این مقاله، در مجلهی جهان سبز (ماهنامهی اختصاصی محیط زیست و توسعهی پایدار؛ تلفن: 88505055 -021) شمارهی 3و2، آذر و دی 94 چاپ شده است.
چندی پیش کتابی به دستم رسید با عنوان بندهای باستانی درهی درودزن(1). این کتاب، در برگیرندهی یک مقاله از دکتر ماری بی. نیکول آمریکایی و چند مقاله و یادداشت دیگر است دربارهی یک سد باستانی (به احتمال زیاد مربوط به دورهی هخامنشی) که به “سنگ دختران” معروف است و چند سازهی آبی کهن دیگر. کتاب به دست دکتر محمد جعفر ملکزاده ترجمه و گردآوری شده است. در این یادداشت، برداشتهایی را که با خواندن این کتاب داشته ام، طرح میکنم. در ضمن یادآور میشوم که در عنوان یادداشت، “دروغ” را نه فقط به معنای «سخن ناراست» بلکه در معنای گستردهتر و کهن آن: «آسیب، زیان، پیامد زیانبار رفتاری ارادی، انحراف از نظم طبیعی حاکم بر هستی…»(2) هم به کار برده ام.
هنگام ساختن سد نوین درودزن در سال 1345، سازهی سنگ دختران از سوی دانشگاه پهلوی و به دست گروهی به سرپرستی دکتر نیکول، به شکلی کم و بیش شتابزده مورد مطالعهی باستانشناسی قرار گرفت و به دست یک گروه از کارشناسان ایتالیایی، باز هم به شکلی شتابزده و با ابزار و وسایلی نه چندان مناسب، به دو هزار متر پایینتر منتقل شد تا هنگام آبگیری سد، این سازه به زیر آب نرود. مانند این کار، تا آن زمان در ایران انجام نشده بود و به هر حال جای خوشوقتی است که دستکم یک اثر از مجموعه اثرهایی که در ساختگاه سد شناخته شده بود و یا غرق شدند و برای همیشه ناشناخته ماندند، به نوعی نجات یافت. هزینهی عملیات نجاتبخشی را دانشگاه پهلوی و شرکت مهندسین مشاور طالقانی –دفتری (که پس از انقلاب، به “مهاب قدس” تغییر نام یافت) پرداختند (ص 8).
گردآورنده، در ابتدای کتاب میگوید که گروه نجاتبخشی اثر، کار خود را «در تنگنای زمانی و مالی… با ابزارهای ساده و ناکارآمد و در محاصرهی ماشین آلات ساختمانی سد درودزن و رفت و آمدهای شبانهروزی آن ها» انجام داده است (ص 8). در این شتابزدگی و بیقیدی،حریم اثری که به گفتهی نیکول در ایران تک است و در هیچ کجای کشور مشابه آن یافت نمیشود (ص 27) و بنا به نظر ملکزاده یک سازهی هیدرولیکی و مربوط به صنعت سدسازی است که نهتنها در ایران بلکه در جهان منحصر به فرد است و همانند آن به این شکل و این قدمت و به این سلامت در هیچ جای جهان یافت نشده (ص 81) مورد تعرض قرار گرفت. در واقع، اجراکنندهی سد که یک شرکت اسراییلی بوده (ص 137) نه تنها هزینهی عملیات را نپرداخت، بلکه بیاعتنایی شدیدی هم به کار نجاتبخشی داشته است. در نهایت هم بخش مهمی از محوطه که “میدان B” نامیده شده بود، در دریاچه ی سد غرق شد.
میدان B یک سد سنگ و ساروجی باستانی (مربوط به دورهی هخامنشی) با دهانه ی آبگیر در ساحل راست رودخانه بوده که در زمانهای پیشین “بند رامجرد” نامیده میشده و در چند سال آخر دوران ناصرالدین شاه “بند ناصری” خوانده میشد، زیرا در زمان او تعمیر کلی میشود. یک ستون سنگی کتیبهدار که در نزدیکی این سد یافت میشود، نشان میدهد که سد در دورهی اتابکان فارس (قرن ششم هجری قمری) و صفویان هم تعمیر شده بوده است (ص 8).
دروغ و چاپلوسی
در متن ستون سنگی کتیبهدار ناصرالدین شاهی دربارهی عملیاتی که در سال 1308 هجری قمری روی این سد یا بند انجام شده، به شیوهی بسیاری از کارگزاران دولتی یا پیمانکاران طرف قرارداد با دولت، دروغپردازیهایی به قصد بزرگنمایی کار به چشم میخورد؛ نخست این که در یک جا آمده است که «همت بر مرمت بند گماشته» اند و چند سطر پایینتر آمده که «بندی عظیم در مدتی اندک محکم بربسته [یعنی ساخته اند] و به صورت اولیه بازآورده و موسوم به سدّ ناصری نموده اند». به این ترتیب، دقیق معلوم نیست که کار، اصولا یک مرمت بوده یا ساخت؟ همچنین از لابلای گزافهگوییها در مدح شاه، صدراعظم او میرزا علی اصغر خان امینالسلطان، و سلطان اویس میرزا حاکم فارس، میتوان دریافت که سدسازان، فضا را شلوغ و آغشته به اغراق کرده اند تا حجم دقیق عملیات مشخص نشود و هزینهسازیهایشان را پوشش دهند. دوم این که به گفتهی ملکزاده، این که از زمان شکایت کشاورزان رامگرد به اویس میرزا تا اجازه گرفتن او از شاه و تامین پول و بسیج نیروی کار و آماده کردن سنگ و ساروج (که تهیهی آن بسیار وقتگیر است) و به پایان رساندن کار و حک سنگنوشته… کلا فقط یک سال به طول انجامیده، ناممکن به نظر میرسد و حتما برخلاف آنچه که در متن سنگنوشته آمده، بند عظیمی ساخته نشده بلکه فقط یک تعمیر غیراصولی انجام شده است. چنین بوده که بند رامگرد، پس از این مرمت چند ده سال بیشتر دوام نیاورده و از هم پاشیده شده است (ص254).
رجزخوانی سدسازان و پرعظمت دانستن سدهایی که با توجیه «تامین آب»(3) یا تولید برق بنا میشوند، و دروغپردازیها و مدیحهسراییهایی که ماهیت کار را پنهان میسازد، پس از دورهی ناصرالدین شاه هم ادامه یافته و برای مثال در زمان پهلوی دوم، ساخت یک سد بزرگ مانند سد دز آنقدر اسباب تفاخر میشود که نام محمدرضا شاه را بر آن میگذارند و به مدیران ساخت آن نشانِ مخصوص اهدا میکنند. این سد «با هدف، آبیاری هشتاد هزار هکتار به سود کشاورزان کوچک ساخته شد. [اما] درست نزدیک به پایان ساخت سد در اوایل دههی 1960، شاه و مشاورانش بر آن شدند که آب به شرکتهای کشت و تجارت خارجی برای تولید محصولات کشاورزی صادراتی به کار گرفته شود. نزدیک به هفده هزار کشاورز از زمینهای خود رانده شدند تا زمین آنان به شرکتهای میتسویی، چیس منهتان، بانک آمریکا، شل، کمپانی جان دیر، و شرکت توسعهی سرتاسری جهان واگذار شود»(4). به بیان دیگر، دروغی بزرگ گفته شد و با سرمایهی ملی، کاری به نفع بزرگسرمایهداران انجام پذیرفت.
دروغپردازی (به معنای ناراستگویی به اضافهی رفتار زیانبار اداری و انحراف از نظم طبیعت) در برنامههای سدسازی همچنان ادامه یافته است. میتوان از سد گتوند نام برد که بنا به اطلاعیهی سازمان حفاظت محیط زیست، کارفرمای آن (شرکت آب نیرو) «در زمان ارایهی اطلاعات پروژهی سد گتوند در بخش اطلاعات زمینشناسی هیچگونه اشارهای به وجود گنبد نمکی در محدودهی سد نکرده»(5) و بنا به گفتهی مدیر مطالعات آن سد، ظاهرا (و در کمال شگفتی) یکی از کارکردهایش «تنظیم شوری آب» رودخانهی کارون است(6) که هر دوی این موردها، دال بر انحراف از نظام طبیعت، پنهان کردن واقعیت به قصد بهرهبرداری اقتصادی، و رفتار زیانمند برای کشور است.
در خور توجه این که سد گتوند که پرهزینهترین سد کشور بوده است و بنا به گفتهی معاون اول رییس جمهور روحانی به یکی از عاملهای آلودهسازی کارون بدل شده و آبگیری آن بنا به گفتهی وزارت نیروی همین دولت، کار اشتباهی بوده(7)، همچنان از سوی دست اندر کاران ساخت آن مایهی «افتخار مهندسی کشور» قلمداد میشود(8). این گونه نان قرض دادنها به مهندسان همکار خود، شبیه به همان مدیحهسراییها و چاپلوسیهایی است که کتیبهنویسان ناصرالدین شاهی برای بزرگ جلوه دادن کار ناقص خود در مرمت بند رامگرد انجام داده اند.
باز هم دربارهی بند رامگرد و سد درودزن
اشاره شد که نجاتبخشی آثار تاریخی درهی درودزن، در هنگام ساخت سد درودزن (داریوش کبیر) به شکلی ناقص و شتابزده صورت گرفت. در جایجای کتاب مورد بحث به این نکته اشاره شده و برای مثال گفته شده که پول و وقت کافی برای کاوش آن محوطهی باستانی، برش و جابجایی اصولی “سنگ دختران”، و نصب درست و بهنگام آن اختصاص داده نشد (صص 79 و 137 و 139 و 141 و…). این بیتوجهیها یادآور بلاهایی است که سدهای دیگر هم چند دهه پس از ساخت سد درودزن بر سر میراثهای باارزش ملی آوردند (سدهای سیوند، کارون 3، گتوند، سیمره، و…). همچنین میتوان از توضیحهایی که مولف دربارهی وضع کنونی آثار تاریخیِ بهجامانده داده است، دریافت که ماجرای بیاعتنایی به میراث فرهنگی از سوی مسوولان ساخت و نگهداری سد درودزن همچنان ادامه دارد و اصلا موضوعی مربوط به گذشته نیست. از جمله در صفحهی 80 آمده که “میدان C” شامل چندین آبراهه که در پاییندست دریاچهی سد بوده و غرق نشده است «در دورهی ساخت سد و بعد از آن در معرض تخریب یا آسیب قرار داشته است. همچنان که ساختمانهای مسکونی کارکنان احداث سد که تا هماکنون [1391] پابرجاست تا چند متری آن گسترش داشته و سازه از آسیب ماشینآلات ساختمانی و فعالیتهای محوطهسازی در امان نبوده است» (ص 80). ناقص ماندن کاوشها، محدود به شناسایی و نجات آثار تاریخی نبوده بلکه شناسایی گیاهان منطقه هم نیمهکاره رها شد (ص 89) و چه بسا که گونههایی بر اثر آبگیری سد منقرض شده باشند.
در کتاب، به غرق شدن 12 روستا و زمینهای کشاورزی و مراتع آن بر اثر آبگیری سد اشاره شده (ص 212) و میتوان حدس زد که چه تبعات اجتماعی و زیستمحیطی سنگینی بر اثر این ماجرا بر منطقه تحمیل شده است. جابجا شدن روستاییان، سبب از میان رفتن خاطرههای جمعی، آسیب روانی شدید، بیکاری، و فشار بر محیط زیست منطقههای دیگر میشود.
در جریان بازدیدهایی که ملکزاده در اواخر دههی 80 و اوایل دههی 90 از منطقه داشته، پیوسته شاهد تخریب آثار تاریخی منطقه بر اثر گسترش بیرویهی کشاورزی، و تسطیح محوطههای باستانی با بولدوزر بوده است (صص 104، 107، 108، 110، 113، 214، 272، و…). یکی از اثرهای منفی سدسازی، ایجاد توهم فراوانی آب، و در نتیجهی آن توسعهی کشاورزی بیتوجه به لزوم صرفهجویی آب است؛ در پاییندست سد درودزن، حتی کشت برنج که محصولی بسیار آببر است بیشتر شده که هم موجب تخریب بقایای آثار باستانی گردیده (ص 224) و هم موجب افزایش مصرف آب.
چنین بوده که رود کُر و تالاب بختگان بر اثر ساخت سد درودزن به شدت آسیب دیدند، و در پی آن روستاهای دور و بر دریاچههای بختگان و طشک گرفتار عوارض شدید ناشی از خشک شدن این پهنههای آبی شدند(9). مدیران سد درودزن و دیگر مسوولان آب منطقه، برخلاف آنچه که در طرح اولیهی سد گفته شده بود، از تخصیص دستکم 15 درصد آورد رودخانه برای حفظ پایداری آن خودداری میکنند(10) (دروغی دیگر از سدسازان) و بدتر این که سد سیوند هم که با توجیه “مهار سیلاب ها” ساخته شد، خود به عاملی برای افزایش مصرف آب در جاهای دیگر و کمتر شدن آب ورودی به دریاچهی بختگان بدل شد(10) (باز هم دروغ و دروغ!).
پینوشت
1) نیکول، ماری بی. بندهای باستانی درهی درودزن، ترجمه: محمد جعفر ملکزاده، شیراز، انتشارات نوید شیراز، 1393
2) وکیلی، شروین. «دربارهی مفهوم دروغ در ایران باستان»، تارنمای سوشیانس، 24/7/1392
3) در واقع هیچ سدی نمیتواند آب “تامین” کند، و فقط ممکن است آب یک منطقه را به منطقهای دیگر برساند. در ادبیات سدسازان، به “تنظیم آب” هم اشاره میشود که منظور ذخیره کردن بارشها و سیلابها برای استفاده در فصل خشک است. اما، مدافعان سد نمیگویند که بخش بزرگی از بارشهای زمستانی و بهاری یا سیلابها، به طور طبیعی در آبخوانها (سفرههای زیرزمینی) ذخیره میشود که برای سرزمین خشکی مانند ایران، بهتر از ذخیرهسازی آب بر روی زمین است. همچنین نمیگویند که سیلها تامینکنندهی آب تالابها و مصبها هستند که خود نقش بزرگی در تامین زندگی کشاورزان و ماهیگیران و دامپروران دارد.
4) مک کالی، پاتریک. رودهای خاموش، برگردان: فاطمه ظفرنژاد، انتشارات دانشگاه تهران، 1386، ص 225
5) خبرآنلاین 29/3/1394
6) داریوش محجوب مدیر وقت مطالعات سد گتوند، در گفتگو با مجلهی زندگی سبز (شمارهی 1، اسفند 93، ص 19) به طور ضمنی اعتراف کرده است که شوری آب کارون در محل سد مسجد سلیمان و شهر گتوند، پیش از آبگیری سد گتوند در مقاطع زمانی گوناگون بین 500 تا بیشینهی 1000 بوده اما پس از آبگیری گتوند به 1200 تا 1500 واحد رسیده است. سپس افزوده است که: «ما با امکاناتی که در این سد تعبیه کرده ایم، میتوانیم شوری آب را با توجه به نیازهای پاییندست تنظیم کنیم». از این کارشناس ارجمند باید پرسید که از کی پایین دست رودخانهی کارون (یا هر رودخانهی دیگر جهان) به آب شور نیاز پیدا کرده که این بزرگواران زحمت تنظیم شوری مورد نیاز آن را تقبل کرده اند؟!
7) نظرنیوز، 6/7/1394
8) برای مثال، داریوش محجوب در “همایش علمی بررسی تبعات زیست محیطی- اجتماعی سد گتوند و راهکارهای مقابله با آن” در عین این که گفته است « ما مشکل و سهم خود را در کارون و مشکلاتی که برای کیفیت آب ایجاد می شود، میپذیریم» همچنین اظهار داشته که سد گتوند یک افتخار مهندسی کشور است (خدمت نیوز، 31/2/1394)
9) نگاه کنید به: حامد خیراندیش و ایمان دمیری، ۱۳۹۲، ارزیابی اثرات زیست محیطی احداث سد درودزن بر خشک شدن تالابهای بختگان و طشک در استان فارس، اولین همایش ملی الکترونیکی کشاورزی و منابع طبیعی پایدار، تهران، موسسهی آموزش عالی مهر اروند، گروه ترویجی دوستداران محیط زیست، http://www.civilica.com/Paper-NACONF01-NACONF01_0797.html
10) خبرگزاری مهر 18/8/1394