متن خوانده شده توسط حسن گرامی (سرپرست تیم صعود ترانگو در تابستان 91 ) درهمایش گرامی داشت یاد صعود کنندگان مسیر ایران بر برودبیک
نقش کردم رخ زیبای تو بر خانهی دل
خانه ویران شد و آن نقش به دیوار بماند
نقشآفرینان رخ زیبای ایران بر دل کوههای سرکش قراقوروم، از آن فراز شکوهمند فرود نیامدند تا کار بزرگشان با پیرنگی رازآمیز و ماندگار در دلهای مشتاق ما جای بگیرد. سرنوشت چنین بود…! شاید هم به شیوهی آشنا در این سرزمین سختی کشیده، نمیبایست چنان پیروزی سترگ، به سادگی و بی هیچ شور سوزناک، کام ما را شیرین میساخت!
آیدین، پویا، و مجتبی به آن کوه بلند نرفتند تا بازنگردند و قهرمان شوند…، آنان رفتند تا «بر تن یک کوه هشت هزار متری، یادگاری خودشان را بنویسند… تا نام ایران را حک کنند… تا دوباره زنده شدن را زمزمه کنند». اما، سرنوشت چنین بود که با آن کوه درآمیزند و یادگاریشان را نه فقط با عرقریزان روح، بلکه با پوست و گوشت خود نیز نقش زنند… و چنین شد که به سان قهرمانان، به جایگاهی دست نیافتنی دست یافتند.
آیدین! نامهات را چنان که خواسته بودی، پس از رفتنات از ایران خواندیم؛ بیپرواییات در نوجویی را، هم ستودیم و هم از آن بر خویش لرزیدیم. اما، به توانایی و چیرهدستی تو در کوهستان باور داشتیم و به خود دلداری میدادیم که از پس این دشوار برخواهی آمد!
پویا! خندههای تو نمیگذاشت که پنداری کج به خویش راه دهیم؛ تو، میدانستی که چه میکنی و چه در سر داری. تو بر بلندترین ستیغ کوهستانی ایران، در سرمایی که کم از زمهریر هیمالیا نداشت، مسیری را پیمودی که هیچ کس تا آن گاه در زمستان نپیموده بود.
مجتبی! تو نجاتگر بودی؛ مگر میتوانستیم باور کنیم که نجات بخواهی؟! تو با آن کوه بلند از دو سال پیش طرح دوستی ریخته بودی؛ مگر میشد که بر تو سخت گیرد؟! شاید، بس که بر تو عاشق بود، در کنار خویش نگاهت داشت… .
عدهای گفتهاند، و خواهند گفت که «هیچ چیز، حتی نوآوری، ارزش این جانهای ارزنده را ندارد»؛ آری! اما مگر شما – یا ما که دوستدار کارتان بودیم- قرار بود چیزی را با چیزی تاخت بزنیم؟! مگر شما، حساب سود و زیان را کرده بودید؟! مگر شما جز به پیروزی به چیز دیگری اندیشه میکردید؟! نه! اما، شما سادهگزین نبودید، و از تکرار ملول بودید، و در راهی که برگزیده بودید، از ملاحظهکاری آدمهای عافیتجو بسیار دور بودید. اگر انسانهایی چون شما نبودند، جهان بسی ملالآور میبود! شوری که شماها می آفرینید، جهان را نو میسازد و ما را به پیش میراند.
کجا و کی، حسابگریهای مصلحتاندیشانه و بیخطر، افقی نو فرا راه انسان گشوده است که در این پهنهی پرماجرا بتواند؟! خاطرتان را گرامی میداریم به خاطر همین بلندنظری.
**********
“مسیر ایران” اینک فرا روی کوهنوردان ایران و جهان گشوده است! این مسیر، چرخشی کیفی در جادهی پیشرفت کوهنوردی ما گشود و همانگونه که آیدین نوشته بود: «پایانی شد که آغازی بلندپروازانهتر را نوید میدهد و تیر خلاصی است بر نتوانستنها…». چه بازی شگرفی بود که آن سه، کار نو را به پایان رسانند و در مسیر کهنه زمینگیر شوند! شاید، تا نشان دهند که در نوجویی است که اوج میگیریم و در کهنهها است که درجا میزنیم!
بیایید نگذاریم که میراث برجا مانده از آن سه کوهمرد، با تفسیری کژاندیشانه، توجیهگر تنآسایی ما باشد و نوجویی را پس زنیم. بیایید، اگر کوهستان را پهنهای برای آزمودن خویش و چیره شدن بر ناتوانیهامان میدانیم، راه آنان را ارج نهیم و باز هم مسیر نو بگشاییم.
اگر آنان باز میگشتند، حتما مکتبی را پایه میگذاشتند که در آن، درس نوآوری و گذشتن از مرزهای بازدارنده را میدادند؛ اکنون، بر ما است که نگذاریم این مکتب تازهتاسیس در ایران، بی آموزگار و شاگرد بماند. شکی نیست که کم و کاستیهای آن برنامه، اشکالهای خودمان، و کوتاهیهای دیگرانی که میتوانستند همیار باشند، نیز باید در این مکتب واکاوی شود.