من از یادت نمی کاهم

چیزی نمی توانم بگویم، سخنان تاثیر گذار محمد درویش حرف دل بیشتر طبیعت مردان بود، حرف طبیعت بود:

“…حکایت
این سلطان بی رقیب طبیعت ایران، حکایت آن بوته‌ی خشک گونی است که استاد
شفیعی کدکنی، سال‌ها پیش در وصف بزرگ‌منشی و وقارش چنین سروده بود:

 در هجوم تشنگی، در سوز خورشید تموز

 پای در زنجیر خاکِ تفته می‌نالد گَوَن

 روزهـا را مـی‌کنـم، پیمــانه، با آمـد شدن

 غوک نی زاران لای و لوش گوید در جواب:

 چند و چند این تشنگی خود را رها کن همچو ما

 پیش نه گامی و جامی نوش و کوته کن سخن

 بوته‌ی خشک گَوَن در پاسخش گوید: خَمُش!

 پای در زنجیر، خوش‌تر، تا که دست اندر لجن…”

و اینکه می بینی دریاچه ارومیه، میانکاله، گاو خونی و تمام طبیعت ایران -چه از بین رفته، چه زنده و چه نیمه جان- می گریند چون یکی دیگر از حامیان سخت کوش خود را از دست دادند. روحش شاد و یادش گرامی

Posted in: دسته‌بندی نشده