با اینکه در ناآگاهی مفرط فلات ایران نشینان شکی ندارم و با عنایت به اینکه در این موضوع به یقین رسیده ام باز گاهی اوقات اتفاقاتی می افتد و یا صحبتهایی را می شنوم که ناخودآگاه یاد این داستان میمونها می افتم که اولین بار دکتر پاره کار خدابیامرز برایم تعریف کرد. لازم دیدم یکبار دیگر این داستان را برای دوستان بیانگارم شاید فرجی شود!! حالا می دانید چرا یاد این داستان در این روزها افتادم؟ اگر گفتید؟
روزی 5 میمون را
داخل قفسی قرار دادند ، سبدی پر از موز را بر روی سکوی بلندی گذاشتند و
نردبانی را پایین سکو قرار دادند که میمونها بتوانند از آن بالا رفته و موز
بردارند.
هر بار که
یکی از میمونها کوشش میکرد تا از نردبان بالا رود و موز بردارد ، نگهبانان
از بیرون قفس بر روی 4 میمون دیگر آب سرد می پاشیدند که آنها را خیلی
ناراحت میکرد. این اتفاق به طور مرتب تکرار شد به این شکل که هر بار که یکی
از میمونها تلاش میکرد که از نردبان بالا برود ، بر روی 4 میمون دیگر آب
سرد پاشیده میشد . به همین خاطر پس از مدتی ، هر بار که یکی از میمونها
میخواست از نردبان بالا رود ، 4 میمون دیگر بر سر او هجوم میبردند و به شدت
او را کتک میزدند تا کسی روی آنها آب سرد نپاشد!
پس
از مدت نسبتاً طولانی که این اتفاق تکرار شد نگهبانان یکی از میمونها را
از قفس بیرون بردند و میمون جدیدی را وارد قفس کردندو دیگر کسی هم بر روی
میمونها آب سرد نمیپاشید. با این حال وقتی میمون جدید تلاش کرد که از
نردبان بالا رود ، 4 میمون دیگر به شدت او را کتک زدند! این اتفاق آنقدر
تکرار شد تا اینکه میمون تازه وارد یاد گرفت که هر بار یکی از میمونها
بخواهد از نردبان بالا برود باید او را کتک زد! بدون اینکه دلیل آن را
بداند.
مدتها گذشت و
نگهبانان به تدریج هر بار یکی از میمونها را با میمون تازه واردی جایگزین
می کردند تا اینکه اینبار دیگر هر 5 میمون داخل قفس تازه وارد بودند و دیگر
کسی از میمونهای قدیمی که بر روی او آب سرد پاشیده شده بود باقی نمانده
بود . با این حال ، هنوز هم بنا بر عادتی که میمونهای تازه واردتر یاد
گرفته بودند ، هنوز هم هر بار که یکی از میمونها تلاش میکرد تا از نردبان
بالا برود و موز بردارد ، دیگر میمونها به شدت او را کتک میزدند و این
اتفاق پس از گذشت سالیان دراز هنوز هم ادامه دارد…
در خاتمه طبق وظیفه همیشگی که دارم از تمامی مریدان دایی جان ناپلئون قدردانی و تشکر می کنم.