می خواهم روزنامه نگار باقی بمانم …/ یادداشتی از امیررضا رضایان

مراسم
روز خبرنگار هم در نوع خودش بسیار جالب بود. اگر یک آدم از همه جا بیخبر
وارد آن تالار لبالب از خبرنگار! میشد به قطع یقین بدانید که از این ظرفیت
بالای استان در حوزه خبر و رسانه قالب تهی می کرد و بعید نبود که استان را
پایتخت خبرنگاری جهان معرفی کند. حتی چه بسا اگر آن #روبرت مرداک از خدا
بیخبر به گوشش می رسید که کمیت خبرنگاران استان به قدری زیاد است که در
روزشان یک تالار 400 نفره به انضمام لابی پشتش پر می شود، یحتمل دو سه فقره
از آن بنگاه های چاخان پراکنی اش را در جای جای این استان خبرنگار پرور می
گسترانید.

روز چهارشنبه به رغم خستگی یک سفر طولانی که تنها
دستاوردش یک تغار(سطل) خرمای ناب و همچنین ایمان آوردن به این ضرب المثل
پدربزرگ عزیزم که گاها به ما گوشزد می کرد،” بعد از امام اول، مشگل گشا
ریال است” بود، با یک ساعت تاخیر به #تالار فخرالدین اسعد گرگانی نزول
اجلال فرموده و در آن ظلمات سالن، پس از لقد کردن سهوی پای یک دوجین
خبرنگار روی صندلی ام آرام گرفتم. اتفاقا دیدم خیلی هم بد نشد چرا که مراسم
بنا به سنتی که در جای جای ایران جاری و ساری است با تاخیر شروع شده و
قاری محترم با لحن زیبایی سوره شریفه “#شمس” را تلاوت می کند. اساسا چون از
مراسم روز خبرنگار خاطره خوشی ندارم، خیلی دل و دماغ نشستن و ماندن را
نداشتم. اتفاقا ظاهرا سایر خبرنگاران که ماشالله زیاد هم بودند هم مثل من
خیلی حوصله نشستن و گوش دادن به حرف های مسئولان دولت قبلی را نداشتند و
مرتبا با هم پچ پچ می کردند. جسارت نباشد اما آن جماعتی که من دیدم،
خبرنگار بودن یا نبودنشان که مشخص نبود اما دغدغه شان بیشتر همان صد و بیست
هزار تومان معهود بود و ظاهرا آنچنان در گرفتن این آخرین یادگار اداره
ارشاد دولت قبلی مصر بودند که صابون پیمودن طی طریق چند کیلومتری تا هتل
شهاب را به جان خریدند. به قول یکی از دوستان اسم مراسم روزخبرنگار را باید
تغییر میدادند به اسم “مراسم 120هزارتومان من کو؟”!

حداقل انتظار از اداره ارشاد دولت قبلی این بود که به جای
همه ریخت و پاش ها و صدقه دادن به خبرنگاران به فکر نیاز های اساسی شان
باشد. به جای برگزاری مراسمی که به روال همیشه اجازه صحبت به بیان دغدغه
های اصلی خبرنگاران داده نمی شود و تنها خبرنگاران خودی حق بیان نظرات نخ
نمایشان را دارند، به جای آن افطاری در هم و برهم در آن سر شهر، یک مراسم
ساده تر برگزار می کردید اما همه مسئولان استانی را دعوت می کردید بتا به
درد دل نماینده همه نشریات استان گوش کنند. قطعا این 120 هزار تومان که به
برکت دولت فخیمه دکتر احمدی نژاد در این سالها کاملا بی ارزش شده، گره از
مشکلات خبرنگاران بر نمی دارد و اگر اغراق نکنم حتی مرهمی بر زخم های زندگی
شان هم نخواهد بود. احتمالا مدیرکل اداره ارشاد از خودش پرسیده است که
چطور است که استان این همه خبرنگار دارد اما وقتی یک فاجعه یا یک موفقیت
بزرگ عاید استان می شود، تعداد خبرهایی که از آن واقعه تلخ یا شیرین منتشر
می شود به عدد انگشت های دست هم نمی رسد! درد زیاد است و گفتنش بی فایده،
اما این جمله آخر را اگر نگویم روی دلم می ماند:

درود به شرف همه خبرنگاران و روزنامه
نگارانی که در این سالها همه نوع مشقت و مرارتی را به جان خریدند تا
راویانی صادق باشند، نه آنکه قلم شان را به مال دنیا بفروشند و به جای
خبرنگاری، هرزه نگاری کنند. درود به شرف آنهایی که به خاطر راست نوشتن و
حقیقت گفتن شماتت شدند اما بعد از گذشت این همه سال سرشان را بالا گرفتند و
با افتخار گفتند: “میخواهم روزنامه نگار باقی بمانم”

Posted in: دسته‌بندی نشده