برودپیک و کوه‌نوردی به سبک جسورانه

سهند عقدایی- روزنامه‌ی اعتماد

 برای نقد هر اثر انسانی، باید نخست قوانین حاکم بر آن را شناخت و آنگاه در چارچوب آن اصول، وفاداری آن اثر را به ارزیابی نشست. این اثر انسانی می تواند یک ایده هنری باشد، یک تئوری علمی یا یک روش اجرایی باشد که در حوزه های اجتماعی به عمل در می آید. در عرصه ورزش نیز سبک های متفاوتی وجود دارند که ورزشکاران و مربیان وفادار به آن، بنا به اصول آن سبک، تاکتیک های ورزشی خود را از آن استخراج می کنند.

در عرصه کوهنوردی و هیمالیانوردی نیز چنین است و می توان صعودهای کلاسیک و صعودهای سبکبار را به عنوان دو سبک اصلی و پرطرفدار در این رشته برشمرد. تلاش برای نخستین صعودها در هیمالیا که از حدود یک قرن پیش آغاز شد به روش محاصره یی انجام می گرفت که امروزه از آن با عنوان کلاسیک نیز یاد می شود. در این روش کوهنوردان زیادی در قالب یک تیم فعالیت می کردند که گاه تعداد اعضای تیم به چند ده نفر می رسید. عده یی برای آماده سازی مسیر صعود به نصب طناب های ثابت می پرداختند: عده یی دیگر تحت عنوان باربران ارتفاع در مسیرهای آماده شده تجهیزات کوهنوردی، اغذیه و کپسول های اکسیژن را به ارتفاعات بالاتر حمل می کردند، برخی وظیفه دایرکردن کمپ ها را بر عهده داشتند، عده یی به عنوان تیم پشتیبان و امداد در کمپ های بالاتر مستقر می شدند و نهایتا چند نفری هم کارشان صعود نهایی و رسیدن به قله بود و این افراد در طول صعود کمترین فعالیت بدنی را انجام می دادند تا انرژی شان برای حمله نهایی حفظ شود. بدین لحاظ این تلقی هم بی معنی نبود که صعود یک کوه نه با اتکا به توان فاتحان قله که با تجمیع انرژی کوهنوردان پرشمار یک تیم بزرگ انجام می شد.

اما در دو، سه دهه اخیر، سبک دیگری در هیمالیانوردی رواج یافت که صعود سبکبار نامیده می شود.

اصل کلی حاکم بر این سبک آن است که کوهنورد تنها به اتکای توان خود صعود می کند یا به بیانی دیگر هر صعودی در حد توان و مهارت فرد صعودکننده تعریف شود. در این روش به خدمت گیری گروهانی از کوهنوردان و باربران برای صعود افرادی انگشت شمار از اعضای تیم مجاز نیست. روح حاکم بر سبک صعود سبکبار، همکاری های تیمی را نیز تنها در قالب به اشتراک گذاشتن انرژی اعضای تیم -که همگی از حق برابر برای صعود برخوردار خواهند بود – معنی می کند: نه اینکه عده زیادی از افراد تیم، انرژی خود را به تعداد اندکی تفویض کنند. این اصلی است که کوهنورد وفادار به سبک صعود سبکبار، خود را به آن ملزم می داند تا به واسطه این محدودیت خودخواسته، به توانایی های خودش بیشتر متکی باشد، عیار و خلوص تلاش انسانی خود را در برابر کوهستان بالاببرد و بهره جویی یک جانبه از انرژی های دیگران را برای صعود خود به حداقل برساند.

البته پر واضح است که در این سبک صعود، کوهنورد خطرپذیری بیشتری را نیز آگاهانه انتخاب می کند. روش صعود سبکبار در قله های 8000 متری هیمالیا، نخستین بار توسط رینولد مسنر و پیتر هابلر در سال 1975 در صعودبه قله گاشربروم 1 به کار گرفته شد. مسنر چند سال بعد به همراهی هانس کامرلندر، به همین روش تراورس بزرگی بین قلل گاشربروم 1 و 2 انجام داد. این دو در مدت نزدیک به یک هفته، با حداقل تجهیزات و غذا که تنها برای زنده ماندن شان کفایت می کرد، چندین شب در ارتفاعات نزدیک به 8000 متر شب مانی کردند و پس از صعود دو قله، از مسیری دشوار و خطرناک پایین آمدند و بدین سان به این تابوی کوهنوردی پایان دادند که قله های 8000 متری را تنها با فعالیت گروه های پر تعداد و برقراری کمپ های متعدد، قابل دستیابی می دانستند.

سومین برنامه گشایش مسیر ایران بر قله 8051 متری برودپیک نیز از آغاز بر اصول کلی صعودهای سبکبار طراحی شده بود. تیم باشگاه آرش نخستین بار در سال 1388 مسیر خود را از کمپ اصلی تا کمپ سوم گشایش کرد. برنامه آن سال اگرچه با ثابت گذاری، صعودهای رفت و برگشتی و برقراری چند کمپ میانی انجام شده بود اما اصل مهم کوهنوردی سبکبار که همانا اتکای اعضای تیم به توان خود و عدم استفاده از باربران ارتفاع است، در آن رعایت شده بود. سال 1390 تلاشی برای ادامه گشایش مسیر انجام شد که موفق نبود تا اینکه امسال دوباره تیم باشگاه آرش به منطقه رفت و پس از صعود و حمل بار از مسیر عادی تا کمپ سوم، تلاش نهایی خود برای گشایش مسیر تا قله اصلی را به مرحله اجرا درآورد. در حمله نهایی، ابتدا هر 5 نفر اعضای تیم بر آن بودند که همگی در صعود شرکت کنند اما در روز دوم، دو نفر به خاطر خستگی یا مشکلاتی مشابه از ادامه صعود انصراف داده و به کمپ سوم برمی گردند و عملاآیدین بزرگی، پویا کیوان و مجتبی جراحی، سه نفر از اعضای جوان تیم، گشایش نهایی مسیر را بر عهده می گیرند. ایشان پس از سه شب مانی در ارتفاعات بین 7300 تا 7800 متر، عصر روز چهارم، از مسیری جدید به قله برودپیک می رسند، آنگاه بازگشت را از مسیر عادی پیش می گیرند که متاسفانه در فرود از قله فرعی برودپیک دچار اشتباه شده، به میان صخره هایی غیرقابل عبور، خارج از مسیر عادی منحرف می شوند و بعد از یکی، دو روز تلاش بی سرانجام، با پایان یافتن آذوقه، کپسول های گاز و پاره شدن چادرشان زمینگیر شده و با وجود مقاومتی مثال زدنی در مرگی تدریجی جان می بازند.

در بررسی اشتباهات برنامه، صحبت های مختلفی شده است. در این میان، برخی نظرات اساسا با سبک صعودی که این تیم برای خود انتخاب کرده بود مغایرت دارد. مثلامی گویند چرا یک گروه قوی پشتیبان از قبل در نظر گرفته نشده بود یا اینکه باید افراد دیگری در این تیم حضور داشتند که به موازات گشایشگران، از مسیر عادی، قله را صعود و در بازگشت ایشان را تا کمپ های پایین همراهی می کردند. عده یی به اینکه صعود با حداقل امکانات شب مانی و آذوقه طرح ریزی شده بود ایراد می گیرند و اساسا بیواک در ارتفاعات بالارا کاری دور از عقل می دانند. بعضی نیز مدعی هستند این جوانان، چون پیش تر تجربه صعود به ارتفاعات 8000 متری را نداشتند، اساسا نباید به این برنامه اعزام می شدند. به نظر من این گونه پیشنهادات بعد از واقعه، نه تنها با شیوه سبکباری که افراد این تیم، آگاهانه انتخاب کرده بودند مغایرت دارد بلکه توانایی های ارزشمند این کوهنوردان را نیز دانسته یا ندانسته انکار می کند. به جرات می توان گفت ایشان در سال های گذشته، توانایی خود را تا بالاترین سطوح کوهنوردی ایران ارتقا داده بودند. دشوارترین صعودهای فنی و زمستانی را تجربه کرده بودند و تلاش های درخوری در صعود ارتفاعات 7000 متری هیمالیا داشتند. به واقع صعودهایی که آیدین بزرگی و پویا کیوان در یک سال اخیر و تا پیش از برنامه برودپیک انجام داده بودند، اگر نه بی همتا، اما کارهایی بودند که شاید هر 10 سال یک بار در عرصه کوهنوردی ایران با آن مواجه بوده ایم. انتخابی نیز که این سه تن و دیگر اعضای تیم در شیوه دشوار و خطرپذیر صعود سبکبار داشتند با آگاهی درست بر توانایی ها و انگیزه های بالای خودشان بود و تصمیمی حرفه یی و قابل احترام است. به پایان رساندن گشایش مسیر و از آن دشوارتر مقاومت جانانه یی که این قهرمانان در روزهای حادثه از خود نشان دادند گواه گویایی است بر ارزیابی درستی که ایشان از توانایی های خود داشتند.
    
    نتیجه
    باید توجه داشت که در بررسی اشتباهات این صعود، نباید اصالت شیوه ممتاز کوهنوردی آن را مخدوش کرد. به نظر من ایرادهای این صعود را که به حادثه تلخ بی بازگشت آیدین و پویا و مجتبی انجامید، باید اما در جایی دیگر جست. اشتباهاتی اجتناب پذیر که می توانست با وجود وفاداری به سبک خودخواسته شان رخ ندهد و امروز این قهرمانان در کنار ما باشند. مواردی نظیر تصمیم گیری دیرهنگام ایشان به بازگشت یا مسیریابی اشتباه در پایین آمدن از قله فرعی، یا ارتباط رادیویی با سرپرست که به خاطر نقص بی سیم در حساس ترین لحظه ها قطع شده بود یا هرآنچه بعد از شنیدن گزارش بازماندگان این تیم به آن پی ببریم. اشتباهاتی که احتمالا پیش از این نیز در کوهنوردی رخ داده اند و یقینا بسیاری از آنها با پیش اندیشی و دقت به جزییات، قابل رفع می باشند. گو اینکه بعضی اوقات نیز با وجود برنامه ریزی ها باز به سبب خطاهای انسانی، کوهنوردان مرتکب آن می شوند. اما واقعیت آن است که شرایط دشوار کوهستان گذشتی ندارد و یک اشتباه کوچک، می تواند دومینوی مرگ کوهنورد را به حرکت بیندازد.