طبیعت اسرارآمیزترین مفهومی است که کشف کرده ام.
مفهومی آن چنان عزیز، بلند و گسترده که همه چیز را با خودش دارد. پر است از تضاد و هماهنگی، مرگ و زندگی، نابودی و رویش دوباره. پر است از رنگ ها و پدیده هایی که بشر هنوز حتی نتوانسته نامی برایشان برگزیند. تنها موجودیتی است که همیشه رازی دارد که یواشکی به تو بگوید و درسی که آن را به سمت قلب و ذهن تو بفرستد.
طبیعت برای من آن مختصات بدون زمان و مکان و آن نقطه ی بدون بعدی است که از آن می پرم تا اوج. گاهی می روم تا انتهای ترین سلول مریستم جانبی یک نهال در حال رویش و تلاشش را برای روییدن و سبز شدن ستایش می کنم. گاهی غرق می شوم در صلابت صخره های پوشیده از سخاوت گلسنگ و ترنم بهاری خزه های نو. گاهی دل می سپارم به خنکی سبزه ها و گاهی روی بال عقاب ها و کرکس های مصری چرخ می زنم در فضا. طبیعت برای من همه آن احساس خوبی است که عشق می نامندش. آری- طبیعت نزدیک ترین فاصله آدم ها تا خداست.
حقیقتی است آن چنان عمیق، زیبا، بلند و وسیع که لذت یک عمر تلاش و مطالعه برای پاسداشتش و کشف رازهای عمیقش می ارزد به تمام ثروت و شهرت و محبوبیت دنیا. این معامله ایست که تا آخرین لحظه عمرم از آن پشیمان نمی شوم.