ببار ای بارون ببار …

و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست
مرگ وارونه یک زنجره نیست
مرگ در ذهن اقاقی جاری است
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید
مرگ با خوشه انگور می آید به دهان
مرگ در حنجره سرخ – گلو می خواند
مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است


 آوازهء مرگ چقدر زود به گوش می رسد، این سخن را از قدیم گفته اند و اما در این روز ها چنین خبرهای دردناکی زود تر از هر زمان دیگری از این گوشهء گیتی به گوشهء دیگر آن می رسد. مدتی بود که به دلیل مشغله ای که داشتم موفق به ارتباط با دوستان سبزم نشده بودم و اما دیروز خبری دردناک تمام وجودم را مالامال از اندوه کرد مرگ ناگهانی مهندس انصاری بدترین خبری بود که دیروز از زبان دوستم شنیدم جامعه محیط زیست مطمئنا آنچنان سنگینی عجیبی بر روی سینه اش احساس کرد که گویا کسی تخته سنگی روی سینه اش گذاشته است و به دشواری می تواند نفس بکشد. چه احساس بدی است وقتی می بینی عزیزی از دست رفته است و تو می خواهی پیام تسلیت به بازماندگان بدهی انگار سنگینی دستی را روی شانه ات احساس میکنی، سنگینی که دیگر هیچگاهی احساس نکرده بودی در ان لحظه بود که احساس کردم مرگ دست بزرگش را روی شانهء من گذاشته است تا من رویی به سوی او بر گردانم و بعد او، با تبسم تحقیر آمیزی به من بفهماند که برویم، دیگر وقت تمام است!

با نهایت تاثر و اندوه درگذشت ناگهانی جناب آقای مهندس انصاری را به همسر گرامیشان سرکار خانم جمشدی و خانواده محترم و همچنین جامعه محیط زیست تسلیت عرض مینمایم . امیدوارم راهشان همیشه سبز باقی بماند