یک پرنده دارد که به آن می گوید شکاری؛ شکاری یک پرنده ی کوچک آوازخوان خیلی زیباست که عادت کرده به کز کردن کنج قفس و احتمالا خودش هم نمی داند که طعمه است و آواز که می خواند در حقیقت دارد هم گونه ای هایش را صدا می زند سمت قفس. صیاد قفس شکاری را می گذارد کنار چشمه و تور خیلی ظریفش را هم همان حوالی می بندد.
شکاری که یک سهره ی طلایی تنهاست، آواز می خواند. سهره های آزاد برای این که این پرنده ی مزاحم جدید را از قلمروشان بیرون کنند پرواز می کنند سمت او. بعد حوالی قفس، روی شاخه درخت چنار پیر یا روی بوته های خار اطراف می نشینند و در جواب سهره طلایی توی قفس کمی آواز می خوانند و بعد بالهایشان – احتمالا برای آخرین بار- توی نور طلایی دم صبح، هوای آزاد را می شکافد و پایین می آیند و با همه وجود گیر می کنند توی تار و پور ظریف نامریی تور.
گاهی پرنده ای توی تور گیر می کند و جفتش آن پایین، بی قرار بال هایش را می لرزاند و جفت اسیرش را صدا می زند. آن قدر وفادار است که همه ی قوانین بین انسان و حیوان را زیر پا می گذارد و وقتی صیاد تا چند قدمی او پیش می رود بدون این که بپرد، همانجا نزدیک جفتش روی زمین می ماند و بال هایش را می لرزاند. آن قدر بی قراری می کند که خودش هم می افتد توی تور.
کمی که می گذرد، دیگر تقریبا هیچ پرنده ای نمی آید سمت تور. انگار که با آن هوشمندی و زیرکی طبیعی شان، از رفت و آمد صیاد آن حوالی و از اضطراب گنجشک ها می فهمند که یک خبرهایی هست و یک تور آنجا بسته شده و کم کم یک جوری می آیند آب بخورند که دیگر دست و پای ظریفشان و بال های نازک کوچک شان آن تار و پود سنگدل نامریی را لمس هم نکند.
صیاد لیستی از پرنده هایی که سال پیش شکار کرده همراه خودش دارد. براساس لیستی که نشان می دهد سال گذشته 196 سهره طلایی را از مناطق مختلف مشهد، کلات، فریمان و چناران صید کرده. با همین تور و همین پرنده ی کوچکی که با خودش دارد.