شاید بهانه باشد و شاید هم دلیل برای ننوشتن.اما دلگیرم
دلم نمی آید در مورد دریاچه ای بنویسم که در کنارش بزرگ شده ام و حالا به قول همشهری نفس های آخر را می کشد؛ و آقای مسئول (!) میگوید مشکل،مشکل تغییر آب و هوا و اقلیم است.نمی توانم!
نمی توانم از یادگاری هایی بنویسم که برای تمام ما خاطره و برای نسل های بعدی تجربه اند و نابود می شوند.
به دنبال کاری بزرگم.هدفی مشخص و شاید دور !!!!!!فقط خدا کند که بشود.خدا کند!
پ.ن: تقریبا روزی یکبار سر میزنم و وبلاگ دوستان رو مطالعه می کنم.اما خب چون هر روز میام دلیل بر هر روز نوشتنم نمیشه!