عباس محمدی- خبرآنلاین
اسکندر فیروز، پایهگذار سازمان حفاظت محیط زیست، در نهم مرداد 1305 در شیراز چشم به جهان گشود. میتوان او را تا این تاریخ، موثرترین فرد ایرانی در کنشهای محیط زیستی کشور دانست. و البته، چندان هم جای شگفتی نیست که او نیز مانند بسیاری از دیگر شخصیتهای ملی مثبت و تاریخساز ایران، در میهن ناملایمتهای بسیاری دیده است…! نکتهی امیدوارکننده این که فیروز با وجود مشکلاتی که داشته، چنان که شایستهی شخصیتی ملی است، با عشق به ایران در همین سرزمین زندگی میکند.
خوشبختانه، در چند سال گذشته، طبیعتدوستان غیردولتی ایران کم و بیش توانسته اند فیروز را دیگر بار در جامعه معرفی کنند، کوششهایش را ارج نهند، گفتگوهایی با او ترتیب دهند و آنها را منتشر سازند، و کتاب خاطراتش را که در آمریکا چاپ شده بود، در ایران هم به چاپ برسانند(1). در فضای اینترنت هم میتوان اشارههای به زندگی و کارهای فیروز را یافت؛ از جمله در ویکیپدیای فارسی. در جمعه اول مرداد 95 که جشن مردمی تیرگان در رینه برگزار شد، در حضور چند هزار تن از طبیعتدوستان کشور، به خدمات این مرد بزرگ اشاره شد و حاضران، با شور فراوان او را تشویق کردند. در لوحی که برگزارکنندگان آن جشن (انجمن دوستداران دماوندکوه و انجمن کوهنوردان ایران) به اسکندر فیروز تقدیم کرده اند، آمده است:
«جناب آقای اسکندر فیروز
نقش شما در تاریخ حفاظت محیط زیست ایران، یگانه و ماندگار است. ایرانیان برای همیشه به یاد خواهند داشت که تاسیس سازمان حفاظت محیط زیست، تدوین قانون حفاظت و بهسازی محیط زیست، ثبت منطقههای حفاظتشده، و تالیف مقالهها و کتابهای محیط زیستی، از کارهای ارزندهای بوده که با همت بلند شما در ایران پا گرفت. همچنین جایگاه برجستهی شما در اقدامهای جهانی برای حفظ محیط زیست، مانند پیماننامهی رامسر، کنفرانس استکهلم، و کنوانسیون حفاظت از دریای خزر، در خاطرهی ایرانیان و کنشگران محیط زیست جهان، پایدار خواهد ماند.
در جشن بزرگ تیرگان و روز ملی دماوند، به نمایندگی از سوی هزاران طبیعتدوست حاضر در همایش و دیگر ایرانیان دوستدار این آب و خاک، سپاس خود را از تلاشهای ارزشمندتان، تقدیم حضورتان میکنیم.»
***
خواندن خاطرات اسکندر فیروز، نهتنها برای طرفداران حفظ محیط زیست، بلکه برای جامعهشناسان هم ضروری است تا از لابلای سطرهای آن دریابند (و شاید دقیقتر بپردازند به این که) شخصیتهای ملی ما غالبا چگونه ناچار بوده اند که در فضای بیم و امید، راهی بس دشوار و پرمخاطره را برای خدمت به این آب و خاک بپیمایند. در اینجا با توجه به خاطرات فیروز، به اختصار فقط یک نکته را (که پیش این هم چند بار به آن اشاره داشته ام(2)) یادآور میشوم و آن این که امر محیط زیست در همهجا و بهویژه در ایران، بیش از هر چیز، یک امر اجتماعی و سیاسی (و به همین دلیل، امری خطیر) است.
فیروز با آن که تا سالهای 1355 و 56 پشتیبانهای توانمندی در مجموعهی حکومت داشت و با آن که در دورهی ریاستش بر سازمان حفاظت محیط زیست، جمعیت کشور کمتر از نیمی از جمعیت امروز بود و به همین دلیل هنوز بخشهای زیادی از خاک کشور کم و بیش دستنخورده و سالم بود، اما با تعارضهایی از همان جنس که امروزه شاهد آنیم، روبرو بود. برای مثال: کمبود بودجه برای سازمان حفاظت محیط زیست(3)؛ هزینههای زیاد حکومت برای هر کاری، اما تخصیص ندادن بودجهی کافی برای ارتقای سامانهی حمل و نقل همگانی شهری(4)، مخالفت بعضی نمایندگان مجلس با حفاظت از حیوانات وحشی(5)، ورود نظامیان و دیگر افراد بانفوذ به منطقههای حفاظتشده به بهانههای گوناگون و از جمله برای شکار(6)، کوتهنگری شرکت نفت در موضوع توسعهی پالایشگاهها(7)، و تمایل شرکتهای ساخت و ساز به تصرف زمینهایی که برای پارک پردیسان در نظر گرفته شده بود(8). هیچ یک از این معضلها، مسالههایی از جنس مرتبط با علم اکولوژی نیستند، بلکه به مسایل اجتماعی ربط دارند.
در واقع، ریشهی این چالشها به پیش از تاسیس سازمان حفاظت محیط زیست (و بلکه به تاریخ و اوضاع جهان) برمیگردد؛ فیروز در جایی اشاره میکند که شماری از نمایندگان مجلس و شخصیتهای بانفوذ اهل همدان در نیمههای دههی سی، برخلاف نظر کارشناسان سازمان مدیریت و برنامهریزی، اصرار داشتند که در ورکانهی همدان سدّی بسازند و آخر هم این کار را کردند(9). مجریان آمریکایی «اصل چهار» هم برای پیشرفت کشور فقط نسخههای ساخت و ساز (سدسازی، راهسازی، و…) نوشتند(10). فیروز همچنین مینویسد که باوجود علاقهاش به علوم طبیعی، پدرش (که از نظامیان ردهبالای کشور بود) به اوگفت: «ایران، مهندس لازم دارد و درسهای دیگر چندان سودی ندارد»(11) و او [ناچار] در آمریکا به تحصیل در رشتهی ساختمان پرداخت. این همان مشکل اجتماعی کشور ما است که از زمان ورود شیوههای نوین آموزش به کشور (از زمان تاسیس دارالفنون) گریبان سامانهی آموزش را گرفته، چنان که شیفتهی «فنّ» شده ایم و آن ارزشی را که باید برای علوم زیستی و علوم انسانی قایل شویم، دست کم گرفته ایم.
نمونهی شاخص دخالت بیملاحظهی مردان سیاسی در امر محیط زیست، ناسازگاری شاهپور عبدالرضا با برنامههای فیروز بود که سوگیری کامل در جهت حفظ محیط زیست (و نه فقط حفظ شکارگاهها) را پیش گرفته بود. این اختلاف، سبب شد که فیروز در شرایطی که ریاست اتحادیهی جهانی حفاظت طبیعت (IUCN) هم به او پیشنهاد شده بود، در سال 1356 از ریاست سازمانی که در زمان تاسیس جزو سازمانهای پیشگام جهان در حفاظت از محیط زیست بود، کناره بگیرد(12).
پینوشت