پرویز رجبی، ایران شناس بزرگ درگذشت

انگار گریستن از پی گریستن سرنوشت من است. تا کی در این جهان بی رحم، در این جهان نجات دهنده می توان بدون حضور عزیزان رفته، خود را تحمل کرد؟ جهان بدون پرویز رجبی خیلی چیزها کم دارد، یکی همین قلم است که تمام قامت دارد در غیاب او گریه می کند. نمی توانم بنویسم! ما نباید بمیریم، رویاها بی مادر می شوند.(علی صالحی، روزنامه ی شرق، 23/1190) دکتر پرویز رجبی (با پیراهن قرمز) و دکتر رضا مرادی غیاث آبادی (سمت چپ)

با نام پرویز رجبی، سال ها پیش، با خواندن ترجمه اش از کتاب سون هدین با عنوان کویرهای ایران آشنا شدم. هنگامی که دوست زنده یادم عباس جعفری گفت که پروفسور رجبی همراه او  برای برای سخن رانی در همایش “روز ملی دماوند” 1386 به میان ما می آید، باورم نمی شد! در آن نشست مردمی، سخنان ساده و دل نشین و کوتاهی گفت و قول داد که  یک مقاله درباره ی جشن تیرگان به ما بدهد… که چنین کرد (اینجا بخوانید).

رجبی، پژوهشگری فرهیخته و روشنفکری مردمی بود، زندگی فرهنگی او چنان گذشت که در این سرزمین از چهره های مردمی انتظار می رود؛ در سختی دانش آموخت… در محیط رسمی دانشگاه مغضوب واقع شد… در بیرون از ایران قدرش شناختند و به مهاجرت رفت… اما شیفته ی خاک پدری، بازگشت… یک دریا مطلب نوشت و ترجمه کرد، اما قطره ای از آن در مدرسه ها به کام دانش آموزان ریخته نشد… و در روزهای سخت بیماری، کسی از مقام های “فرهنگی” رسمی یادی از او نکرد و به یاری یا دلجویی اش نرفت. به همین دلایل، نام پرویز رجبی در دل های همه ی ایران دوستان برای همیشه پرافتخار باقی خواهد ماند!

رجبی، مانند بسیاری از دیگر اندیشمندان، شیفته ی طبیعت و به ویژه کوهستان بود؛ می توانید دل نوشته اش را درباره ی جفا پیشگی مردمان به خاک و آلودن آن به زباله، با عنوان سرزمین کیمیاگران، و دیگر یادداشت اش را درباره ی جلوه ای که توچال به تهران داده، با عنوان البرز آبروی تهران، بخوانید.

تارنما و تارنگار شخصی او با عنوان روزنوشت های پرویز رجبی: http://www.parvizrajabi.ir/content/view/14/50/

http://parvizrajabi.blogspot.com/

زندگی نامه ی مختصر و فهرست آثارش در: ویکی پدیا

چند تایی از کتاب های پرشمار استاد را می توان با جستجو در اینترنت دانلود  کرد.