دربند، خاطره ی جمعی تهرانی ها

مقاله ی زیر را در سال 82 به مناسبت اعلام خیابان دربند از سوی سازمان میراث فرهنگی به عنوان “اثر ملی” نوشتم و در روزنامه ی همشهری 5/6/82  چاپ شد. اما، از آن سال تا کنون، با وجود ثبت ملی این محور، اقدام محسوسی در حفظ و ارتقای وضع بناهای تاریخی و درختان و یا گورستان با ارزش ظهیرالدوله و…  صورت نگرفته است. برعکس، برای مثال بنای آجری ارزنده ای که در این مقاله از آن یادشده (خیابان دربند، روبروی شهرداری ناحیه) و عکس سردر آن را در این جا می بینید، تقریبا به مرحله ی فروپاشی کامل رسیده و کاشی زیبای سر در آن (با عبارت “یا حیدر”) هم کنده شده است. 011040.jpg

البته، از کارهای مرمتی، یکی این که چند سال پیش دستی به سر و روی بنای آجری دور میدان دربند کشیده شد که این اقدام به هیچ وجه کافی نیست.

در مقاله، به جایگاه منطقه ی دربند در تاریخ کوه نوردی ایران و به موردهایی که این میراث را تهدید می کند اشاره کرده و پیشنهادهایی داده ام.

متن کامل مقاله:

دربند، خاطره­ی جمعی تهرانی­ها

 

اوایل گل سرخ است و انتهای بهار         نشسته­ام سر سنگی کنار یک دیوار

جوار دره­ی دربند و دامن کهسار         فضای شمران اندک زقرب مغرب تار

 

در طرح پیشنهادی سازمان میراث فرهنگی برای اعلام “محور تاریخی و طبیعی دربند” شمیران به عنوان اثر ملی، اسکندر مختاری معاون حفظ و احیای میراث فرهنگی استان تهران به درستی و بجا اشاره کرده­ است که «دربند بخشی از خاطرات گذشته­ی همه­ی نسل­های ساکن تهران است» (همشهری19/3/82).

شعر بالا از میرزاده­ی عشقی شاعر آزادی­خواه و پرشور (1303-1272) که آن را در آخرین سال عمر کوتاه خود -اوایل دوره­ی خفقان رضاشاهی- سروده، شاهدی است بر صحت آن مدعا و بیان­گر این که تهرانی­ها، دست کم از هشتاد سال پیش، برای کوه­پیمایی یا هواخوری، و نیز برای مراوده­ی اجتماعی به دربند می­رفته­اند. و حال اگر بگوییم این خیابان پای توچال، با درختان کهن­سال و حال و هوای خاص خود بخشی از هویت شهر تهران، و از معدود جاهایی است که اهل این شهر می­توانند دست مهمانان از شهرستان یا خارج آمده­ی خود را بگیرند و با آنان شبی را در آنجا خوش بگذرانند بی­راه نگفته­ایم.

در منطقه­ی دربند و حوالی آن، به جز درختان صد ساله و شاید دویست ساله -که هنوز سرسختانه در محاصره­ی آسفالت و بتون و حفاری­های پی­درپی مقاومت می­کنند- وزیبایی چشم­گیری به خمش­ها و پستی و بلندی خیابان اصلی و کوچه­های منطقه داده­اند، آثار بسیار دیگری هم به چشم می­خورد که هریک نمونه­ی معماری دوره­ای از تاریخ شهر، یا پدیده­ای با ارزش ذاتی دیگر است: محوطه­ی بی­مانند کاخ­های سعدآباد که ضلع شرقی آن به خیابان دربند منتهی می­شود؛ مرقدهای امامزاده صالح(ع)، امامزاده قاسم(ع) و امامزاده ابراهیم(ع) هر یک در فاصله­ی کمی از این خیابان؛ چند ساختمان آجری جالب توجه در میدان دربند و نزدیک میدان سربند (احتمالا مربوط به اوایل دوره­ی پهلوی)؛ گورستان ارزشمند ظهیرالدوله که آرامگاه جمع قابل توجهی از نوازندگان و شاعران و ورزشکاران و دیگر شخصیت­های برجسته­ی کشور است؛ باغ­ها و درختستان­هایی که از تیغ بی­رحم بساز و بفروشی در امان مانده­اند – مانند باغ ملک و درختستان­های گلاب­دره و باغ شاطر و یک­باغ و وزباد- و یک رودخانه­ی کوچک با آب شفاف و خنک در تابستان که در این شهر گرم و خشک، به تعبیر حافظ “شیوه­ی جنات تجری تحت الانهار” دارد… . هریک از اینها به تنهایی کفایت می­کند که مدیران و مردم عادی شهر، در حفظ این منطقه به عنوان یک کانون هویتی و بخشی از دارایی مشترک و بی­بدیل خود بکوشند.

در اینجا، برای معرفی یک جنبه از ارزش­های ویژه­ی دربند، به نقش و جایگاه آن در شکل­گیری و ادامه یافتن ورزش کوه نوردی اشاره می­کنیم. در ایران، شکل­گیری “ورزش” کوه­نوردی یعنی رفتن به کوه برای پیاده­روی صِرف و تمرین دادن بدن و استفاده از محیط طبیعی برای تحرک، تقریبا هشتاد سال می­گذرد. شاید از نخستین اشاره­هایی که در ادب فارسی به کوه گشت به مفهوم امروزین آن شده­است، همان نمایش­نامه­ی انتقادی”ایده­آل پیرمرد دهگان” سروده­ی میرزاده­ی عشقی باشد که دو بیت آن در بالا نقل شد؛ عشقی در ادامه می­گوید:

ز مرگ مریم، اینک سه روز بگذشته     سر مزار وی، آن پیرمرد سرگشته

من از سیاحت بالای کوه برگشته        نشسته رخ به زانوان خود هشته

این “سیاحت کوه” پایه­ی کوه­نوردی امروزین است، و جنس آن با کوه­پیمایی به منظور شکار، دام­پروری،  فعالیت­های علمی، تحرکات نظامی و… تفاوت دارد.

در ایران، اگرچه برنامه­ی گروهی پیمایش غار مغان خراسان به دست زنده­یاد منوچهر مهران و غلامحسین فاضل خورشیدی و … در سال 1311 و نیز صعود آنان به دماوند در 1312 را سرآغاز ورزش کوه­نوردی به شکل جدی و باشگاهی آن دانسته­اند، اما منطقه­ی دربند و کوه توچال نخستین خاستگاه کوه­نوردی نوین و به­ویژه سنگ­نوردی ایران است. زنده­یاد محمود اجل (متولد1381 همدان) که عمر خود را در کوه­نوردی گذراند، در سال 1306 به توچال صعود می­کند، و با توجه به سابقه­ی وجود “جاده­ی ناصری” در توچال و رفت و آمد ناصرالدین شاه به شهرستانک از این طریق، و وجود روستای مرتفع پس­قلعه، می­توان حدس زد که کوه­پیمایی به مفهوم و ورزشی آن، حتی پیش از 1306 هم در توچال انجام می­شده است.

نخستین صعود مستند یک زن به قله­ای بلند در ایران، صعود خانم ملوک تیموری به توچال است که در سال 1315 انجام شده است.

پر رفت­ و آمدترین راه صعود به توچال، مسیر دربند- پس­قلعه بوده­است، و علت این امر می­تواند تزدیکی بیشتر و دسترسی آسان­تر این منطقه به تهران، و سرراست بودن مسیر قله در این قسمت باشد. نخستین تمرین­های سنگ­نوردی ایران از اواسط دهه­ی بیست، روی صخره­های اطراف میدان سربند (دیواره­ی مارتینان) آغاز شد، و پیشگامانی مانند امیرحسین امیرفیض و جلیل کتیبه­ای با تمرین در این منطقه، کم­کم (در نیمه­ی دوم دهه­ی 20) کار سنگ­نوردی را به منطقه­ی سنگی بندیخچال در بالای پس­قلعه رساندند و با به­کاربردن طناب و میخ، بنیان سنگ­نوردی ایران را گذاشتند. تمرین در این منطقه، به کوه­نوردان ایرانی آمادگی کارهای فنی بزرگ­تر را داد و پای آنان را به منطقه های دشوارتر و ناشناخته­تر مانند علم­کوه باز کرد. دسترسی ساده به منطقه­ی دربند و توچال، سبب ریختن ترس کوه­نوردان از صعود در زمستان شد؛ در شرایطی که حتی فدراسیون کوه­نوردی در فصل زمستان عملا تعطیل می­شد، و این ورزش را خاص فصل­های گرم می­دانستند، کوه­نوردان پیشتاز مانند کاظم گیلان­پور، نورایر میناسیان، گغام میناسیان و جلیل کتیبه­ای در نیمه­ی دوم دهه­ی بیست، نخستین صعودهای زمستانی ایران را روی توچال به انجام رساندند. حتی کتیبه­ای یک صعود تکی در زمستان، و صعودی تکی و  شبانه را از راه سربند- پس­قلعه به توچال انجام داد(1324).

نخستین پناهگاه کوه­نوردی ایران، در ارتفاع 2700 متری این منطقه به نام اسپیدکمر، در سال­های 26-1325 به دست عده­ای از نخستین کوه­نوردان جدی ایران (کاظم گیلان­پور، دکتر گل گلاب و …) ساخته شد. و نخستین پناهگاه- هتل کوه نوردی ایران در سال1341 در منقطه­ی شیرپلا در مسیر دربند- توچال (ارتفاع 2750 متر) ساخته شد، و نیز نخستین مجسمه­ی کوه­نوردی ایران در سال 1342 در میدان سربند نصب شد.

گفتیم که بنیان سنگ­نوردی ایران در سربند و بندیخچال گذاشته شد؛ بندیخچال با مورفولوژی جالب توجهی که در نزدیک تهران مانند ندارد (محوطه­ای با تخته­سنگ­های بزرگ مورنی که یادگار آخرین دوره­ی پیش­روی یخچال­ها است)، مکان بسیار مناسبی برای ورزش طبیعی سنگ­نوردی است. چندین­دهه است که سنگ­نوردان تهران در اینجا کار می­کنند، و از نیمه­ی دوم دهه­ی شصت “سنگ­نوردی ورزشی” (صعودهای کوتاه بسیار دشوار و رقابتی) با حضور پیشگامان این رشته مانند زنده­یاد محمد داوودی،  مهدی فتاحی، حسین رضادوست و دیگران در بند یخچال پایه­گذاری شد. نخستین مسابقه­ی سنگ­نوردی کشور در تاریخ 30/9/69 در بندیخچال (با داوری عباس محمدی)، و نخستین مسابقه­ی انتخاب تیم ملی سنگ­نوردی کشور در 1/6/71 در سربند (روی سنگ مارتینان) برگزار شد.

قله­ی توچال (3965 متر) که چشم­گیرترین و سترگ­ترین چشم­انداز طبیعی تهران و مانع بی­همتایی در برابر رشد سرطانی شهر از سوی شمال است، شاید پرصعودترین قله­ی چهارهزار متری جهان و از نادر کوه­های بلند باشد که در نزدیکی یک کلان­شهر قرار دارد. هر هفته در روزهای تعطیل، چندهزار نفر برای هواخوری و کوه­نوردی به دامنه­های جنوبی توچال می­روند که بیشترین تعداد این کوه­روان از راه دربند استفاده می­کنند. بنابراین حفظ منطقه­ی دربند با اصالت­های ذاتی و کهن آن، احترام به حق میلیون­ها انسانی است که به هوای پاک، چشم­انداز طبیعی، آرامش روانی، و تحرک جسمی نیاز دارند.

***

اشاره به چند مورد آسیب وارد شده به منطقه و کاستی­های موجود، شاید کمکی باشد در جلوگیری از آسیب­های بیشتر در آینده، و به­سازی منطقه:

ساختمان­سازی بدون توجه به بافت منطقه و کشش خیابان­ها تا حد مجتمع­های مسکونی متراکم که هیچ­گونه هم­خوانی با محیط کوهستانی و فضای سبز باارزش منطقه (درختان کهن­سال جایگزین نشدنی) ندارد. متاسفانه نه تنها اشخاص عادی، بلکه نهادهای دولتی هم برای برخوردن از خوانی که بالا رفتن نجومی قیمت زمین در شمیران فراهم آورده، به این امر دامن می­زنند. برای مثال، در شرایطی که در هیچ ساعتی از ساعات کاری روز، جایی برای ایستادن خودروها در این خیابان و مبادی ورودی آن مانند میدان تجریش وجود ندارد، یک مجتمع بزرگ تجاری-اداری در ابتدای خیابان جعفرآباد (نزدیک میدان تجریش) در حال ساخت است. در هریک از این ساخت­ و سازها، چند درخت قدیمی یا در همان ابتدا قطع می­شوند، یا در اثر بیرون افتادن ریشه­ها و ریخته شدن مصالح ساختمانی و سایه­اندازی بنا و دیگر بی­توجهی­ها از میان می روند.

جاده­سازی برای پس­قلعه یکی دیگر از عملیات تخریب­گرانه­ی دولتی است که باقطع درختان کهن­سال و نابودسازی باغچه­های ابتدای مسیر سربند- پس­قلعه شروع شده است. روستای پس­قلعه موقعیتی منحصر به فرد داشت که تعریف از آن می­توانست “یک سکونت­گاه ییلاقی به دور از هیاهوی خودروها در کم­ترین فاصله از پایتخت” باشد. به این ترتیب – و به شرط فراهم ساختن پاره­ای امکانات- جاذبه­ی گردش­گری بی­همتایی برای آن فراهم می­شد. اما آن­چه که پس از جاده­سازی اخیر برای آن قابل پیش­بینی است، از میان رفتن بسیاری دیگر از درخت­ها و باغچه­ها و حیاط­های بزرگ برای خیابان­بندی و ساختن پارکینگ و تعمیرگاه، و پر دود شدن محیط بسته­ی دره توسط خودرو­های بدسوز، و در نهایت به وجود آمدن بافت ناهمگونی است که نه شهر است ونه روستا،  نه امروزین است و نه قدیمی؛ مانند محله­ی آبک در همان نزدیکی­ها.

بی­توجهی به بناهای قدیمی، در این مورد، مثال­های زیادی می­توان زد: گسترش صحن امام زاده صالح(ع) به نحوی که بنای قدیمی آن به کلی تحت­الشعاع بناهای جدید و ناسازگار قرار گرفته و از آن محیط آرامش­بخش و درخت چنار تاریخی و صدهاساله هیچ نشانی باقی نمانده است. ضلع غربی این محوطه هم با سازه­ای مسقف شده که فضای آن را بیشتر شبیه به یک کارخانه­ کرده و یک درخت قدیمی باقی مانده، در درون سازه گرفتار و بی­جلوه شده است. همچنین می­توان بنای اداره­ی پست در میدان دربند را نام برد که نمای سیمانی و شکل ساده و سرد آن، یادآور معماری خاص آلمانی در دوره­ی پیش از جنگ جهانی دوم بود و چند سال پیش در یک بازسازی ، به نمای آجر سه­سانتی تغییر یافت که هیچ تناسبی با اصل آن ندارد.

در حال حاضر، به نظر می­رسد که محوطه­ی امامزاده قاسم، ساخنمان­های آجری اطراف میدان دربند، نمای کلانتری دربند، ساختمان آجری متروکه (جنب پلاک141) در خیابان اصلی دربند که گویا خانقاه بوده و دارای سردری نفیس با آجر است، نیاز به مرمت و نگهداری دارد. همین طور است در مورد باغ ملک و گورستان ظهیر الدوله که دیگران از آن بسیار گفته­اند.

 

تبدیل بستر رودخانه و جویبارهای منطقه-از جمله رودخانه­ی دربند- به کانال­های زمخت، که ظاهرا پس از سیل تابستان 1366 تجریش به عنوان راه حلی برای مقابله با سیل اجرا شده، نمای آنها را شبیه یک مجرای پساب کرده است، در حالی که می­شد دست کم در حد فاصل دو میدان سربند و دربند، با سنگ چینی، تراس بندی و درخت­کاری، هم حالت طبیعی رودخانه را حفظ کرد و هم امکان عبور سیلاب­های ناگهانی را بیشتر کرد.
افزایش بی­ضابطه­ی رستوران­ها و قهوه­خانه­ها ، و بی­نظمی آنها در مسیر سربند- پس­قلعه- آبشار دوقلو. بعضی از این واحدها هیچ­گونه معیار زیست­محیطی و بهداشتی را رعایت نمی­کنند، و پساب تمامی آنها مستقیما یا پس از نفوذ به چاه­های کم­عمق، وارد رودخانه می­شود.

 

ریخت و پاش زباله توسط گردش­­گران بی­مبالات و واحدهای غذاخوری که به ویژه در زیباترین بخش­های منطقه- کنار رودخانه، نزدیکی چشمه­ها، در درخت­زارها- چشم را سخت می­آزارد. در عین حال، شگفت­آور است که در سراسر خیابان دربند که به ویژه در روزهای تعطیل پذیرای انبوهی از مردم است، یک سطل زباله هم دیده نمی­شود.

 

ترافیک لجام گسیخته که به ویژه در روزهای تعطیل و شب­های تابستان بی­نهایت آزاردهنده، و اسباب شرمساری است. شهرداری و نیروی انتظامی می­توانند برای بعضی ساعات، از رفت و آمد خودروها (به جز خودرو های ساکنین محل و خودروهای امدادی) جلوگیری کنند.

بد نیست که شهرداری زمین جنب باغ ملک در مجاورت خیابان دربند را که تبدیل به”واحد خدمات موتوری” کرده، به وضعیت چند سال پیش (که پارکینگ بود) برگرداند، و بهتر این که آن را به شکل چند طبقه­ی زیرزمینی توسعه دهد.

 

در ارایه ی تاریخ صعودهای ذکر شده در این مقاله، از کتاب تاریخ کوه نوردی ایران نوشته ی داود محمدی فر و محمد علی ابراهیمی، و نیز شماره های گوناگون مجله ی کوه، و نوشته های استاد جلیل کتیبه ای استفاده شده است.