حرکت به سوی قلهی کازبک، و حال خرابِ من
از روزی که از تفلیس به سوی جوتا راه افتاده بودیم (21 شهریور)، شاید به علت خودروسواری چند روزه در جادههای پر پیچ و خمف و شاید هم به علت خوردن خوراکهای متفاوت، یا آلودگی و … حالت تهوع و اسهال داشتم. در شب نخستی که در جوتا بودیم، حالم بسیار خراب بود و این وضعیت با شدت کم و بیش تا بامداد 26 شهریور که در یک تیم شش نفره (جرج، سارا، کوین، ناز، ویکتوریا، و من) از پناهگاه بتلمی به سوی قله راه افتادیم، ادامه یافت. در این روز، حدود ساعت سه بامداد حرکت خود را آغاز کردیم، و حدود ساعت هفت به حوالی یال غربی قله رسیدیم. در اینجا، قرار شد که کرامپونها را ببندیم و همطناب شویم؛ من که دو سه بار “بیرونرَوش” داشتم و احساس ضعف میکردم، تصمیم به بازگشت گرفتم. ناز هم گفت که مایل به صعود نیست، و با من برگشت. ما دو نفر حدود سه ساعت بعد به پناهگاه رسیدیم. چهار تن دیگر، حدود ساعت 11 به قله رسیدند و حدود سه بعد از ظهر به پناهگاه برگشتند.
در همین روز، جیم، کارستن، و مخیتار از شیب یخی- برفیِ 50-45 درجه در سمت شرق کازبک که بسیار کمصعود است، به سوی قله رفتند و آن را صعود کردند و زودتر از دیگران به پناهگاه برگشتند.
در روز 27 شهریور، تیم و آندره از مسیر عادی قله را صعود کردند. همچنین اریک به تنهایی از مسیر شرقی تا قله رفت و از مسیر عادی به پناهگاه و از آنجا به سرعت به سوی کازبکی برگشت؛ به طوری که در نزدیکهای کلیسای گرگتی به ما که حدود 9 صبح از پناهگاه به سوی پایین راه افتاده بودیم، رسید(4).
عصر روز 27 شهریور، همگی در مهمانپذیر کازبکی بودیم. روز بعد گردشی در شهر کوچک کازبکی داشتیم و سپس به تفلیس رفتیم. روز 29 شهریور را به گشت در تفلیس گذراندیم و روز پس از آن به ایروان رفتیم، شام آخر را در آنجا در یک رستوران دور هم خوردیم. در روز 31 شهریور، همگی (به جز مریآن و لیدیا که پروازشان در روز بعد بود) به سوی شهرهای خود راه افتادیم؛ من با اتوبوس به سوی تهران، و دیگران با هواپیما. توضیح این که محمد با هواپیما در روز 30 شهریور، و حسن با تاکسی و اتوبوس سه روز پیش از او راهی تهران شده بودند؛ هیچ یک از آن دو به کازبک نیامده بودند.
افسانهی کازبک (داستان امیرانی)
در فرهنگ مردمی گرجستان، کوه کازبک با افسانهی امیرانی (Amirani) پیوند دارد. این افسانه که قدمت آن به دو تا سه هزار سال پیش برمیگردد، شبیه به داستان یونانی پرومته است؛ امیرانی آتش را از خدایان ربود و به انسان داد و خدایان به جرم این کار، او را در غاری در کوه کازبک به زنجیر کشیدند تا عقابی جگر او را بخورد. اما، او هر شب بهبود مییابد تا برای همیشه شکنجه شود.
این داستان، همچنین یادآور اسطورههای ایرانی زندانی شدن فریدون و به بند کشیده شدن ضحاک در کوه دماوند است.
غار بتلمی (که ما آن را ندیدیم) گویا مکانی برای خلوت گزیدن مسیحیان ارتدکس بوده و آنگونه که در موزهی شهر کازبکی نوشته بودند، «مرتفعترین کلیسای جهان» است و شامل صدها مترمربع زیربنا است.
نخستین صعود کازبک
نخستین صعود مستند قلهی کازبک را کوهنوردان انگلیسی: داگلاس ویلیام فرشفیلد (Douglas William Freshfield)، مور (A.W. Moore)، و تاکر (C. Tucker) از آلپاین کلاب (The Alpine Club ، نخستین باشگاه کوهنوردی جهان) به همراه راهنمای فرانسوی فرانسوا دوواسود (François Devouassoud) در سال 1868 به انجام رساندند.
پینوشت
4) در ویکیپدیا میتوانید اطلاعات، عکسها، و پیوندهای خوبی که مسیر صعود را نشان میدهند، بیابید: https://en.wikipedia.org/wiki/Mount_Kazbek