اخیراً کتاب “زندگی در پیش رو” نوشته
رومن گاری با ترجمه زیبای خانم لیلی گلستان را خواندم، غیر از زیبایی مسحورکننده کتاب
که یک نفس آن را تا پایان خواهید خواند، بخشی از کتاب بی نهایت توجهم را به خود
جلب کرد، آن بخش از کتاب که قهرمان پسر ـ مومو
ـ رو به روی دستگاه مونتاژ فیلم نشسته و
فیلم به عقب بر می گردد و پسر هم به یاد زندگی گذشته اش می افتد ….. ، و برگشتن
به گذشته ها گاهی چقدر خوب است!
«همه چیز
به عقب برمی گشت. مرده ها زنده می شدند و عقب عقبکی سرجایشان بر می گشتند. اتومبیل
ها عقب عقبکی می رفتند و سگ ها هم عقبکی می دویدند. خانه هایی که فروریخته و تل
خاک شده بودند دوباره جمع می شدند و با یک حرکت جلوی چشم آدم از نو ساخته می شدند.
گلوله ها از بدن بیرون می آمدند و
به داخل مسلسل ها برمی گشتند و قاتل ها عقب می رفتند و عقب عقبکی از پنجره پایین می پریدند . وقتی آبی ریخته شده بود
دوباره بلند می شد و توی لیوان می رفت. خونی که ریخته شده بود دوباره داخل بدن می
شد و دیگر هیچ کجا نشانه ای از خون نبود. زخم ها بسته می شدند ….. یک دنیای
وارونه راستکی بود و این قشنگ ترین چیزی بود که توی این زندگی کوفتی دیده بودم.»۱
این پاراگراف از کتاب را چند بار خواندم و در دل آرزو کردم که
ای کاش برای محیط زیست امروز ما، که در همه بخش هایش دچار تصلب شده و به مدد طرح
های فوریتی هم ضربان قلبش تنظیم نمی شود اینگونه می شد.
اگر آب به تالاب های رو به موت بازمی گشت و آلودگی رودخانه ها
محو می شد. اگر همه ی زباله ها جمع می
شدند و دشت ها و جنگل ها و سواحل بازهم زیبا، پاک و بهشتی بنظر می رسیدند، اگر دود
ماشینها و کارخانجات به اگزوز و دودکش ها برمی گشت و خودروهای محبوس در انبوه ترافیک
از هم فاصله گرفته و کم و کمتر می شدند، اگر ذرات معلق کمتر از دو ونیم میکرون از
ریه های کودکان معصوم ما بیرون می آمدند، اگر یک به یک بلوک های سیمانی تنیده در
هم فرو می ریختند و جایشان باغات کهنسال و سرسبز قد می کشیدند. اگر……… ،اگر
می شد حداقل به وضعیت محیط زیست ده سال قبل بر گشت!!!!
اصلا این فیلم را به عقب برگردان
آن قدر که پالتوی پوست پشت ویترین
پلنگی شود که می دود در دشت های دور
آن قدر که عصاها پیاده یه جنگل برگردند
و پرندگان دوباره بر زمین……. بر زمین/۲
۱کتاب زندگی در پیش رو رومن
گاری ترجمه لیلی گلستان نشر بازتاب نگار
۲گروس
عبدلملکیان