“منِ زیر کتابها مدفون؟” یا “نسبتِ میان تئوری و عمل”


یکی از خوانندگانِ مقاله ای که اخیرا توسط سبزپرس منتشر شده از نگارنده انتقاد کرده که این نوشته ها به درد همان کتابها می خورد و در دنیای واقعی مفهومی ندارد (نقل به مضمون). یکی از گره های کار فعالان اجتماعی – و محیط زیستی- در ایران همین موضوع است: نسبتِ زندگی واقعی ما با تئوریهای موجود در کتابها چیست؟

ما فعالان محیط زیست چقدر می توانیم به الگوها و راهبردهای تئوریک علوم اجتماعی استناد کنیم و بر مبنای آنها برای فعالیتهایمان روشی برگزینیم؟ و یا اینکه آن حرفها صرفا به درد همان کتابها می خورند و دنیای واقعی کاملا متفاوت از نوشته های کتابهاست؟ پاسخ این سوالها به ذات و ماهیت علوم اجتماعی باز می گردد.

علوم اجتماعی، رویکرد اندیشمندان به پدیده های تجربی جامعه و سعی در فرمولبندی آنها از زاویه ی دید خودشان است. بحثهای فراوانی در اینکه آیا علوم اجتماعی را می توان در زمره ی Science قرار داد یا خیر درگرفته است. مشخصات اصلی علم عبارت است از: 1- توانایی ارائه ی فرمولی دقیق، دائمی و مرتبط، 2- توانایی تعمیم و پیش بینی و 3- توانایی رسیدگی به داده ها و تعمیم ها . آیا در مورد علوم اجتماعی می توان چنین شرایطی را محقق دانست؟

مسلما نه همیشه. اما علوم انسانی روشهای مخصوص به خودش را دارد و نمی توان همان روشهای علوم طبیعی را در باره ی آن به کار برد. فلسفه ی علم و استراتژی رسیدن به حقیقت در مورد علوم طبیعی و اجتماعی متفاوت است. این به مخاطب و خواننده باز می گردد که حدود و ثغور هر نظریه و هدف آن را بداند و نسبت آن را با واقعیت بسنجد. برخی از نظریات اجتماعی، مختص زمان و مکان خاصیند و برخی دیگر شاخصه هایی دارند که آنها را از جهانشمول بودن باز می دارد. تطبیق تئوری و فضای واقعی، هنر برنامه ریز اجتماعی است که تکنیکهای خودش را دارد.

پس بدین ترتیب، تئوریهای اجتماعی را نه می توان دور ریخت و نه قالبی فراگیر برای همه ی وضعیتها دانست. متاسفانه در ایران به دلیل بدفهمی علم، بیشتر مردم و حتی فعالان مدنی، جامعه ی ایران را بی قاعده و قانون تصور می کنند و به خیالشان نظریه های اجتماعی در غرب تحت رفتارهای منظم اجتماعی به وجود آمده است، غافل از اینکه اگر ما برای جامعه قواعدی نمی بینیم، مشکل از چشمهای ماست و نه جامعه! کمبود تئوریهایی که بتواند مشخصات جامعه ی ایرانی را در ساختاری نظری جای دهد ضعف متفکران ماست. حتی برای هرج و مرج هم قوانین و نظریاتی وجود دارد که می تواند – حتی اندکی- روشن کننده ی ادامه ی مسیر باشد. کلید ماجرا در فهم درست از علوم اجتماعی است.

اما در مورد موضوع مقاله ی اخیر و نقد آن خواننده ی گرامی: همپایی با جامعه ی مدنی جهانی و یا حساس کردن سازمانهای بین المللی موضوعی نیست که مختص کتابها باشد.این یک تجربه ی احساس شده ی جهانی است که سازمانهای بین المللی می توانند نقش اهرم در موضوعات مختلف بازی کنند و سیاستهای داخلی کشورها را تغییر دهند. استفاده از تجربیات فعالان جهان و راهکارهایی که آنها در جوامع پیچیده ی خودشان اتخاذ کرده اند هم می تواند الهام بخش باشد.

اگوست کنت؛ پد جامعه شناسی
او بر این عقیده بود که علوم اجتماعی را نمی توان science دانست

Posted in: دسته‌بندی نشده