پرده اول:
سریال 5 کیلومتر تا بهشت ازشبکه یک سیما از ابتدای ماه رمضان در حال پخش است. دست وپنجه نرم کردن امیر حسین با مرگ طی سه روزوسیله ای برای کارگردان سریال شد تا یک ماه خلق اله را پای گیرنده ها بنشانند. حتمن بینندگان در جریان سریال بوده که پسر جوانی بنام امیر حسین که مورد وثوق صاحب شرکت داروئی است بر اثر یک سرقت ساختگی از سوی پسر صاحب شرکت و دوستانش مضروب شده و به 5 کیلومتری بهشت زهرا در بین گندمزاری انداخته میشود.روح سرگردان امیر حسین بنا به توصیه یک روح سرگردان دیگر بارها به خواب آیدا دختر مدیر شرکت آقای فرزین آمده تا محل جسم نیمه جان خود را به آیدا که دل خسته امیر حسین میباشد نشان دهد.نهایتن آیدا طی یک سلسله خواب متوجه محل افتادن امیر حسین شده و بدنبال این خواب نما شدن به افسر آگاهی محل دستور داده که اگربه داد امیر حسین نرسید او خواهد مرد. ومسئول مرگ او جناب کارآگاه خواهند بود. لذا جناب کار آگاه ماشین را براه انداخته وبه سمت محل افتادن جسم نیمه جان امیر حسین رفته وبین راه نیز بدلیل خراب شدن ماشین آیدا ودوستش جناب کارآگاه ناچارن هر دو آنها را سوار خودرو خدمت خود نموده ونهایتن محل افتادن امیر حسین پیدا میشود.آخر قصه هم معلوم است که چه میشود.زنده شدن امیر حسین وازدواج آنها با هم.
پرده دوم:
چند سال پیش در یکی از شبهای ماه رمضان بابت افطاری میهمان یک سرهنگ بازنشسته نیروی انتظامی بودیم.عصر همانروز متوجه به سرقت رفتن نیسان باری صفر کیلومتر خود که مدتی بنا به نداشتن راننده به همراه بار درب منزل پارک بود شدم.بچه ها را راهی منزل میزبان نموده وخود با یک خودرو کرایه عازم آگاهی محل شدم.برای اعلام شماره خودرو جهت اعلام به واحدهای گشتی باید حکم دادسرا را میگرفتم.بناچار عازم دادسرای کشیک شدم.وقتی خواهش وتمنا کردم تا زودتر حکم به دست من داده شود فهمیدم کار خودم را سخت تر کرده ام چرا که مبلغ شیرینی را ناخودآگاه برای گرفتن حکم بالا برده بودم .خلاصه یک شیرینی به مامورین دادم تا حکم را گرفتم.با خود میگفتم ماشینت را بدزدند تازه باید شیرینی هم برای مامورین پرداخت کنی .انگار ماشینی در یک قرعه کشی برنده شده بودم وحالا خوشحال هم باید میشدم که شیرینی بابت گرفتن آن بدهم.بگذریم آنشب شماره ماشین رفت جزو ده ها خودروئی که آنروز به سرقت رفته بود.
میزبان در ابتدای شب تلفنی گفت خیلی خودت را نگران نکن فعلن بیا افطاری تا بعد . فردا را که از تو نگرفته اند ومن حیران از این حرف که اگر اکنون شماره به واحدها اعلام شود حتمن گشایشی در یافتن ماشین خواهد شد.اما زهی خیال باطل چرا که نه آنشب ونه شبهای بعد ونه سالهای بعد خبری از ماشین نشد که نشد.البته تجربه میزبان عالی بود چون میدانست نه تنها خودرو یافت نخواهد شد بلکه شام را هم از دست خواهم داد.که این را بعدها فهمیدم.
پرده سوم:
کاری ندارم که نیروی انتظامی در مواجهه با برخوردها و مشکلات وبزه های حادث شده اجتماعی چون چاقو خوردن یک جوان در میدان کاج یا جوانی دیگر در کرج توسط همسرش وموارد مشابه در نزاع های خیابانی که خود بارها شاهد آن بوده ام عکس العملی انجام نمیدهد.اما اگر گذرتان به پاسگاه های انتظامی افتاده باشد نیک دریافته اید که اگر به عنوان شاکی پرونده مورد تهدید مامورین به مثابه یک متهم قرار نگیرید شانس آورده اید.
پرده آخر:
اگر کسی را میشناسید که علیرغم زن بودن دارای رویاهای صادقه بوده وهمانند آیدا خانم قصه “5 کیلومتر تا بهشت” موفق به کشف اسرار و معماهای پلیسی توسط خواب نما شدن میگردد و از سوی دیگر اگر افسری را سراغ دارید که نه تنها بدنبال پرونده شما بوده بلکه در صورت خرابی ماشینتان همانند یک فرشته نجات نقش آژانس را برای شما بازی کرده وهمچون یک موش خوردنی به حرفهای یک زیان دیده گوش داده و نه تنها از تهدیدها ناراحت نشده بلکه چون یک زیردست از دستورات شخصی چون آیدا تبعیت مینماید، لطف فرموده در اولین فرصت این حقیر را خبر نموده شاید محل اختفای خودرو بنده وصدها زیان دیده ومالباخته دیگررا در خواب دیده و دل ملتی را شاد نمایند.