مصطفي پناهی
دكتری اقتصاد محيط زيست، دانشگاه تهران
ارسطو سعيد
استاديار دانشكده منابع طبيعي، دانشگاه تهران
مجيد كوپاهی
استاد دانشكده كشاورزی، دانشگاه تهران
مجيد مخدوم
استاد دانشكده منابع طبيعی، دانشگاه تهران
قوام الدين زاهدی
دانشيار دانشكده منابع طبيعی، دانشگاه تهران
چكيده
فقدان آگاهی علمی از ابعاد كمی و كيفی ارزش اقتصادی توليدات و خدمات اكوسيستمی حاصل از جنگلها، در راستای رشتهای از عوامل گوناگون تخريب، تغيير كاربری اراضی جنگلی را به سود فعاليتهای ديگر توجيهپذير ساخته است. عدم برخورداری از چنين آگاهی هايی موجب شده كه در ايران، نظير بسياری ديگر از كشورهای درحال توسعه، فرايند تصميمگيریهای سياسی و اقتصادی در مورد استفادههای كنونی و موجوديت آتی منابع جنگلی با ابهامات زيادی مواجه شود و تلاش برای دستيابی به انتخابهای صحيح و تخصيص بهينه منابع طبيعی تحت اختيار، دربند مشكلات مربوط به مخاطرات و عدم قطعی بودنهای ارزيابی باقی بماند. سستی مبانی نظری و ناديده انگاشتن ملاحظات عملی در گزينش رويكردهای روششناختی برای انجام مطالعات ارزشگذاری اقتصادی میتواند به نتايجی بينجامد كه بقايای عرصههای جنگلی را بهسرعت در ميانه دو تيغه افراط و تفريطگرايانه مضمحل سازد. برآوردهای اريبداری كه ارزش جنگلها را كمتر و يا بيشتر از حد، نزديك به واقعيت نشان دهند، يا استهلاك سرمايههای طبيعی سرپا را درپی خواهند داشت و يا آزمندی كاربریهای رقيب براي اراضی جنگلی را مشروع جلوهگر خواهند ساخت. به هرحال، بايد يادآوری كرد كه تحقق پايداری از تلفيق دو مقوله حفاظت و استفاده عقلائی از منابع طبيعی چون جنگل به هيچ وجه پديدهای غيراقتصادی قلمداد نمیشود و سازماندهی اقدامات برای نيل به تقريب دو نظام اقتصادی و اكوسيستمی به شكل تلاش بیوقفه براي تضارب انديشههای موجود، از چندی پيش آغاز شده است. در اين مقاله سعی شده با تكيه بر اهم بنيادهای نظری و ملاحظات عملی مربوط به روششناسی مطالعات ارزشگذاری اقتصادی، رئوس يافتههای تحقيقی بر سر ارزشگذاری برخی از عرصههای جنگلی شمال انعكاس يابند و تنگناها و استدلالهای موردنياز دراينباره، به تصوير كشيده شوند.
متن مقاله را در اینجا بخوانید!