این یادداشت، در خبرآنلاین نیز کار شده است.
کوشان مهران و عباس محمدی– در منطقهی فریدونکنار مازندران، دو پدیدهی متضاد به چشم میخورد: از یکسو حضور زمستانهی هزاران پرندهی مهاجر و انسانهای حامی این مخلوقات زیبا و دورپرواز، و از سوی دیگر صیادانی که به نظر میرسد (دستکم در این ده سالهی اخیر) صید پرنده را از حد سنتی که برای گذران یک زندگی ساده لازم بود، بس فراتر برده و به یک تجارت بزرگ بدل ساخته اند. چگونه میتوان همزیستی پایدار انسان و حیات وحش را دوباره شکل داد؟
اهمیت پرندگان مهاجر در خطهی هیرکانی (ساحل دریای کاسپین یا خزر) از زمانهای دور آن اندازه بوده که پرندگان نمکسود، بخشی از خراجِ کالایی تبرستان بوده که برای خلفای عباسی فزستاده میشد.
در قرن نوزدهم نیز نمایندگیهای شرکتهای روسی و یونانی مستقر در بندر انزلی، خریدار پَر اِگرِتها و حواصیل بودند. شماری از اهالی فریدونکنار، از دیرباز با روشهای سنتیِ ایجاد آببندان و دامگذاری، در فصل سرد سال به صید پرنده میپرداخته اند. ناصرالدین شاه در سفر به مازندران در سال ۱۲۹۲ قمری اینگونه از فریدونکنار یاد میکند: « …مردم اینجا از زن ومرد مثل مردم شهر خوش لباس هستند. اهالی اینجا کشت و زرع ندارند. کسب و راه معاش آنها منحصرا از صید ماهی و شیلات و شکار طیور دریایی ومرغابی است». دو دهه پیش از آن هم مسعود میرزا ظل السلطان، پسر ناصرالدین شاه که در سن چهارده سالگی فرمانروای مطلق مازندران شده بود، در کنار اشاره به خاطرات شکار قرقاول، به شکار پرندگان مهاجر اشاره کرده بود: «… شاید اگر شب باران و طوفان نباشد، هزار عدد [مرغابی] هم بخواهند میگیرند، بسیار بسیار آسان است. بعد به ده آورده و پرهای آنها را ضبط میکنند برای فروش، و سرهای آنهایی را که سبز است علیحده برای فروش ضبط میکنند [پوست سر اردکِ سرسبز برای ساخت “تیپچه”ی صید بلدرچین به کار میرود] مابقی گوشتشان به قدری زیاد است که نمیتوانند به مصرف برسانند، در رودخانه میریزند».
در سالهای اخیر، دیدن تعداد زیادی پرندهی سربریده، و ار آن بدتر پرندگانِ زندهای که با پاها و بالهای شکسته و گرهزده، زنده در سینیهای فروش گذاشته شده اند، دلهای طبیعتدوستان را به درد آورده و سبب شده که یادداشتهای بیشماری در مطبوعات و فضای مجازی بر ضد این کشتارها منتشر شود. بهویژه باید توجه داشت که در این منطقه، در سالهای اخیر زشتیِ صید هرگونه پرنده، حتی گونههای حمایتشده مانند اردک سرسپید، اردک بلوطی، اردک سرسیاه، انواع مرگوس، عروسغاز، … و قاچاق پرندگان شکاری که در تورهای هوایی گیر میافتند، یا صید قو و باکلان و دیگر پرندگان حرامگوشت (چه برای خوردن و چه برای تاکسیدرمی) از میان رفته و بعضن دیده شده که محیطبانی و حتی نیروی انتظامی هم یارای رویارویی با صیادان را نداشته اند.
اکنون پرسشِ پیشِ روی ما این است که چگونه باید با این دو پدیده، یعنی خوراکدهی به پرندگان مهاجر، و صید بیضابطه برخورد کرد. به نظر میرسد که لازم است هم از جنبهی احساسی به ماجرا نگریست و هم به شکلی عقلانی راهکارهایی تدبیر کرد. شماری از کارشناسان محیط زیست معتقد اند که دادن خوراک به پرندگان، خلافِ آن چیزی است که طبیعت مقرر ساخته و در نتیجه موجب زیان نهایی برای پرندگان است. اما طرفدران کمک به پرندگان مهاجر (با احساسی عاشقانه به طبیعت و موجودات آن) میگویند در شرایطی که انسان تمامی یا بیشترِ تالابها و آبگیرها را در منطقه نابود کرده، وظیفهی همین انسان است که در حد معقولی به این مهمانانِ زمستانی کمک کند نا آنها بتوانند دو سه ماهی را در کشور ما بگذرانند و سپس به سرزمینهای شمالی کرهی زمین برگردند(۱). نیازی به گفتن نیست که اگر کمکی به حیات وحش صورت گیرد، باید زیر نظر محیطبانان و خبرگان و کارشناسانِ محل صورت گیرد تا تغییر معنادار و زیانآوری در رفتار طبیعی پرندگان (یا دیگر جانوران) رخ ندهد.
اما در مورد صیادی باید گفت که صِرفِ محکوم کردن این کار، راه به جایی نمیبرد. باید توجه داشت که همین درست کردن دامگاه برای صیدهای سنتی (نه صید با تفنگهای پرّان که با یک شلیک دهها پرنده را میکشد و زخمی میکند، یا صید با دامهای هوایی چندین متری) بهنوعی یک زیستگاه فصلی برای پرندگان مهاجر پدید آورده است. اگر بتوان، توازنی میان ایجاد دامگاه (یا تالاب مصنوعی) و میزان صید ایجاد کرد، آنگاه میتوان راهحلی برای معضل رویاروییِ گروهی از مردم محل با طرفداران طبیعت و محیط بانان یافت. در این زمینه، بد نیست که به سخنان واقعبینانهی اسکندر فیروز، پایهگذار سازمان حفاظت محیط زیست که نزدیک به پنجاه سال پیش گفته است، اشاره کنیم. فیروز در مجلهی شکار و طبیعت، شمارهی فروردین ۱۳۴۷ در مورد این که چرا در مدت ده دوازده سال، شمار پرندگانی که به ایران مهاجرت می کردند از حدود سی و پنج میلیون به حدود دوازده میلیون کاهش یافته، میگوید: «برخلاف تصور خوانندگان، شکار به معنی از بین بردن پرندگان، دلیل عمدهی این کاهش تاسفآور نبوده و بلکه علت اصلی، انقراض یا محدود شدن و یا متزلزل شدن پناهگاههای این پرندگان بوده است. در این دوران، ایران از لحاظ خشکسالیهای متوالی دچار قهر طبیعت بوده و به موازات سیر طبیعت، بشر مناطق نسبتا فراوانی را، بخصوص در نواحی شمالی، که سابق در زیر آب قرار داشته [تالاب بوده] برای استفادهی خود خشک کرده است و لذا رویهمرفته میزان قابل توجهی از فضای حیاتی این حیوانات از حیز انتفاع خارج گردیده است… نکتهی جالب توجه در این زمینه این است که برخلاف معمول، مفیدترین عوامل برای حفظ و نگهدای انواع مرغابی همان اشخاصی هستند که برای کسب و تجارت، از این پرندگان بهرهبرداری مینمایند. البته سخن از توسل به تور هوایی در میان نبوده، بلکه غرض از این اشاره همانا … گرفتن مرغابی در تاریکی شب بوسیله تشت و تور دستی است… طریقهای بی سر و صدا، و در حالی که چندین هزار مرغابی مشغول استراحت هستند، بدون کوچکترین جنجالی بیست یا سی یا حداکثر پنجاه پرنده دستگیر میشوند. پرندگان به هیجوجه مضطرب یا متفرق نمیشوند، و بدیهی است که اردکهای زخمی هم باقی نمیمانند که این خود یکی از مضرترین عواقب تیراندازی محسوب میگردد. خلاصه میتوان گفت که هفتاد یا هشتاد آببندانی که در شمال ایران جهت تامین این حرفه تهیه میگردد در امر جلب و حفظ پرندگان مهاجر سهم بسزایی دارد».
امروزه، مهمترین کاری که لازم است کنشگران محیط زیست انجام دهند، شاید این باشد که یک گفتگو و اعتمادسازی میان صیادان سنتی که از نسلکُشیِ پرندگان بیزار اند و دوستداران محیط زیست سامان دهند. هدف این فرآیند میتواند اینها باشد: کاهش صید پرندگان به میزانی که آسیب جدّی به بقای آنها وارد نشود؛ جلوگیری از صید پرندگان حمایتشده و درخطر انقراض؛ کنار گذاشتن روشهای صید انبوه (مانند تور هوایی)؛ انسانی ساختن صید و فروش (خودداری از زنده و پر و بالبسته فروختن پرندگان، و سر بریدن آنها در برابر چشم همگان،…)؛ و حفظ روند ایجاد آببندان در زمستانها (که حتمن برای محلیها باید توجیه اقتصادی داشته باشد). اگر این کارها صورت نگیرد، از یکسو بهسرعت جمعیت پرندگانی که به ایران میآیند کاهش خواهد یافت، و از سوی دیگر بیاقتداری مسوولانِ حفظ سرمایههای طبیعی به جایی خواهد رسید که یک نُمود از آن را در سخنان یکی دو سال پیش مشاور رییس سازمان حفاظت محیط زیست دیدیم: «همراه مدیرکل حفاظت محیط زیست استان مازندران، [مامورانی از] فرمانداری فریدونکنار، و جمعی از محیطبانان و نیروهای انتظامی به قصد جمع کردن تورهای هوایی به فریدونکنار رفتیم، ولی در بین راه، از استانداری تلفن شد که از رفتن به فریدونکنار اجتناب کنید».
بیاعتنایی به منافع اقتصادی مردم محل، و اصرار بر منع کلی صید پرنده، میتواند به تشدید تغییر کاربری شالیزارها (که هماینک نیز آگهی فروششان در مطبوعات و فضای مجازی بیداد میکند) بیانجامد. نتیجه، نابود شدن همین آببندانها خواهد بود که در حکم تالابهای موقتی هستند.
پینوشت
در این یادداشت، از عکس ها و راهنماییهای محمدعلی اللهقلی کارشناس و کنشگر محیط زیست که چندین سال است در زمستانها حامی پرندگان مهاجر فریدونکنار است، بهره گرفته ایم.
1) در این مورد، میتوانید بنگرید به نوشتارهای عباس محمدی با عنوان خوراکدهی به حیات وحش؛ درستها و نادرستها، تارنمای دیدهبان کوهستان ۱۷/۱۱/۱۳۸۷ و خوراکدهی و کمک به حیات وحش؛ آری یا نه، خبرآنلاین ۹/۱۲/۱۳۹۲ و : یادداشت کوشان مهران با عنوان ضرورت کمک به حیات وحش در زمستان، در تارنمای دیدهبان کوهستان ۲۶/۱۱/۱۳۹۲