ببر غمگين، خرس غمگين، شير غمگين است

یک شیر دیگر باغ وحش هم از بین رفت.یاد یک شعر از مصطفی رحماندوست افتادم.


ببر غمگين، خرس غمگين، شير غمگين است


لاك پشت پير غمگين است


سار غمگين، باز غمگين است


گرچه ميمون مي پرد بالا و پايين، باز غمگين است


نه صداي زوزه گرگي


نه غريو غرش شيري


فكر جنگل، فكر دريا، آسمان آبي پرواز


برده از لب آرزوي خواندن آواز


بلبل و موش و عقاب و مار غمگين است


باغ وحش شهر ما بسيار غمگين است