فیلم “جدایی نادر ازسیمین” از آثار کمیاب سینمای ایران، و قطعا یکی از پدیده های سینمای جهان است؛ به این دلیل ساده که علاوه بر خبرگان عالم سینما، من سینما نشناس هم مانند ده ها میلیون ایرانی و غیرایرانی دیگر که نه منتقد سینمایی هستند و نه کارشناس این رشته، از اول تا به آخر فیلم را دیدم و در آخر دلم می خواست که فیلم باز هم ادامه یابد! پس از دیدن فیلم نیز بارها و بارها، صحنه های آن را در ذهنم مرور کرده ام و مانند همان موقع که تماشایش می کردم، اشک در چشانم حلقه زده است (اعتراف می کنم که کمی احساساتی و “زود اشکریز”ام!). صحنه هایی مانند گفتگوی نادر و سیمین در دادگاه و آن جمله ی تکان دهنده ی نادر که «اگر پدرم دچار آلزایمر شده، من که نمی توانم او را از یادببرم!» یا اشک ریختن دخترکی که برخلاف میلش، به خاطر پدر دروغ گفته است، و آن صحنه ی دراماتیک شستن پدر در حمام و گریستن پسر… ، همچنین جمله ی به یاد ماندنی «یک پایان تلخ، بهتر از تلخی پایان ناپذیر است».
فیلم می توانست فقط یک ملودرام باشد؛ سرگرم کننده، خنده دار، گریه آور، با پایان خوش، با نتیجه ی اخلاقی، و مانند این ها… ، اما “جدایی” چونان خود زندگی، در بردارنده ی تعلیقی سهمگین است که هرگونه داوری درباره ی بازیگران را به چالشی پررنج بدل می سازد. آیا می توان درد آن مرد بدهکار و گرفتار را که از همسرش می خواهد به دروغ سوگند یاد کند، نادیده گرفت و محکوم اش کرد؟! آیا می توان رنج زنی را که از ترس بی ثباتی شرایط کشورش می خواهد دخترش را به خارج ببرد و در این میان پدرشوهر را نادیده می گیرد، بی پایه دانست؟! آیا می توان زنی را که عوض کردن شلوار یک پیرمرد بیمار را گناه آلود می پندارد، وسواسی خواند؟!
“جدایی” یک فیلم باشکوه است، چون فیلمی ساده و انسانی و صادقانه است! این فیلم، من ایرانی را شاد کرد، چون هم میهنانم را در میان “آدم بزرگ” های جهان سرافراز و صاحب سخن دیدم. شاید با دیدن هر موفقیت بزرگ دیگران، در دل احساس غبطه هم بکنیم … که طبیعی است! با این حال، در این مورد شادمانی بر من غلبه دارد؛ سخنان کوتاه و ساده و ژرف نگرانه ی اصغر فرهادی پس از دریافت جایزه ی اسکار، دیدن صحنه ی گوش سپردن کنجکاوانه ی زنان و مردان غول آسای سینما به این سخنان، طنین انداختن نام “ایران” در صحنه ی پر زرق و برقی که صدها میلیون نفر بیننده دارد، و البته دیدن کارگردان و هنرپیشه ی “خوش تیپ” وطنی و تماشای لیلا حاتمی با آن زیبایی ملیح و حجاب سرخوشانه، و دخترک شاد اصغر فرهادی با دلربایی معصومانه اش… که همه و همه با آن تصویرپردازی های رسمی و غیرواقعی از ایران مغایرت دارند اما حقیقی و دلنشین اند، مرا برای ساعتی در این محنت آباد غرق در حظُ کرد.
سخنان اصغر فرهادی پس از دریافت اسکار:
ایرانیان بسیارى در سرتاسر جهان در حال تماشاى این لحظهاند، و گمان دارم خوشحالاند. نه فقط به خاطر یک جایزهى مهم یا یک فیلم یا یک فیلمساز. آنان خوشحالاند چون در روزهایى که در میان سیاستمداران سخن جنگ، تهدید و خشونت رد و بدل می شود، نام کشورشان از دریچه ی باشکوه فرهنگ بر زبان می آید. فرهنگی غنى و کهن که زیرگرد و غبار سیاست پنهان مانده است. من با افتخار این جایزه را به مردم سرزمینم تقدیم مىکنم، مردمى که به همهى فرهنگها و تمدنها احترام مىگذارند و از دشمنى کردن و کینه ورزیدن بیزارند.
عکس از: /www.cinemaema.com