برخورد سخت یا اقدامات فرهنگی؛ اولویت برون رفت از بحران شکار و شکارچی در کشور؟

دوست خوب مان – کوشان مهران عزیز – در یادداشتی روشنگرانه نقطه نظرات و دیدگاه های کارشناسی خود را در خصوص شکار و شکارچی و بحران پیش روی در حوزه تنوع زیستی کشور بیان داشته اند. ایشان در این یادداشت در تحلیل اوضاع و احوال رواج یافتن شکارهای غیر مجاز و اولویت های اقدامات فرهنگی و یا برخوردهای سخت برای برون رفت از بحران محیط زیستی و اجتماعی پیش روی، مشروحا” به نکات مهم و تأمل برانگیزی اشاره نموده اند.

نوشتاری که در زیر می خوانید در وبلاگ دیده بان کوهستان منتشر شده و مجددا در این کلبه با خوانندگان و همراهان گرامی”طبیعت بختیاری”به اشتراگ گذاشته می شود؛

پیرینه، آخرین سنگر خرس ها

   در سال ۱۷۰۰ میلادی پس از مرگ کارلوس پادشاه بی وارث کشورفقرزده اسپانیا، فیلیپ دو بوربون نوه ی دختری لویی چهاردهم پادشاه فرانسه به عنوان پادشاه جدید امپراتوری اسپانیا معرفی شد. می گویند سفیر اسپانیا با شور و هیجان در برابر فیلیپ زانو بر زمین زده و بانگ برآورد: دیگر کوهستان پیرنه بین دو کشور وجود ندارد. فیلیپ که کلمه ای اسپانیایی نمی دانست با تعجب به تبعه ی کشور جدید خود نگاه می کرد!

   برای قرن ها سلسله کوه های پیرینه که از مدیترانه تا اقیانوس اطلس امتداد دارند مرز طبیعی دو کشور فرانسه و اسپانیا به حساب می آمدند. در حال حاظر گردشگران و طبیعت گردان در کنار بهره وری از مناظر زیبا شاهد پرواز عقاب باشکوه طلایی و شاموای پیرینه در کوهساران می باشند اما در روزگاران کهن این زیستبوم پذیرای گونه های دیگری نیز بوده است. تا سال ۱۸۷۰ آیبیکس پیرینه که یکی از چهار زیرگونه آیبیکس شبه جزیره ایبری می باشد در بخش فرانسوی این کوهستان وجود داشت و در سال ۲۰۰۰ سلینا تنها بز دوازده ساله بدون وارث و جایگزین با مرگ خود به دلیل صاعقه پرونده این پادشاه کوهستان را بست.

اسناد فئودالی و بایگانی کلیساهای قرون وسطی حکایت از پراکندگی گسترده خرس در سرزمین فرانسه می نمایند ولی پاکتراشی جنگل ها برای افزایش زمین های زیرکشت و نیاز رو به گسترش سوخت صنایع به تدریج باعث عقب نشینی و در نهایت نابودی گونه های بزرگ جثه ای چون گاو وحشی اوروش، بیزون اروپایی ، اسب وحشی تارپان و گوزن الک(موس) گردید. برآورد شده که در دوران شارلمانی در حدود هشتاد درصد فرانسه پوشیده از جنگل بود ولی این مفدار در اواخر قرن هیجدهم به تنها سیزده درصد کاهش یافت و در زیستگاه هایی چون جنگل های مدیترانه ای( ماکی) جنوب فرانسه نسل شوکا در اواخر قرن هیجدهم نابود شد.  آخرین گزارش های وجود خرس به قرن چهاردهم میلادی در مرکز فرانسه بازمی گردد. در طی قرن نوزدهم رشته کوه های آلپ و ژورا در شرق و پیرینه در جنوب شرقی تنها قلمروی خرس قهوه ای به حساب می آمدند. با وقوع انقلاب کبیر فرانسه و الغای حقوق کهن نجبا بر زمین ها و شکار ، روستائیان هجوم خود را به زمین های کشاورزی ، بیشه زارها و جنگل ها برای شکار و دام گذاری آغاز نمودند. در سال ۱۸۴۸ نخستین پروانه های شکار و محدودیت زمانی برای مدیریت گونه هایی شکارچی پسند چون گوزن سرخ، شوکا، خرگوش ، کبک پاقرمز و کبک چیل آغاز گردید ولی همزمان برنامه ریشه کن نمودن گوشتخوارانی چون گرگ و سیاه گوش در هر استان به جدیت پیگیری می شد. در سال ۱۹۳۰ آخرین گزارش مستند حکایت از نابودی خرس در آلپ فرانسه دارد و در دهه های نخست قرن بیستم جمعیت خرس در کوهستان های پیرینه فرانسه بین ۷۰ تا ۱۵۰ قلاده برآورد می گردید.

به تدریج در کنار بالارفتن ارزش وجودی گونه های گوشتخواری چون خرس در میان افکار عمومی و تلاش چندین دهه بوم شناسان و طبیعت دوستان برای زدودن تدریجی رسوبات چند صد ساله دشمن انگاشتن خرس بوسیله دولت مردان و مدیران اجرایی در سال ۱۹۷۲ شکار خرس در فرانسه ممنوع گردید و در سال ۱۹۷۹ در ردیف گونه های حفاظت شده اعلان گردید و در سال ۱۹۸۴ نخستین برنامه حفاظتی طرح ریزی گردید. در سال ۱۹۸۰ برآورد شده بود که در پیرینه فرانسه تنها پانزده قلاده خرس برجای مانده و با تاسف این تعداد در سال ۱۹۹۵ به تنها پنج قلاده کاهش یافت.

در اوایل قرن بیستم جمعیت خرس در رشته کوه های پیرینه به سه جمعیت مجزا کاهش یافته و فشار شکارچیان و بویژه دامداران باعث قطع ارتباط افراد در این جمعیت های منزوی گردیده بود. پس از پژوهش های ژنتیکی در میان نمونه های اروپایی کارشناسان به این نتیجه رسیدند که تنها راه پبشگیری از غلتیدن این گونه به گرداب انقراض معرفی نمونه های اسلوونی می باشد و در ۱۹۹۶ تعداد ۳ قلاده خرس اسلوونی در منطقه رها سازی شد و در پایان سال ۲۰۰۵ این تعداد به دلیل زادو ولد و به احتمالی آمیزش با آخرین نمونه های پیرینه ای به ۱۴ تا ۱۸ قلاده افزایش یافتند ولی در سال ۲۰۰۶ ، پنج قلاده خرس اسلوونی به دلیل تصادف و شکار قاچاقیان از بین رفتند. با تمام تمهیدات و برنامه های حفاظتی و اطلاع رسانی با تاسف در تاریخ اول نوامبر سال ۲۰۰۴ آخرین ماده خرس اصیل پیرینه فرانسه به دست یک متخلف شکار شد و در حال حاظر گویا آخرین نمونه های اصیل خرس های پیرینه به حدود به ۵ و یا ۶ قلاده در لکه جمعیت غربی در بخش اسپانیایی پیرینه می باشند.

در منطقه کوهستانی پیرینه دامداری و بویژه پرورش گوسپند در کنار صنعت گردشگری یکی از مهم ترین ارکان اقتصادی منطقه می باشند. در برابر همایش های دوستداران پایداشت و احیای جمعیت خرس پیرینه شبانان و جوامع محلی نیز بیکار ننشسته و همواره درپی نشان دادن اعتراض خود به صرف زمان و هزینه برای نگهداری از موجود زیان بار و درنده ای بنام خرس می باشند. هرچند دولت موظف به پرداخت زیان های وارده به دامداران و باغداران خسارت دیده می باشد و آنها را ترغیب به استفاده از سگان گله بیشتر و حصارکشی بهتر باغ ها می نماید ولی با این وجود و تمامی تبلیغات و برنامه های آموزشی و فرهنگی تغییر دیدگاه جوامع محلی به سادگی امکان پذیر نبوده و هرگاه برنامه ریزان تنها به امید تغییر دیدگاه منفی جوامع محلی تمام سرمایه و زمان خویش را مصروف برنامه های آموزشی ( که در جای خود بسیار حیاتی است) نموده و بحث حفاظت فیزیکی از گونه و زیستگاه او را در رتبه های دوم و سوم قرار بدهند، آن زمان که جامعه محلی به نقطه تعالی دانستن اهمیت همزیستی مسالمت امیز با خرس و   گرگ و عقاب طلایی رسیده باشد دیگر نه از تاک چیزی برجای بماند و نه از تاک نشان.

مثلی است معروف که می گوید: جایی که عقاب پر بریزد، از پشه لاغری چه خیزد… . هنگامی که درنواحی آلپ و پیرینه فرانسه با وجود امکانات بی مانند آموزشی و فرهنگی هنوز چوپانان و شکارچیان به خون گرگ و خرس تشنه می باشند چگونه می توان با چشم بربستن بر حقایق چند هزار ساله حاکم بر جزءجزء این کشور به عنوان برنامه های آموزشی و فرهنگی جوامع محلی اندک زمان و بودجه ناچیز را به بهای از دست رفتن گونه ها و تاراج و تخریب زیستبوم ها فدا نمود؟ کنت گوبینو فیلسوف و دیپلمات فرانسوی در دنباله سفرنامه خود به ایران سال های ۱۸۵۰ میلادی داستانی با عنوان جنگ ترکمن نگاشته که همچون کتاب حاجی بابای اصفهانی خلقیات واقعی فرزندان به حق کورش و داریوش را بی پرده می نمایاند. در کنار شرح فضاحت بار قشون ظفر نمون از ترکمن ها در جنگ مرو و فروش آذوقه سپاهیان بوسیله مافوق ها در مشهد و فرستادن عده ای گشنه و نابلد به جنگ ، افسری حکایت دوره موفق آموزش نظامی خود در فرانسه را می نماید که پس از بازگشت به ایران به خدمت در قشون مامور گردید و پس از چندین شکایت و عریضه نویسی درباره بالاکشیدن جیره و مواجب سربازان به چوب و فلک بسته شد و به هنگام خوردن ترکه های خیس انار دریافت مهم ترین دوره آموزشی در ایران همانا چشیدن ضربه ترکه فلک و همرنگ جماعت شدن می باشد تا فراگیری شیوه های قلعه گیری و جنگ سرنیزه در دانشگاه نظامی سن سیر پاریس.

تبحر ایرانیان در ورزش هایی چون کشتی و ضعف در ورزش های گروهی به راستی روحیه فردگرای ما را نشان می دهد. به همین دلیل همواره در کارگروهی افرادی چند رنگ و زبان باز یافت می شوند که با چرب زبانی و فریبکاری سایرین را نردبان ترقی خویش قرار می دهند. در بحث گروه های فعال و داوطلب محیط زیستی نیز باوجود تبحر و اشراف و دانش کامل و اخلاق پسندیده حرفه ای برخی از فعالان محترم به هنگام کار گروهی هیچگاه نمی توان به دلیل ویژگی هایی چون فردگرایی و فرصت طلبی عده ای به پایداری و بقای این مجموعه امیدی داشت.

به تجربه ثابت شده که به هنگام بحث های مالی به سادگی همه اصول زیرپا گذاشته شده و به دلیل فرصت طلبی عده ای زبان باز و هفت رنگ هیچگاه نمی توان در کشور ایران مانند دیگر کشورها کارهای گروهی عام المنفعه را به اتمام رسانید. با توجه به موارد یاد شده و درنظر داشتن تجربه فراز و فرود جمعیت خرس قهوه ای در کوهستان های پیرینه با کمال تاسف به این نتیجه خواهیم رسید که شرط بقا و پایداشت خرس و دیگر گونه ها ( از سمندر تا گورخر) در گام نخست می بایست اجرای قانون و پایبندی مجریان قانون به اصول باشد و به هنگام ثبات نسبی گونه و زیستگاه باید به اندیشه آموزش اصولی آنهم با شناخت کامل جوامع افتاد . روزگاری کتاب های دبستان پربود از “آن مرد با اسب آمد” و داستان “حسنک و گوسپندانش” ولی در روزگاری که در حدود هفتاد درصد ساکنان ایران شهرنشین و یا شبه شهرنشین ( یک شبه شهر شدن روستاها بدون در نظر داشتن زیر ساخت های لازم) شده اند و نفوذ انواع رسانه های صوتی و بویژه تصویری در جای جای کشور و حتی در میان عشایر کوچرو ، آگاهی رسانی درباره اهمیت حفظ گونه هایی چون خرس و زیستگاه های آنها ( پیشگیری از بلایایی چون سیل های چند سال اخیر گرگان و ورود ریزگرد ها به دلیل نابود کردن تالاب ها) به شیوه ای ملموس و قابل درک و بدور از فرمول نویسی و شیوه مرضیه تقلب علمی و جعل مقاله ، برای تمامی اقشار و بویژه کودکان و نوجوانان در رسانه های جمعی در بیشتر موارد کارایی بهتری از آموزش به شیوه کنونی جوامع محلی درپی خواهد داشت.