شاید راه اندازی فیس بوک و اینستاگرام و دیگر ابزارهای ارتباطی مجازی، باعث شد اینجا فراموش بشود، اما مدت هاست که به این جای دنج فکر می کنم تا دوباره برای دل خودم بنویسم. شلوغی های دنیای مجازی هم گاهی تحمل ناپذیریه، از نوع “بار هستی” میلان کوندرا….و “سبکی تحمل ناپذیر هستی”…
حالا که آمده ام اینجا، حرف چندانی برای گفتن ندارم. فقط همین بود که گفتم. در میان هیاهوی زندگی اینروزهای ما ساکنان سیاره، دلم جای دنجی می خواهد مثل جهان نما. مثل خانه های کوچک و دلچسب حاجی آباد، اما نه….آنجا هم صدای غار و غور ماشین ها و هیاهوی “داشتن “ها، آرامت نمی گذارد. اینروزها که هر جا می روی فقط صدای ” داشتن ها ” ی آدم هاست ، بدون اینکه از ” بودن ها” یشان خبری باشد.
شاید کلبه ی مش صفر که راه ماشین رو ندارد هنوز بتواند آرامم کند…. برای همین دلم برای فضای وبلاگ تنگ شده، اینجا که این روزها آرام و خالی و دنج است و جان می دهد برای نوشتن، تنها نوشتن دلنوشته های تنهایی…