریف گردآورنده از دانش­های بومی، به دشمنی با دانش امروزین نزدیک می­شود: «دانش­های بومی [برخلاف دانش و صنعت امروزین] حاوی اصول راهنمای بسیار دقیق [در زمینه­ی استفاده از انرژی­های تجدیدپذیر] بوده و کلید حل بحران را در اختیار دارند»(ص192). در این مورد هم مانند بسیاری موارد دیگر، هیچ مصداقی ذکر  نشده است.        

واقعیت این است که انسان از هزاران سال پیش، از آن زمان که راه خود را از تمامی موجودات زنده­ی دیگر جدا کرد و با استفاده از ابزار و آتش به رودرویی با طبیعت پرداخت، دانسته و ندانسته در جهت نابودسازی تنوع زیستی گام برداشته است. ادوارد ویلسون، در کتاب با ارزش تنوع حیات (ترجمه­ی عبدالحسین وهاب­زاده، انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد،1384) بیان می­کند که ورود سرخ­پوستان قدیم در 11000 تا 12000 سال پیش به قاره­ی آمریکا، سبب نابودی شمار زیادی از گونه­های بزرگ پستاندار و پرنده شده، یا ورود انسان به زلاندنو در حدود سال 1000 میلادی، باعث نابودی پرنده­ی بزرگ موآ شد، و بومیان استرالیا که در حدود 30000 سال پیش از اندونزی وارد آن قاره شدند، عامل نابودی تعدادی از پستانداران بزرگ بوده­اند (ص284تا289). البته، این نیز واقعیت دارد که سودجویی سرمایه دارانه، در یکی دو قرن اخیر با تصرف عرصه­های طبیعی و به مالکیت در آوردن آنها، روند نابودی گونه­ها را شدتی باور نکردنی بخشیده که با دوران­های پیش قابل مقایسه نیست. حتی در کتاب مورد بحث ما (تنوع زیستی و دانش سنتی)، در یکی دو جمله به این موضوع اشاره شده است: «…در نظام نوین سرمایه­داری…خردنگری و سودجویی فردی، با بهره­گیری از ابزارهایی چون تبلیغات… بر روح بسنده کردن به کم و تضمین آینده غلبه کرده­است»(ص191).

خلاصه آن­که در این کتاب، موضوع تنوع زیستی اصولا طرح نشده یا در بیشتر جاهایی که به آن اشاره شده، کم ربط یا بی­ربط با مبحث اصلی کتاب و واقعیت­های علمی و تاریخی طرح شده است. کتاب، به شکلی نمونه­وار یک کتاب سازی سفارشی به سبک سازمان­های دولتی ایرانی می­نماید که با به کار بردن مکرر عبارت­های سازمان ملل پسندانه -مانند توانمندسازی، ظرفیت­سازی، جامع­نگری، مدل­بندی، …-  نسخه­ای خوش­آیند به مذاق این تشکیلات مدافع نظام اقتصادی غالب بر جهان فراهم ساخته­ است.

زبان کتاب، در بیشتر جاها خسته­کننده و در بسیاری موارد نامفهوم است؛ فقط برای مثال، نگاه کنید به پاراگراف دوم صفحه­ی 22، پاراگراف اول صفحه­ی 74، پاراگراف آخر صفحه­ی 175، پاراگراف دوم صفحه­ی 211. آن ها را چند بار بخوانید و ببینید چیزی در می­یابید؟! کتاب، همچنین دارای غلط­های املایی، انشایی و تایپی پر شماری است که ذکر آن ها کسل کننده خواهد بود.