نهم دی ماه ۱۳۹۲ ، استاندار چهارمحال و بختیاری خود را به ساختمان پردیسان در تهران رساند تا شخصاً آمادگی دستگاه تحت امر خود را برای حفاظت از بزرگترین گربهسان کشور – پلنگ ایرانی – اعلام کند؛ اقدام تحسینبرانگیزی که نشان از فهم بومشناختی (اکولوژیکی) درخور مرد شمارهی یک استان چهارمحال و بختیاری دارد. کافی است نگاه طبیعتگرانهی وی را با همتای پیشینش در همان استان مقایسه کنیم که چگونه برای مدیران منابع طبیعی منطقه ضربالاجل ۲۰ روزه صادر میکرد و ایشان را مورد تهدید علنی قرار میداد!
به راستی چه اتفاقی در این مملکت در کمتر از یکسال گذشته به وقوع پیوسته؟ چگونه از استانداری که وجود گورخرها در منطقه حفاظت شده بهرام گور را مصیبت برمیشمرد، اینک به استاندارهایی رسیدهایم که در سمنان میگویند: به جای وارد کردن ضربه به درختان به پای من ضربه بزنید و در بام ایران، خود را ناجی پلنگ ایرانی معرفی میکنند؟
چگونه است که در بهار مازندران، یک استاندار میخواست دیرینهترین باغ گیاهشناسی کشور را به بهانهی عبور یک جادهی کمربندی، خراشی ژرف دهد، در حالی که جانشینش در پاییز مازندران و در دولت تدبیر و امید، خود را حامی منابع طبیعی و محیط زیست منطقه میداند؟
آیا این نشانهها کافی نیست تا دریابیم و باور کنیم که هیچ زمان چون امروز، توجه به ملاحظات محیط زیستی در نزد دولتمردان ایرانی در چنین جایگاه والایی قرار نداشته است؟
آیا یادتان هست که سال ۱۳۹۲ را سال بیداری محیط زیستی در ایران نامیدم؟ آن شور و مطالبهگری مردمی، باید هم که چنین دولتمردان وفادار به آموزههای محیط زیستی را جانشین اسلافی کند که منابع طبیعی و محیط زیستی را سد راه توسعه میپنداشتند؛ موجی که دیر یا زود به صحن بهارستان هم خواهد رسید و به زودی درخواهیم یافت که نمایندگان مردم در مجلس نهم – از منظر وفاداری به آموزههای محیط زیستی – به هیچ وجه قابل مقایسه با اغلب جانشینانشان در مجلس دهم نخواهند بود! خواهند بود؟