در همان روز ، سی دی فیلم اسب جنگی از اسپیلبرگ را هم از ویدیو کلوپی گرفتم و دیدم،فیلمی شگفت انگیز و این هم تکان دهنده به گونه ای دیگر،فیلمی پرهزینه و خوش ساخت که انسان در جاهایی از آنچه بر اسب زبان بسته می گذرد گریه اش می گیرد،و پیوند ها و رویدادهای میان آدمای فیلم و جنگ نیز که جای خود دارد
این دو فیلم را هرچند باهم سنجیدن کمی سخت و شاید نشود،زیرا خانه پدری داستانی که با فرهنگ ایران پیوند دارد و داستان یک خانواده ایرانی چند صده پیش را نمایش می دهد و از هنرمندی کارگردان اینکه همه فیلم از آغاز تا پایانش،همه،در یک خانه روی می دهد و کسی هم خسته نمیشود، ولی اسب جنگی نه در یک جا که از مرز یک کشور هم میگزرد ولی شگفت انگیز آنکه هر دو فیلم ببیننده اش را میخکوب و دگرگون میکند و سخنی برای گفتن دارد و به گمانم همین که با کمترین امکانات کسی مانند آقای عیاری با هوش و ایده خوب خود، چنین کاری انجام می دهد و ستایش بسیاری ها را برمی انگیزد خود پیروزی بزرگی برای او و سینمای کشور است و اگر به اندیشه ها ،بها و آزادی داده شود پیشرفت و آفرینش های ماندگاری را می توانیم ببینیم.